فصل دوم پایان نامه سلامت روان مادران (docx) 116 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 116 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
-481330-60515500
دانشگاه آزاد اسلامي
واحد علوم و تحقيقات هرمزگان
پایاننامه کارشناسی ارشد رشتهی روانشناسی (M.A)
گرایش: بالینی
موضوع:
مقایسه سلامت روان و سازگاری زناشویی مادران کودکان اتیسم و مادران کودکان عادی 5 تا 12 سال شهرستان بندرعباس
استاد راهنما:
دکتر سیدرضا فلاحچای
استاد مشاور:
دکتر کورش محمدی
نگارنده:
راهله السادات حسینی
136525092329000سال تحصیلی 93-1392
centercenter
-863761-115186200 دانشگاه آزاد اسلامي
واحد علوم و تحقيقات هرمزگان
پایاننامه کارشناسی ارشد رشتهی روانشناسی (M.A)
گرایش: بالینی
موضوع:
مقایسه سلامت روان و سازگاری زناشویی مادران کودکان اتیسم و مادران کودکان عادی 5 تا 12 سال شهرستان بندرعباس
استاد راهنما:
دکتر سیدرضا فلاحچای
استاد مشاور:
دکتر کورش محمدی
نگارنده:
راهله السادات حسینی
151765083121500سال تحصیلی 93-1392
تقدیر و تشکر
ستایش خدای مهربان را که با رحمت خویش فرصت کسب دانش در محضر اساتید گرانقدر را مهیا ساخت تا از دریای معرفتشان کسب فیض نمایم. اکنون که این پایاننامه به پایان رسید نکوست تا از کلیهی عزیزانی که در این مدت تحصیل با راهنماییها و همکاریهای صمیمانه به من لطف نمودند تشکرو سپاسگزاری نمایم.
از استاد راهنمای بزرگوارم جناب آقای دکتر سیدرضا فلاحچای که در تمام مراحل انجام پایاننامه از هیچ کمکی دریغ نورزیدند و همواره اینجانب را از رهنمودهای علمی خود بهرهمند نمودند تشکر مینمایم.
از استاد مشاور ارجمندم جناب آقای دکتر کورش محمدی که در طول انجام تحقیق همواره با راهنماییهای ارزنده و کمکهای علمی خود مرا یاری نمودند تشکر مینمایم.
تقدیم به
همهی آموزگاران، دبیران و اساتید بزرگوارم
به پاس آنچه که از آنان آموختم
و تا زندهام مدیون بزرگواریهای تکتکشان هستم.
فهرست مطالبعنوانصفحهچکیده1فصل اول: کلیات پژوهش TOC \o "1-3" \h \z \u 1-1 مقدمه31-2 بیان مسأله51-3 اهمیت و ضرورت پژوهش81- 4 هدفهای تحقیق111-4-1 هدف اصلی111-4-2 هدفهای فرعی111-5 فرضیات پژوهش121-6 معرفی متغیرها131-7 تعاریف متغیرها131-7-1 تعاریف مفهومی131-7-2 تعاریف عملیاتی14فصل دوم: پیشینهی پژوهش2-1 پیشینه نظری162-1-1 اتيسم162-1-1-1 نشانه هاي عمومي بيماري اُتيسم172-1-1-2 علل بروز اُتيسم202-1-1-3 تشخيص اُتيسم212-1-2 سلامت روان222-1-2-1 تعریف سلامت روان232-1-2-2 بهداشت روان:292-1-2-3 تعریف بهداشت روان در فرهنگهای مختلف312-1-2-4 اصول بهداشت روانی332-1-2-5 معيارهاي بهداشت رواني در مكتب اسلام352-1-2-6 تعريف بهداشت رواني و سه سطح پيشگيري372-1-2-7 خصوصیات افراد دارای سلامت روانی392-1-2-8 نقش خانواده در تامین سلامت روان432-1-2-9 نظریات مرتبط با سلامت روانی432-1-2-9-1 نظریهی زیگموند فروید442-1-2-9-2 نظریهی آدلر:442-1-2-9-3 نظریهی سالیون 452-1-2-9-4 نظریهی کارل راجرز 462-1-2-9-5 نظریهی آلبرت الیس472-1-2-10 نظریات نوین مبتنی بر شناخت درمانی492-1-2-10-1 نظریهی ویلیام گلاسر492-1-2-10-2 نظریهی اسکنیر 502-1-3 سازگاری زناشویی512-1-3-1 تعریف سازگاری زناشویی512-1-3-2 کارکرد مطلوب خانواده522-1-3-3 معنی و مفهوم خانواده متعادل532-1-3-4 خانواده مدرن552-1-3-5 زیر منظومه زن و شوهری562-1-3-6 تفاوت های زنان و مردان582-1-3-7 علل مشکلات و تعارضات در میان زوجین632-1-3-8 نقش عشق در ازدواج و تداوم زندگی642-1-3-9 نقش فشارهای فرهنگی در رضایت زن و شوهر652-1-3-10 اختلافات مالی662-1-3-11 روابط والدین و کودک692-1-3-12 عوامل شخصی692-1-3-13 حسادت712-6 پیشینه تحقیقات انجام شده722-6-1 پیشینه پژوهش های انجام شده در خارج کشور722-6-2 پیشینه پژوهش های انجام شده در داخل کشور75فصل سوم: روش پژوهش3-1 روش تحقیق803-2 جامعه آماری:803-3 نمونه و روش نمونهگیری813-4 ابزار پژوهش813-4-1 پرسشنامه سلامت عمومی813-4-2 پرسشنامه سازگاری زناشویی853-6 روش اجرای تحقیق و جمع آوری دادهها863-7 روش تجزیه و تحلیل دادهها87فصل چهارم: یافتههای پژوهش4-1یافتههای توصیفی894-2یافتههای استنباطی94فرضیهی 195فرضیهی 1-195فرضیهی 1-296فرضیهی 1-397فرضیهی 1-497فرضیهی 298فرضیهی 2-199فرضیهی 2-2 99فرضیهی 2-3 100فرضیهی 2-4101فصل پنجم: بحث و نتیجهگیری5-1 بررسی فرضیههای پژوهشی1035-1-1 بررسی فرضیهی اول1035-1-2 بررسی فرضیهی دوم1075-2 محدودیتهای پژوهش1105-3 پیشنهادها1115-3-1 پیشنهادهای کاربردی1115-3-2 پیشنهادهای پژوهشی111منابعالف: منابع فارسی114ب: منابع لاتین118پیوست ها123چکیده لاتین130
فهرست جدولها
جدول 4-1: اطلاعات مربوط به تعداد شرکت کنندگان در پژوهش به تفکیک گروه89
جدول 4-2: اطلاعات مربوط به مدرک تحصیلی شرکت کنندگان در پژوهش90
جدول 4-3: اطلاعات مربوط به شغل شرکت کنندگان در پژوهش92
جدول 4-4: میانگین و انحراف معیار شرکت کنندگان در پژوهش را در متغیر سلامت روان93
جدول 4-5: میانگین و انحراف معیار شرکت کنندگان در پژوهش را در متغیر سازگاری زناشویی94
جدول 4-6: نتایج آزمون تحلیل واریانس یکراهه برای مقایسه سلامت روان مادران کودکان اتیسم و عادی95
جدول 4-7: نتایج آزمون تحلیل واریانس یکراهه برای مقایسه نشانههای جسمانی مادران کودکان اتیسم و عادی96
جدول 4-8: نتایج آزمون تحلیل واریانس یکراهه برای مقایسه علائم اضطراب مادران کودکان اتیسم و عادی96
جدول 4-9: نتایج آزمون تحلیل واریانس یکراهه برای مقایسه اختلال در کنش اجتماعی مادران کودکان اتیسم و عادی97
جدول 4-10: نتایج آزمون تحلیل واریانس یکراهه برای مقایسه علائم افسردگی مادران کودکان اتیسم و عادی98
جدول 4-11: نتایج آزمون تحلیل واریانس یکراهه برای مقایسه سازگاری زناشویی مادران کودکان اتیسم و عادی98
جدول 4-12: نتایج آزمون تحلیل واریانس یکراهه برای مقایسه رضایت زناشویی مادران کودکان اتیسم و عادی99
جدول 4-13: نتایج آزمون تحلیل واریانس یکراهه برای مقایسه همبستگی زناشویی مادران کودکان اتیسم و عادی100
جدول 4-14: نتایج آزمون تحلیل واریانس یکراهه برای مقایسه توافق زناشویی مادران کودکان اتیسم و عادی100
جدول 4-15: نتایج آزمون تحلیل واریانس یکراهه برای مقایسه ابراز محبت مادران کودکان اتیسم و عادی101
فهرست نمودارها
نمودار 4-1: اطلاعات مربوط به درصد شرکت کنندگان در پژوهش به تفکیک گروه90
نمودار 4-2: اطلاعات مربوط به مدرک تحصیلی شرکتکنندگان در پژوهش بر حسب درصد91
نمودار 4-3: اطلاعات مربوط به شغل شرکتکنندگان در پژوهش بر حسب درصد92
چکیده:
هدف اين پژوهش مقایسه سلامت روان و سازگاری زناشویی مادران کودکان اتیسم و مادران کودکان عادی 5 تا 12 سال شهر بندرعباس بوده است. اين پژوهش در زمرهی پژوهش هاي همبستگي و از نوع علی- مقایسهای بود. در این پژوهش جامعه آماری شامل کلیه مادران کودکان مبتلا به اختلال اتیسم و مادران کودکان عادی 5 تا 12 سال سطح شهر بندرعباس که در سال تحصیلی 92-91 در دو مقطع پیش دبستان و ابتدایی مشغول به تحصیل بودهاند، بود. گزینش نمونهی مادران دارای فرزند اتیسم بر اساس نمونه گیری در دسترس به تعداد 30 نفر صورت گرفت. 70 نفر از مادران کودکان عادی نیز به روش تصادفی به عنوان گروه گواه انتخاب شدند. براي اندازه گيري متغيرها، از رسشنامه سازگاری زناشویی اسپانیر و پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ) استفاده شد. تحلیل دادههای به دست آمده با آزمون تحلیل واریانس یکراهه انجام گرفت. یافته های پژوهش نشان داد سلامت روان مادران کودکان اتیسم به صورت معناداری کمتر از سلامت روان مادران کودکان عادی میباشد. در خردهمقیاسهای نشانههای جسمانی، علائم اضطراب، اختلال در کنش اجتماعی و علائم افسردگی نیز مادران کودکان اتیسم نسبت به مادران کودکان عادی به صورت معناداری پایینتر بودند. همچنین یافتههای پژوهش نشان داد سازگاری زناشویی مادران کودکان اتیسم نسبت به مادران کودکان عادی به شکل معناداری کمتر است. رضایت زناشویی، همبستگی زناشویی و توافق زناشویی مادران کودکان اتیسم نیز به صورت معنادار نسبت به مادران کودکان عادی کمتر بود. اما در خردهمقیاس ابراز محبت تفاوت مشاهده شده بین مادران کودکان اتیسم و مادران کودکان عادی معنادار نبود. بنابراین مادران کودکان اتیسم نسبت به مادران کودکان عادی از سلامت روان و سازگاری زناشویی کمتری برخوردارند.
واژههای کلیدی: سازگاری زناشویی، سلامت روان، مادران کودکان اتیسم.
فصل دوم
پیشینهی تحقیق
141183935897600
2-1 پیشینهی نظری
2-1-1 اتيسم
اتيسم طيفي از اختلالات است. در اصطلاح کلي، به اين معني است که فرد ميتواند داراي يک اتيسم خفيف يا خيلي شديد باشد. در بالاترين انتهاي طيف سندرم آسپرگر وجود دارد، که بعضي از اوقات سندرم پروفسور کوچک ناميده مي شود. پايين ترين انتهاي طيف اغلب اتيسم کلاسيک ناميده مي شود که معمولا همراه با عقب ماندگي ذهني است. در بين اين طيف انواع اختلالات نافذ رشد شامل سندرم رشد اختلال فروپاشنده دوران کودکي، اختلال نافذ رشدغير اختصاصي وجود دارد (گریر و آفیت، 2009).
اُتيسم اختلال رشد ذهني پيچيدهاي ميباشد كه معمولا در ۳ سال اول زندگي شخص ممكن است بروز كند. به نظر ميرسد كه يك اختلال در سيستم عصبي كه باعث عدم عملكرد صحيح مغز ميشود در ايجاد اين بيماري مؤثر مي باشد. اين اختلال در بيماران اُتيستيك باعث ميشود كه مغز نتواند در زمينه رفتارهاي اجتماعي و مهارتهاي ارتباطي به درستي عمل كند. كودكان و بزرگسالان اُتيستيك در زمينه ارتباط كلامي و غير كلامي، رفتارهاي اجتماعي، فعاليتهاي سرگرم كننده و بازي داراي مشكل مي باشند. اُتيسم يكي از پنج بيماري مي باشد كه در مجموع به آنها اختلالات نافذ رشد مي گويند. اين پنج بيماري عبارتند از: اُتيسم، اختلال آسپرگر، اختلال عدم تمركز دوران كودكي، اختلال رِت، و اختلالات نافذ رشد كه با معيارهاي بيماري هاي ذكر شده مطابقت ندارند. هر كدام از اين بيماريها داراي معيارهاي شناخت خاص خود هستند كه توسط انجمن روانشناسي آمريكا مشخص شده اند. در بيماري هاي طيف پي دي دي، اُتيسم بيشترين تعداد را دارا مي باشد كه تقريبا بين ۲ تا ۶ كودك از هر ۱۰۰۰ كودك به آن دچار مي شوند. اين بدين معنا است كه در كشوري مانند ايران با جمعيت حدود ۷۰ ميليون نفر احتمال ميرود حدود ۲۸۰ هزار بيمار اُتيستيك وجود داشته باشند و فراموش نكنيد كه اين تعداد هر روز در حال رشد مي باشد. طبق مطالعات انجام شده توسط وزارت آموزش و ساير سازمان هاي دولتي آمريكا، اُتيسم در اين كشور با نرخ رشدي برابر با ۱۰ تا ۱۷ درصد در حال ازدياد است. در ساير كشورها نيز مانند كشور ما اين بيماري در حال رشد نگران كنندهاي است كه متأسفانه حركت جدي از طرف سازمانهاي مسئول در جهت شناساندن اين بيماري به جامعه و موارد لازم انجام نشده است (دوجا و رابرت، 2006).
اُتيسم در سراسر دنيا ديده ميشود و فقط در پسران بيشتر از دخترها مشاهده شده است. به عبارت ديگر نژاد، مكان زندگي، ميزان سواد، وضعيت مالي، نوع اعتقاد، شيوه زندگي، و. . . هيچ كدام تأثيري در شانس بروز اُتيسم ندارند (دوجا و رابرت، 2006).
2-1-1-1 نشانه هاي عمومي بيماري اُتيسم:
از زماني كه آگاهي عمومي در باره اين اختلال شروع به افزايش كرد، بيشتر افراد حتي بعضي ازمتخصصين پزشكي و آموزشي هنوز درك درستي از نحوه تأثير گذاري اين اختلال بر افراد ندارند و از چگونگي برخورد و درمان اين افراد دانش كافي ندارند. به عبارت سادهتري ميتوان گفت در ميان اين بيماران ميتوان افرادي را مشاهده كرد كه تماس چشمي، رفتار خوب اجتماعي و بعضي از فاكتورهائي را كه در كودكان اُتيستيك مشاهده نميشود، داشته باشند ولي در عين حال در ساير فاكتورها با كودكان سالم فرق داشته باشند. به همين دليل تشخيص و تعيين روش درمان و نيز بررسي پيشرفت و مشخص كردن مراحل درمان نيازمند افراد متخصص با دانش كافي مي باشد (راتر، 2005).
اُتيسم را مي توان يك بيماري با طيف گسترده معرفي كرد. اين بيماري ميتواند نشانه هاي فراواني داشته باشد كه توسط اين نشانه ها اُتيسم را مي توان از درجات خفيف تا شديد درجه بندي كرد. اگرچه اُتيسم را ميتوان توسط يك سري از رفتارها تشخيص داد ولي افراد اُتيستيك مي توانند تركيبي از اين رفتارها را داشته باشند و الزاماً نبايد رفتارهاي اختلالي تعيين شده را به صورت يكجا از خود نشان بدهند. ممكن است دو كودك كه يك تشخيص براي آنها داده شده است، از نظر رفتاري با هم تفاوت نشان بدهند و از نظر مهارتها نيز با هم تفاوت داشته باشند. ممكن است والدين كلمات متفاوتي را در رابطه با بيماري اين كودكان بشنوند مانند شبه اُتيسم، متمايل به اُتيسم، طيف اُتيسم، اُتيسم با عملكرد بالا و پائين، با توانائي بالا و پائين. والدين بايد توجه داشته باشند كه مهمتر از عنوان بيماري، پرداختن به درمان آن است. بايد در نظر داشت كه اين كودكان با درمان مناسب و به موقع مي توانند مطالب را بياموزند، رفتارهاي درست را از خود نشان داده و در آينده مانند افراد عادي زندگي كنند. اما بدست آوردن اين اهداف مستلزم درمان به موقع و درست، تحمل مشكلات و سختي هاي مربوط به اين درمان است (راتر، 2005).
هر شخص اُتيستيك مانند بقيه افراد جامعه داراي شخصيت مختص به خود است و مانند تمامي افراد خصوصيات خاصي را دارا مي باشد. بعضي از اين كودكان ممكن است كه از نظر گفتاري تأخير كمي داشته و بتوانند با كمي كمك، ارتباط كلامي مناسبي را با ديگران برقرار كنند ولي همين كودكان ممكن است از نظر ارتباطات اجتماعي رفتار مناسبي را از خود نشان ندهند. گاهي اين كودكان براي شروع صحبت و تبادل كلامي ممكن است مشكل داشته باشند. افراد اوتيستيك معمولا در مكالمات، يكطرفه رفتار مي كنند يعني فقط در رابطه با چيزي كه خود علاقه دارند صحبت مي كنند و از صحبتهاي طرف دوم چيزي نمي فهمند. در بعضي از اين كودكان خشونت و خود آزاري نيز مشاهده مي شود. در افراد اُتيستيك ممكن است رفتارهاي زير نيز بروز كند:
۱- اصرار بر يكنواختي و مقاومت در برابر تغييرات.
۲-در بيان نياز هاي خود دچار مشكل هستندو به جاي استفاده از كلمات از اَداها و اشاره استفاده مي كنند.
۳-تكرار كلمات،خنده نابجا، گريه بي مورد، نشان دادن استرس و نگراني بي علت.
۴-ترجيح مي دهند كه تنها باشند.
۵-پرخاشگري
۶-به سختي با ديگران رابطه برقرار مي كنند.
۷-دوست ندارند كه كسي را بغل كنند و يا اينكه كسي آنها را بغل كند.
۸-تماس چشمي ندارند و يا اينكه بسيار كم است.
۹-با روشهاي معمول آموزشي نمي توانند چيزي بياموزند.
۱۰-بازي هاي غير عادي انجام مي دهند.
۱۱- اشياء در حال چرخش را دوست دارند و خود نيز سعي مي كنند اشياء را به حالت چرخش در بياورند.
۱۲-دلبستگي غير عادي به بعضي از اشياء پيدا مي كنند.
۱۳-از نظر احساس درد حساسيت بالاتر و يا پائين تري نسبت به افراد عادي دارند.
۱۴-ظاهراً از چيزي نمي ترسند.
۱۵-از نظر فعاليت هاي فيزيكي، فعاليت زيادتر و يا كمتري نسبت به كودكان سالم دارند.
۱۶-حركات بدني آنها به صورت نرم و عادي نيست.
۱۷-اگرچه آزمايشات شنوائي بر روي آنها سالم بودن شنوائي آنها را ثابت مي كند اما در برابر نام خود و دستورات كلامي خود را بي تفاوت نشان مي دهند (پائول، 2009).
براي كودكان اُتيستيك مشكلات حواس پنجگانه معمول است. ممكن است كه اين كودكان از نظر يك حس و يا چند حس در سطح غير عادي قرار داشته باشند يعني يا حساسيت بيشتري داشته باشند و يا اينكه در آن حس بسيار كُند باشند. ممكن است رايحه اي كه همه آن را دوست دارند باعث آزار كودك اُتيستيك بشود و يا اينكه يك مزه معمولي كودك را ناراحت كرده و كودك از غذاهائي كه آن مزه را دارا مي باشند بگريزد. بعضي از كودكان اُتيستيك به برخي از صداها نيز حساس هستند و ممكن است كه برخي از صداهائي كه ما روزانه به طور عادي مي شنويم باعث رنجش آنها بشود. متخصصين معتقدند كه اين نابهنجاريها در كودكان اُتيستيك ناشي از اختلال در مجموعه حواس آنها مي باشد (پائول، 2009).
يكي ديگر از مشخصات كودكان اُتيستيك عدم نشان دادن علاقه و عاطفه در رابطه با اطرافيان است. البته اين مورد هم مانند ساير موارد مي تواند استثناء نيز داشته باشد. ولي والدين نبايد به اين دليل از نشان دادن علاقه خود به كودك كوتاهي كنند و بايستي عواطف خود را در برابر كودك به طور طبيعي بروز دهند تا كودك از آنها به تدريج نشان دادن احساسات خود را بياموزد (پائول، 2009).
2-1-1-2 علل بروز اُتيسم:
تاكنون هيچ علت مشخصي براي اُتيسم كشف نشده است ولي مشخص شده است كه عملكرد غير عادي مغز باعث ايجاد حالات اُتيسم مي شود. اسكن هاي مغزي در بعضي موارد نشان داده است كه مغز كودكان اُتيسيك از نظر اندازه و ساختار با مغز كودكان سالم متفاوت است. در حال حاضر تحقيقات فراواني در رابطه با احتمال دخالت عوامل ژنتيكي و عوارض داروئي در بروز اُتيسم در حال انجام است. در بعضي از خانواده ها مشاهده شده است كه اُتيسم مانند بيماريهاي ژنتيكي از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود كه اين خود مي تواند تئوري ژنتيكي بودن اُتيسم را در بعضي موارد ثابت كند. ولي در بسياري از موارد هم مشاهده شده است كه سابقه اُتيسم در خانواده و يا اقوام وجود نداشته است. همچنين در بعضي از كودكان مشخص شده است كه در بدو تولد نشانه هائي از اُتيسم را دارا مي باشند ولي اين مورد هم عموميّت ندارد. هنوز محققين نتوانسته اند علت خاصي را به تنهائي براي ايجاد بيماري اُتيسم كشف كنند و ميتوان يك سري علل را در بروز آن مؤثر دانست. محققين ديگري نيز معتقدند كه تحت شرايط خاصي تعدادي از ژنهاي ناپايدار باعث اختلال در عملكرد مغز و در نهايت بروز اُتيسم مي شوند. تعداد ديگري از محققين نيز بر روي احتمال بروز اُتيسم در دوران بارداري تحقيق مي كنند. آنها معتقدند كه يك عامل ويروسي ناشناخته، اختلال متابوليسمي، و يا آلودگي به مواد شيميائي محيطي در دوران بارداري مي تواند عامل ايجاد اين بيماري باشد. احتمال بروز اُتيسم در كودكاني كه بيماري هائي مانند سندرم ژن ايكس حساس، توبروس سلروسيس، سندرم روبلا، و فنيل كتنورياي درمان نشده داشته باشند بيشتر است. بعضي از مواد خطرناك مانند جيوه نيز كه در دوران بارداري وارد بدن مادر شوند مي توانند احتمال بروز اُتيسم را افزايش دهند (گراس، 2009).
به هر حال علت اُتيسم هر چه كه باشد، بايد دانست كه اين كودكان يا با اُتيسم بدنيا مي آيند و يا اينكه آمادگي ابتلاء به آن را دارند. اين بيماري برخلاف آنچه كه تصور مي شد به خاطر بدي تربيت و يا عدم توانائي والدين در بزرگ كردن كودك نمي باشد. اُتيسم يك بيماري رواني نيست. كودكان اُتيستيك قابل درمان هستند و نبايد از آنها قطع اميد شود.
2-1-1-3 تشخيص اُتيسم:
براي تشخيص اين بيماري هيچ تست پزشكي وجود ندارد. براي تشخيص اُتيسم در يك كودك بايد رفتار، ارتباط و سطح رشد ذهني كودك به دقت بررسي شود. از آن جائي كه بعضي از علائم اين بيماري با بعضي از بيماري هاي ديگر مشترك است ممكن است متخصصين آزمايشها و تست هاي پزشكي متفاوتي را براي كودك تجويز كنند تا از وجود يا عدم وجود مشكلات ديگر در كودك مطمئن شوند (راپین و تاچمن، 2008).
با يك بررسي كوتاه در يك جلسه ممكن نيست كه بتوان به طور قطع وجود اُتيسم را در كودكي ثابت كرد. مشاهدات والدين و بررسي كامل مراحل رشد كودك از لازمات تشخيص اُتيسم در يك كودك مي باشد. در نگاه اول ممكن است كودك اُتيستيك به نظر عقب مانده ذهني، داراي اختلال رفتاري، داراي مشكل شنوائي و يا داراي رفتارهاي عجيب به نظر برسد. البته ممكن است تمام اين علائم در يك كودك اُتيستيك وجود داشته باشند كه اين امر خود باعث مشكلتر شدن تشخيص مي شوند. به هر حال در ابتداي امر بايستي معاينه دقيق و كاملي از كودك به عمل آيد زيرا به اين ترتيب مي توان يك برنامه مناسب و دقيق براي كمك به كودك اُتيستيك و درمان او تهيه كرد.
2-1-2 سلامت روان
تودور (1996) سلامتی روان را به شرح زیر تعریف می کند. سلامت روان شامل: توانایی زندگی کردن همراه با شادی، بهره وری و بدون وجود دردسر است. سلامت روان مفهوم انتزاعی و ارزیابی نسبی گری از روابط انسان با خود، جامعه و ارزش هایش است و نمی توان آن را جدای از سایر پدیده های چند عاملی فهمید که فرد را به موازاتی که در جامعه به عمل می پردازد، می سازند. سلامت روان، شیوه سازگاری آدمی با دنیاست، انسان هایی که موثر، شاد و راضی هستند و حالت یکنواختی خلقی رفتار ملاحظه گرانه و گرایش شاد را حفظ می کنند. سلامت روان عنوان و برچسبی است که دیدگاه ها و موضوعات مختلف مانند: عدم وجود علایم احساسات مرتبط با بهزیستی اخلاقی و معنوی و مانند آن را در بر می گیرد. برای ارائه یک تئوری در مورد سلامت روان، موفقیت برون روانی کافی نیست باید سلامت درونی روانی را به حساب آوریم. سلامت روان ظرفیت رشد و نمو شخصی می باشد. و یک موضوع مربوط به پختگی است. سلامت روان یعنی هماهنگی بین ارزش ها، علایق ها و نگرش ها در حوزه عمل افراد و در نتیجه برنامه ریزی واقع بینانه برای زندگی و تحقق هدفمند مفاهیم زندگی است. سلامت روان، سلامت جسم نیست بلکه به دیدگاه و سطح روانشناختی ارتباطات فرد، محیط اشاره دارد. بخش مرکزی سلامت، سلامت روان است زیرا تمامی تعاملات مربوط به سلامتی به وسیله روان انجام می شود. سلامت روان ظرفيت كامل زندگي كردن به شيوه اي است كه ما را قادر به درك ظرفيتهاي طبيعي خود مي كند و به جاي جدا كردن ما از ساير انسانهايي كه دنياي ما را مي سازند، نوعي وحدت بين ما و ديگران بوجود مي آورد .سلامت روان، توانايي عشق ورزيدن و خلق كردن است، نوعي حس هويت بر تجربه خود به عنوان موضوع و عامل قدرت فرد، كه همراه است با درك واقعيت درون و بيرون از خود و رشد واقع بيني و استدلال (آقاجانی و اسدی نوقابی، 1381).
2-1-2-1 تعریف سلامت روان:1
پیش از پرداختن به تعریف سلامتی روان لازم است به یک نکته اشاره نماییم. سه واژه ی« بهداشت روانی» و«سلامت روانی» و « بهزیستی روانی2»گر چه دارای معانی متفاوتی هستند، ولی در مواردی بجای یکدیگر به کار می روند (هرشن سن3 و پاور4، 1988، ترجمه منشی طوسی، 1374).
کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را این طور تعریف می کنند: «سلامت فکر عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب (میلانیفر، 1376).
بهداشت روانی یک زمینه تخصصی در محدوده ی روانپزشکی است و هدف آن ایجاد سلامت روان بوسیله پیشگیری از ابتلاء به بیماریهای روانی، کنترل عوامل موثر در بروز بیماریهای روانی، تشخیص زودرس بیماریهای روانی، پیشگیری از عوارض ناشی از برگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی است. پس بهداشت روانی علمی است برای بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیش آمدهای زندگی (میلانی فر، 1376).
سلامت روانی را می توان براساس تعریف کلی و وسیع تر تندرستی تعریف کرد. طی قرن گذشته ادراک ما از تندرستی به طور گسترده ای تغییر یافته است. عمر طولانی تر از متوسط، نجات زندگی انسان از ابتلاء به بیماریهای مهلک با کشف آنتی بیوتیک ها و پیشرفتهای علمی و تکنیکی در تشخیص و درمان، مفهوم کنونی تندرستی را به دست داده که نه تنها بیانگر نبود بیماری است. بلکه توان دستیابی به سطح بالای تندرستی را نیز معنی می دهد. چنین مفهومی نیازمند تعادل در تمام ابعاد زندگی فرد از نظر جسمانی، عقلانی، اجتماعی، شغلی و معنوی است. این ابعاد در رابطه متقابل با یکدیگرند، به طوری که هر فرد از دیگران و از محیط تاثیر می گیرد و بر آنها تاثیر می گذارد. بنابراین سلامت روانی نه تنها نبود بیماری روانی است، بلکه به سطحی از عملکرد اشاره می کند که فرد با خود وسبک زندگی اش آسوده و بدون مشکل باشد. در واقع، تصور براین است که فرد باید بر زندگی اش کنترل داشته باشد وفقط در چنین حالتی است که می توان آن قسمت هایی را که در باره ی خود یا زندگی اش مساله ساز است تغییر دهد(هرشن سن و پاور،1988، ترجمه منشی طوسی،1374 ).
یهودا ( 1959؛ منشی طوسی،1374 ) مواردی را برای تعریف سلامت روانی ارائه کرد:
الف) نگرش مثبت به خود ب) میزان رشد، تحول و خودشکوفایی
ج) عملکرد روانی یکپارچه د) خود مختاری یا استقلال شخصی
ه) درک صحیح از واقعیت و) تسلط بر محیط
دیگران نیز موارد دیگری را ارائه دادند ولی از نظر اسمیت1(1961؛ از منشی طوسی، 1374 ) همه ی این موارد، مفاهیم اصلی یکسان را برداشتند. بنابراین وی پیشنهاد کرد به جای شمردن اینگونه موارد بهتر است ابعاد بهداشت روانی بر اساس اصول زیر انتخاب شود:
الف) نشان دادن ارزش های مثبت بشری ب) داشتن قابلیت اندازه گیری و تشخیص
ج) داشتن ارتباط با نظریه های شخصیت د) مرتبط بودن با بافت های اجتماعی که برای آن تعریف و مشخص شده اند.
به این ترتیب، متخصصان بعدی کارشان را روی مفاهیمی کلی از قبیل بهنجار بودن یا بهزیستی متمرکز کردند. امروزه مفهوم مقابله2 به منزله ملاک سلامت روانی به نوشته های رشته های تخصصی گوناگون بهداشت روانی راه یافته است(هرشن سن و پاور،1988، ترجمه منشی طوسی، 1374). بعضی از محققان معتقدند سلامت روانی حالتی از بهزیستی و وجود این احساس در فرد است که می تواند با جامعه کنار بیاید. سلامت روانی به معنای احساس رضایت، روان سالمتر و تطابق اجتماعی با موازین مورد قبول هر جامعه است (کاپلان و سادوک، 1999، ترجمه پور افکاری ،1376).
سازمان بهداشت جهانی، سلامت روانی را قابلیت ایجاد ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، توانایی در تغییر و اصلاح محیط اجتماعی، و حل مناسب و منتطقی تضادهای غریزی و تمایلات شخصی، به طوری که فرد بتواند از مجموعه تضادها ترکیبی متعادل به وجود آورد، می داند. طبق تعریفی که این سازمان ارائه می دهد، وظیفه اصلی بهداشت روانی، تامین سلامت روان است تا به مدد آن بتواند قوا و استعدادهای روانی را پرورش داد. در واقع، بهداشت روانی مبتنی بر سه پایه است:
الف) حفظ و تامین سلامت روان
ب) ریشه کن ساختن عوامل بیماری زا و پیشگیری از ابتلاء به بیماریهای روانی
ج) ایجاد زمینه ی مساعد برای رشد و شکوفایی شخصیت و استعدادها تا حداکثر ظرفیت نهفته در آنها (آزاد، 1378).
به طور کلی شخص دارای سلامت روان می تواند با مشکلات دوران رشد روبرو شود و قادر است در عین کسب فردیت با محیط نیز انطباق یابد. به نظر می رسد تعریف رضایت بخش از سلامت روانی برای فرد مستلزم داشتن احساس مثبت و سازگاری موفقیت آمیز و رفتار شایسته مطلوب است. بنابراین هرگونه ملاکی که به عنوان اساس سلامتی در نظر گرفته می شود باید شامل رفتار بیرونی و احساسات درونی باشد(بنی جمال و واحدی، 1370).
سازمان بهداشت جهاني سلامت را به صورت بهزيستي کامل فيزيکي – رواني و اجتماعي تعريف مي کند. نه صرف فقدان بيماري و ناراحتي. سلامت در ديدگاهي کلي نگر از جنبه هاي رواني – اجتماعي و فيزيکي مورد توجه قرار مي گيرد. رابطه آن با محيط نيز در نظر قرار مي گيرد. سلامت روان شناختي نيز تعريفي است که دانشمندان روان شناختي و علوم اجتماعي و رفتاري در مورد کارآمدي و عملکرد روان شناختي متناسب انسان ارائه کرده اند. مفهوم سلامت و بيماري رواني در طول زمان تغييرات و دگرگوني هاي زيادي داشته اند. ارسطو در کتاب اخلاق مي گويد: هر انسان به اندازه اي سالم است که توانسته کنشهاي بشري را در خود توسعه دهد. از آنجا که بشر بالاترين عملکرد هوش را دارد پس بهترين زندگي، زندگي خردمندانه است و سلامت رواني يعني نوعي زندگي که استدلال بر آن کاملا حکومت کند. مفهوم طبيعت گرايانه سلامت رواني توسط ارسطو، در قرون وسطي ناديده گرفته شد، از قرن هفتم و شانزدهم سلامت روان شناختي بصورت پرهيزکاري تعريف شد. پس از قرن شانزدهم مجددا سلامت روان شناختي بصورت طبيعت گرايانه تعريف شد. همزمان با رنسانس روانپزشکي در اواخر قرن 19 سلامت روان شناختي نوعا به صورت «فقدان بيماري رواني» تعريف گرديد (احمدوند، 1382).
معمولا سلامت روان شناختي را به 3 شکل مي توان تعريف کرد: نخست معناي خودآگاهي که اين تعريف توسط فرويد (1856)، مک دوگال (1871)، جورج بركلي (1685) و بسياري از هستي گرايان و نظريه پردازان نقش مانند لورنتز – پذيرفته شده است. تعريف دوم شامل خود شکوفايي و تحقق خود مي شود، يعني بالفعل ساختن تواناييهاي روان شناختي ذاتي و دروني با استفاده از نوعي دگرگوني رواني ميسر مي شود. يونگ (1875)، آلپورت (1897)، و انسانگراياني مازلو (1908)، اين ديدگاه را پذيرفته اند (خدارحيمي، 1373).
سومين تعريف سلامت رواني حدودي است که فرد توانسته با «شبکه روابط اجتماعي پايدار» يکپارچه شود آدلر (1870)، و بسياري از جامعه شناسان اين تعريف را پذيرفته اند (خدارحيمي، 1373).
بحث درباره سلامتي و بيماري مدت مديدي است كه فكر پژوهشگران را به خود مشغول ساخته است. هنگامي كه از پزشك معروف انگليسي آسلر در اواخر قرن نوزدهم تعريف سلامتي را خواستند وي چنين پاسخ داد: «عدم وجود بيماري در فرد سلامتي است» و هنگامي كه پرسيدند پس در اين صورت بيماري چيست، آسلر بي درنگ پاسخ داد: «عدم وجود سلامتي»! (نجات و ایروانی، 1378).
محققين امروزه اعتقاد دارند كه ملامتي و بيماري يك حالت مطلق و مستقل در انسان نيست يعني بيماري و سلامتي يك «رويداد» نيستند بلكه يك «فرآيند» محسوب مي شوند. وضعيت جسماني و رواني انسان در يك طيف يا گستره قابل بررسي است. بدين معني كه انسان مي تواند در درجات و باشد گوناگون بيمار يا سلامت باشد (برکابی و خوئینی، 1382).
تعريف پزشكي از بيماري و سلامتي مشخص است. البته همان گونه كه خواهيم ديد اين تعريف دچار دگرگوني هاي بسياري شده و امروزه كمتر متخصصي به آن اعتقاد كامل دارد. ديدگاه پزشكي سنتي غربي را درباره بيماري مي توان بدين صورت خلاصه كرد. «بيماري يعني بروز اختلال يا آسيب به بافت هاي بدن كه متعاقب آن عوارض غير و مشخص ظاهر مي گردد.» اين عوارض يا نشانگان واكنش طبيعي بدن نسبت به بروز آسيب است (جوهری تیموری، 1384).
بسياري از پژوهشگران در حيطه روانشناسي نشان دادهاند كه فرد پس از شناخت اختلال و تشخيص نوع بيماري وارد مرحله اي ميشود كه در آن ايفاي نقش بيماري صورت مي گيرد. اين مرحله كه آن را «نقش اجتماعي بيماري» مي نامند بدين ترتيب است كه از نظر اجتماعي فرد بيمار بايد نقشي متفاوت از آنچه در وضعيت سلامتي دارد ايفا كند. براي مثال، بسياري از مسئوليت هاي اجتماعي و فردي از بيمار سلب مي شود، اجازه خارج شدن موقت از جامعه، انزوا و دوري جستن از برخوردها و معافيت از انجام تكاليف و وظايف فردي و اجتماعي و خانوادگي به او داده مي شود. مجوز عدم فعاليت شغلي را جامعه صادر مي كند. بيمار مجاز مي شود تا بيش از پيش ابراز احساسات كند و درد و ناراحتي خود را ابراز نمايد. در عين حال اطرافيان فرد بيمار مكلف مي شوند تا از وي نگاهداري كنند و احتياجات وي را فراهم سازند (افزايش حمايت عاطفي و اجتماعي). در مقابل اين «مجوزها» بيمار نيز موظف مي شود براي بهبود و بازگشت هر چه سريعتر به جامعه تلاش كند و همچنين موظف مي شود تا با فرايند درمان همكاري كامل داشته باشد. بيماري كه از دستورات پزشك و مسئولين اطاعت بي چون و چرا مي كند «يك بيمار خوب» شناخته مي شود. حال و صورتي كه مدت بيماري به درازا انجامد و يا در حال مثمرثمر واقع نشود به تدريج ماهيت اين نقش اجتماعي تغيير مي يابد. فرد بيمار به عنوان يك موجود ناتوان از جامعه طرد مي شود. تاريخ پزشكي بارها اين مسأله را در مورد بيماران رواني، افراد سلول و جذاميان يا بيماران مزمن و لاعلاج در ادوار مختلف نشان داده است (جوانشیر، 1383).
2-1-2-2 بهداشت روان:
بهداشت روان عبارت است از پيشگيري از بروز بيماريهاي رواني و سالم سازي محيط رواني – اجتماعي تا افراد جامعه بتوانند با برخورداري از تعامل رواني با عوامل محيط فرد رابطه و سازگاري صحيح برقرار كرده و به هدفهاي بلند تكامل انساني برسند، بهداشت رواني در تعريف سازمان جهاني بهداشت به عنوان يكي از معيارهاي لازم براي سلامت عمومي در نظر گرفته شده است. از ديدگاه اين سازمان سلامتي عبارت است از «حالت رفاه كامل جسمي، رواني و اجتماعي و نه تنها نبود بيماري» (کاپلان و سادوک، 1999، ترجمه پور افکاری ،1376). در خلال دهه 1950 تعدادي از متخصصان كوششهايي انجام دادند تا فهرستي از ملاك هاي بهداشت رواني را تهيه كنند. براي مثال در سال 1959 در مورد بهداشت رواني فهرست طبقه بندي شده زير را ارائه داد:
الف: نگرشهاي مثبت به خود
ب: ميزان رشد و نمو يا خودشكوفايي
ج: ترتيب اصلي يا عملكرد يكپارچه رواني
د: خودمختاري يا استقلال شخصي
ه: درك صحيح از واقعيت
و: تسلط بر محيط.
از نظر دوويچ (1963) ملاك هاي مهم سلامت رواني عبارت است از:
الف: شناخت خود و محيط
ب: استقلال فردي
ج: رفتار بهنجار و منطبق با معيارهاي جامعه
د: يكپارچگي شخصيت (گنجي، 1376).
نگرشهاي مربوط به خود
- تسلط بر هيجانها – آگاهي از ضعف ها – رضايت از خويشتن
* نگرشهاي مربوط به ديگران
- علاقه به دوستي هاي طولاني و صميمي – احساس تعلق به يك گروه – احساس مسئوليت در مقابل محيط انساني و مادي
* نگرشهاي مربوط به زندگي – پذيرش مسئوليت ها – ذوق توسعه علايق و امكانات – توانايي اخذ تصميم شخصي- ذوق خواب كار كردن همچنان كه در تعريف بالا مي بينيم بهداشت رواني مطلوب يعني داشتن نگرشهاي كارآمد در مورد خود، ديگران و محيط، در اين حال پاسخهاي فرد سازگارانه خواهد بود. كورسيني (2001) بهداشت رواني را چنين تعريف مي كند: «وضعيت رواني يا مشخصه هاي سلامت هيجاني، رهايي نسبي از اضطراب و نشانه ها، ظرفيت برقرايي روابط پايا و توان رويارويي منظم با استرس ها و نيازمندي هاي زندگي». در اين تعريف به نشانه ها و ارتباط آن با بهداشت رواني اشاره شده است. پس همان طور كه ملاحظه شد در ارتباط با مفهوم بهداشت رواني ديدگاهها و نظرات متفاوتي ارائه شده است. به طور كلي مي توان گفت: مفهوم بهداشت روان در ارتباط با بهزيستي، رفاه اجتماعي و سازش منطقي با پيامدهاي زندگي مطرح مي شود و مي توان آنرا نوعي قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران، تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي به طور منطقي عادلانه و مناسب دانست (گنجي، 1376).
2-1-2-3 تعریف بهداشت روان در فرهنگهای مختلف:
بهداشت روان سازش با فشار های مکرر زندگی می باشد و سازگاری عبارت است از ایجاد تعادل و هماهنگی رفتار فرد با محیط به گونه ای که ضمن حفظ تعادل روانی یا در ارتباط با تغییرات و دگرگونیهای محیط خودش نیز به تطابقی موثر و سازنده دست یابد لذا هر فرد به طور موفقیت آمیز باید خود را به محیط سازگار نماید و عموماً ناگزیر است که با زندگی نسبتاً سازش موثر داشته باشد ولی باید توجه داشت که هرکس دارای ظرفیت مشخص جهت تحمل فشارهای زندگی روزانه است وجود فشارهای عاطفی گوناگون خطر از هم پاشیدگی روان را افزایش خواهد و به سلامت روان لطمه وارد خواهد نمود و فرد قادر نیست رفتار موزون و هماهنگی با جامعه داشته باشد و سلامت روان خود را حفظ نماید (اختیاریامیری، 1383).
سازمان بهداشت جهانی 1سلامتی را اینگونه تعریف کرده است که آن را حالت رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه فقط فقدان بیماری می داند و همچنین این سازمان، ضمن توجه دادن مسئولین کشورها در راستا تامین سلامت جسمی، روانی و اجتماعی افراد جامعه همواره بر این نکته تاکید دارد که هیچ یک از این سه بعد بر دیگری برتری ندارد (اختیاریامیری، 1383).
مفهوم بهداشت روانی در فرانسه شعبه ای از بهداشت عمومی تلقی شده وهدف آن حفظ سلامت روح و پیشگیری از ایجاد عوامل ناراحت کننده نظیر خستگی روانی و هیجانات شدید، اعتیاد و بالاخره از ابتلا به حالات ساده روانی( نوروزها1) و یا حالات عمیق روانی( سایکوزها2) می دانند (ميلاني فر، 1376).
مفهوم بهداشت روانی بر اساس تعریف انجمن روانپزشکی آمریکا3 کاربرد و معیار و ضوابطی است که از شیوع بیماریهای روانی کاسته و سلامت روان افراد اجتماع را تامین نماید. این ضوابط شامل اقدامات و تدابیری در طب پیشگیری، تشخیص، درمان بیماری ها روانی و تسریع در برگشت آنها به اجتماع است (ميلاني فر، 1376).
سازمان بهداشت جهاني، سلامت روان را چنين تعريف كرده است بهداشت روانی در درون مفهوم كلي بهداشت جاي مي گيرد و بهداشت يعني، توانايي كامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي، رواني، جسمي و بهداشتي، سلامتي تنها در نبود بيماري يا عقب ماندگي نيست تعريف گينز برگ در مورد بهداشت رواني عبارت است از تسلط و مهارت در ارتباط با محيط، بخصوص در سه فضاي زندگي، عشق، كار و تفريح. استعداد يافتن و ادامه كار، داشتن خانواده، ايجاد محيط خانوادگي خرسند، فرار از مسائلي كه با قانون درگيري دارد، لذت بردن از زندگي و استفاده صحيح از فرصتها، ملاك تعادل و سلامت روان است (ميلاني فر، 1376). تعريف سلامت روان را براساس ادبيات موضوع وابسته به هفت ملاك مي داند كه عبارتند از 1- فقدان بيماري 2-رفتار اجتماعي مناسب 3- رهايي از نگراني و گناه-4 كفايت فردي و خود مهارگري 5- خويشتن پذيري و خود شكوفايي 6- تفرد و سازمان دهي شخصيت و7-گشاده نگري و انعطاف پذيري. به نظر تودور، با توجه به ادبيات موجود نمي توان باقاطعيت از ملاكهاي پذيرفته شده جهاني براي سلامت روان سخن گفت: بنابراين، سلامت روان از ديدگاه هاي گوناگوني تعريف مي شود و هر تعريفي از سلامت روان، فرضيه هاي فرهنگي ذاتي خود را داراست (لطافتی بریس،1388).
همه متخصصان متفق القولند که سلامت روان در تحول شخصیت واحد نقشی بنیادین است. تصور تحول موزون انسان بدون وجود سلامت روان غیر ممکن است. بی شک عوامل متعددی بر سلامت روان تاثیر می گذارد که فهرست کردن همه آنها دشوار است چرا که وجود تفاوتهای فردی ممکن است به تنوع در عوامل موثر بر سلامت روان بینجامد با این حال، یافته های حاصل از پژوهش ها در زمینه های زیست شناسی و عوامل اجتماعی دانش، ما را درباره عواملی که ممکن است سلامت روان تحت تاثیر قرار دهند وسعت بخشیده اند(کردتمینی، 1384).
2-1-2-4 اصول بهداشت روانی:
چنانکه قبلا ذکر شد، هدف اصلی بهداشت روانی پیشگیری است و این منظور به وسیله ایجاد محیط فردی واجتماعی مناسب حاصل می گردد. بنابراین برای هر فرد لازم است که با اصول بهداشت روانی آشنایی داشته باشد. اصول اساسی بهداشت روانی عبارت است از (شاملو، 1382).:
الف) احترام به شخصیت خود و دیگران: یکی از شرایط اصولی بهداشت روانی احترام به شخص خود است و اینکه فرد خود را دوست بدارد و به عکس، یکی از علایم بارز غیر عادی بودن، تنفر از خویش است. اصول بهداشت روانی مبتنی بر تقویت افراد است، نه تخریب شخصیت آنها، بر اساس این اصول باید نسبت به دیگران اغماض و بردباری داشت و به عوض تنبیه، تشویق را پیش بینی کرد و خلاصه اینکه، برای شخصیت افراد احترام قائل شد (شاملو، 1382).
ب) شناخت محدودیت های خود و دیگران: یکی از اصول مهم بهداشت روانی، روبرو شدن مستقیم با واقعیت زندگی است. برای رسیدن به این مقصود، نه تنها لازم است که عوامل خارجی را شناخته و بپذیریم، بلکه ضروری است تا شخصیت خود را آن طور که واقعا هست قبول نمائیم. کشمکش و خصومت با واقعیت اغلب سبب بروز اختلال روانی می گردد. شخص سالم در عین حالی که از خصوصیات مثبت و بر جسته ی خود استفاده می کند، به محدودیت ها و نواقص خود نیز آشنایی دارد. البته باید خاطر نشان کرد که اگر چه خودشناسی کاری دشوار است، ولی شناختن دیگران دشوارتر است، زیرا افراد بشر از خیلی جهات با یکدیگر متفاوتند (شاملو، 1382).
ج) پی بردن به علل رفتار: در هر عملی باید اصل علت و معلول حکمفرما باشد زیرا که از نظر علم، هیچ پدیده ای خود به خود به وجود نمی آید. از نظر علمای روان شناسی، رفتار خوب و بد وجود ندارد، بلکه هر رفتاری عللی دارد و اگر رفتاری برای فرد و جامعه مضر باشد، باید مانند برطرف کردن مرضی جسمی، سعی بر درمان آن نمود، بنابراین اولین قدم برای از بین بردن اختلال رفتار، یافتن دلیل آن است (شاملو، 1382).
د) درک اینکه رفتار، تابع تمامیت فرد است: رفتار بشر تمامیت وجود اوست. بدین معنی که هر انسانی بر اثر ارتباط خصوصیات روانی و جسمی خود دست به انجام عمل می زند. هیچ رفتاری جداگانه و در خلاء نجام نمی گیرد و هیچ عملی مستقل از سایر اعمال و خصوصیات موجود بروز نمی کند. مثلا ناراحتی های جسمانی، اختلالات روانی را باعث می شود و بالعکس، نارسائی های روانی سبب بروز علایم جسمانی خواهد شد (شاملو، 1382).
ه) شناسایی احتیاجات اولیه ا ی که سبب ایجاد رفتار و اعمال انسان می گردد: بهداشت روانی مستلزم دانستن و ارزش دادن به احتیاجات اولیه ی افراد بشر است. بعضی از این احتیاجات جسمانی است، مانند نیاز به آب و غذا و گروهی از آنها روانی می باشد مانند احتیاج به پیشرفت. بشر دائما تحت تاثیر این نیازهاست و به نسبت محرومیت و یا ارضاء آنها رفتار می کند، بنابراین زندگی او هیچ وقت در حالت سکون مطلق نیست، بلکه دائما در کشمکش و تلاش برای به دست آوردن غذا، آب، مسکن و عشق به پیشرفت موقعیت اجتماعی و امنیت جسمی و روانی است. شخصی که این اصول را بداند و بپذیرد، واقع بینانه با مشکلات زندگی مقابله کرده و دارای سلامت روانی خواهد بود (شاملو، 1382).
2-1-2-5 معيارهاي بهداشت رواني در مكتب اسلام:
معيار سلامت رواني در مكتب اسلام تحت عنوان «رشد» به كار رفته است. لغت رشد به معناي قائم به خود بودن، هدايت، نجات، صلاح و كمال آمده است.
چنانچه مشاهده مي گردد، دستيابي به حداقل رشد مجوزي براي انجام كارهاي مستقل، انجام معاملات و دخالت در دارايي تلقي شده است و در اين مورد معناي قائم به خود بودن و توانايي زندگي مستقل داشتن بيشتر مورد توجه است دستيابي به حداكثر رشد كه به طور مترادف با تكامل به كار مي رود، در حقيقت فلسفه زندگي از ديدگاه اسلام است (لشکری، 1381).
علاوه بر مفهوم كلي تكامل و رشد كه به عنوان معيار مطلوب بهداشت رواني مي توان از متون اسلامي استخراج كرد آموزشهاي گسترده اي نيز در مورد جنبه هاي مختلف كمك كننده و يا بازدارنده حركت تكاملي در اين مكتب وجود دارد كه داراي جنبه هاي علمي بسيار و در ضمن از سادگي و قابل فهم بودن و در حد گروههاي مختلف اجتماعي برخوردارند. بعضي از نمونه هاي اين آموزشها عبارتند از:
* قدرت تحمل نسبت به نظرات مختلف و گزينش ايمان به خدا و احساس تعهد و تكليف نسبت به خدا و دوري از قدرتهاي غيرخدايي
* احساس امنيت نسبت به گفتار شخصي
* انجام به موقع هر كار با توجه به شرايط زمان و مكان
* برنامه ريزي و كوشش در مورد امور مفيد و دوري از هر كار بيفايده
* قدرت تحمل نسبت به مردم و مدارا با آنها
* حسن خلق
* تقسيم وقت خود و توجه به سه نياز اصيل انسان (زندگي روزانه، معاد، لذت جويي)
* كوشش در دستيابي به علم و حكمت حتي با از دست دادن رفاه خود
* رازداري و كنترل گفتار
* عدم خودپسندي
* برداشت واقع بينانه از جهان، توجه به نشانه هاي خداوند و پند گرفتن از تاريخ و تجارب خود و ديگران (لشکری، 1381).
2-1-2-6 تعريف بهداشت رواني و سه سطح پيشگيري
بهداشت رواني عبارتند از مجموعه عواملي كه در پيشگيري از ايجاد و يا پيشرفت روند و حالت اختلالات شناختي، احساسي و رفتاري در انسان نقش موثر دارند. در سال 1964 ميلادي جرالد كپلن بر آن شد كه بر اساس طبقه بندي سطوح بهداشت عمومي كه در سال 1953 توسط هيوليدن و گورني كلارك صورت گرفته بود، بهداشت رواني را نيز در سه سطح مورد بررسي قرار دهد كه عبارتند از: پيشگيري اوليه، پيشگيري ثانويه و پيشگيري ثالثيه. پلكن پيشگيري اوليه يا نوع اول در بهداشت رواني را چنين تعريف مي كند: «كاهش در مقدار بروز موارد اختلال رواني در يك جامعه، به وسيله مقابله كردن با شرايط آسيب زا قبل از اينكه ايجاد شوند. هدف آن پيشگيري از بيمار شدن يك فرد خاص نيست. در مقابل، كوشش ميكند كه خطر ابتلاء به اختلالات را در كل جامعه مورد نظر كاهش دهد (دهقاني آراني، 1374).
تأكيد اساسي در اين بخش از پيشگيري، بر رويكرد به جامعه و جمعيت مورد نظر است كه در آن فعاليت هاي پيشگيري متوجه جمعيت «سالم» است، با اين هدف كه زمينه هاي رشد و تحول و تكامل سالم رواني را در جامعه به وجود آورد. بر اساس اين رويكرد، مفهوم پيشگيري در كودكان و نوجوانان جاذبه ويژه اي براي متخصصان بهداشت رواني به ويژه روان شناسان داشته است (دهقاني آراني، 1374).
پيشگيري اوليه
اشاره دارد به كاربرد روشها و ابزاري كه در جلوگيري از ظهور بيماري موثر هستند و رفتارهاي مثبت را تقويت مي كنند. هدف مداخله در مرحله پيشگيري اوليه جلوگيري از شروع بيماري يا اختلال است، به نحوي كه احتمال وقوع آن را در مقطع زماني خاص كاهش دهد. اين هدف زماني به دست مي آيد كه عوامل سبب زا را از بين ببريم، از انتقال و شيوع بيماري جلوگيري كنيم، عوامل خطرزا را كاهش دهيم، مقاومت را بالا بريم و سلامتي را از طريق ايجاد شرايط محيطي مناسب افزايش دهيم (دهقاني آراني، 1374).
در اساس، پيشگيري اوليه را مي توان در دو دسته از فعاليت هاي عمده خلاصه كرد:
1- فعاليت هايي كه از ايجاد بيماريها يا اختلالات رواني جلوگيري مي كنند (منظور مراقبت هاي ويژه است).
2- مداخله هاي تحقيقي براي تقويت و تحكيم سلامتي جسمي و رواني.
پيشگيري ثانويه
عبارت است از مداخله زودهنگام در شناخت و درمان سريع نشانگان يك بيماري يا اختلال با اين هدف كه از شيوع و گسترش آن (از نظر تعداد مورد) توسط كوتاه كردن مدت آن كاسته شود. بنابراين هدف شامل مراحل زير مي گردد: 1- كاهش علائم اختلال (كم كردن درد و رنج) 2- محدود كردن ادامه اختلال و رساندن آن به كمترين ميزان شيوع. بر اساس نظر يكي از محققان پيشگيري به نام كاون، دو روش اساسي در پيشگيري ثانويه وجود دارد: 1- شناسايي زودهنگام و سريع هر گونه علائم اختلال به منظور مداخله و درمان تخصصي و جلوگيري از عواقب تداوم اختلال 2- شناسايي نشانه هاي اختلال در تاريخچه رشد و تكامل فرد به منظور تأمين كوتاه ترين و موثرترين روش درمان و پيشگيري (دهقاني آراني، 1374).
پيشگيري ثالثيه
عبارت است از كاستن از گسترش عوارض جنبي كه در حاشيه يك بيماري يا اختلال اصلي وجود دارد (كه اغلب ماهيت مزمن دارد). اين بخش اشاره دارد به فعاليت هاي توان بخشي كه افرادي را كه قبلاً به بيماريهاي مزمن رواني طولاني مدت هستند، قادر مي سازد كه با حداكثر تواناييهاي جسماني و رواني و اجتماعي خود فعاليت كنند. در اين راستا آموزش مهارتهاي شغلي و اجتماعي بسيار مفيد واقع ميشود.
در سال 1982 جورج البي ، يكي از پيشكسوتان بهداشت رواني در دنيا كوشيد تا مفاهيم پيشگيري از شيوع بيماري جسمي را در مورد اختلالات رواني به كار برد. او معادله اي را كه در زير مشاهده ميشود ارائه داد كه بر اساس آن مي توان نقش هاي جامعه، متخصصان و افراد را دستيابي به روشهاي پيشگيري از شيوع و گسترش بيماري يا اختلال رواني تعريف كرد. البي معتقد است كه كاستن از شيوع اختلالات رواني و نابهنجاري هاي رفتاري را مي توان با كم كردن صورت و يا ازدياد مخرج در معادله اي كه او داده است، ميسر كرد. به نظر او كاستن از استدلال و افزايش سه عامل مهارت سازگاري، عزت نفس و گروههاي حمايت كننده منجر به كاهش شيوع اختلال رواني مي گردد. اين امر به ويژه در مورد كودكان و نوجوانان مصداق بيشتري دارد (دهقاني آراني، 1374).
2-1-2-7 خصوصیات افراد دارای سلامت روانی:
بنابر تحقیقات انجمن ملی بهداشت روانی، افراد دارای سلامت روانی دارای خصوصیات زیر هستند:
آنان احساس راحتی می کنند، خود را آنگونه که هستند می پذیرند، از استعدادهای خود بهره مند می شوند، نگرانی، ترس واضطراب و حسادت کمی دارند و دارای اعتماد به نفس می باشند. سیستم ارزشی آنان از تجارب شخصی خودشان سرچشمه می گیرد. احساس خوبی نسبت به دیگران دارند، به علایق افراد دیگر توجه می کنند و نسبت به آنها احساس مسئولیت نشان می دهند. سعی نمی کنند بر دیگران تسلط یابند. آنها با مشکلات روبرو می شوند و نسبت به اعمال خود احساس مسئولیت می کنند. محیط خود را تا آنجا که ممکن است شکل می دهند و تا آنجا که ضرورت دارد با آن سازگار می شوند (بنی جمال و واحدی، 1370).
تحقیقات متعددی در خصوص سلامت روانی انجام گرفته است که برخی از این تحقیقات رابط بین سلامت روانی و خانواده و همچنین ازدواج مجدد را مورد بررسی قرار داده اند، پس لازم است تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است مورد بررسی قرار گیرند.
در مطالعه ای که تحت عنوان مقایسه ی بهداشت روانی بین دانشجویان مجرد و متاهل خوابگاهی انجام گرفت به شرح زیر می باشد. نمونه تحقیق مذکور120 نفر(60 نفر مجرد و60 نفر متاهل ) می باشد که به صورت تصادفی انتخاب شده اند و نتایج نشان داد که بین دانشجویان مجرد و متاهل نمره کل سلامت روانی(یعنی از نظر اضطراب، افسردگی، اختلال در کارکرد اجتماعی و علایم جسمانی) تفاوت معنی داری وجود ندارد. محقق علت معنی ندار بودن دو گروه از لحاظ سلامت روان را به علت وجود عوامل مزاحم مانند نمونه های انتخاب شده هر دو گروه خوابگاه دانشجویی زندگی می کنند و چون هر دو گروه از خانواده همسرشان دور هستند وهمچنین مشکلات مربوط به خوابگاه ها و مشکلات خاص خود دانشجویان می داند (اختیاری امیری، 1383).
در تحقیقی که تحت عنوان: بررسی رابطه ی عملکرد خانواده و سلامت عمومی فرزندان انجام گرفت. نتایج نشان داد که بین عملکرد خانواده به طور کلی و سلامت عمومی دانش آموزان رابطه معنی داری وجود دارد. از میان متغییرهای عملکرد خانواده، بین میزان همبستگی خانواده و سلامت عمومی دانش آموزان رابطه مثبت و معنی داری به دست می آمد. بین میزان ابزار و بیان خود و سلامت عمومی دانش آموزان نیز رابطه ی مثبت و معنی داری مشاهده شد. نتایج بدست آمده چه در ابعاد نظری وچه در بعد تحقیقاتی نشانگر این است که نحوه ی تعاملات درون خانواده با میزان سلامت عمومی فرزندان آنها در ارتباط است (احمدیرقآبادی، 1384).
در تحقیق دیگری که تحت عنوان: ارتباط بین سازگاری خانواده با سلامت روانی و سطح رضاء نیازهای روانشناختی فرزندان نوجوان انجام گرفت. نتایج نشان داد که عملکرد خانواده در ابعاد شش گانه حل مشکل، ارتباط نقش همراهی عاطفی و کنترل عاطفی و نیز عملکرد با مشکلات روانی(شکایت جسمانی، ناسازگاری اجتماعی، اضظراب و افسردگی) همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. به صورتی که هر چه عملکرد خانواده ضعیف تر باشد مشکلات روانی نیز بیشتر خواهد شد. همچنین عملکرد با میزان احساس نیازهای روانی، آزادی عمل، شایستگی و ارتباط، همبستگی منفی معناداری داشت. به صورتی که هر چه عملکرد خانواده ضعیف تر باشد، عدم ارضای نیازهای روانی، ارتباط، شایستگی و آزادی عمل نیز بیشتر خواهد بود. یافته دیگر نشان داد که عملکرد کل، آمیزش عاطفی و همراهی عاطفی خانواده ها با مقیاس ،تفاوت معنی داری نداشت، اما حل مشکل ارتباط کنترل رفتار و نقش ها با جامعه، تفاوت معنی داری داشت و ضیعف تر بود. نتایج تحقیق بیانگر اهمیت تاثیر پذیری فرزندان از ناساگاری والدین و محیط ناآرام خانواده بود ونتایج نشان داد که چنانچه خانواده به وظایف خود عمل نکند، سلامت روانی روزه مره فرزندان، ارتباط کلامی و غیر کلامی اعضاء الگو های رفتاری مناسب و نهایتاً تعیین قواعدی برای کنترل رفتار، دارای عملکرد ضعیف هستند (رحیمینژاد و پاکنژاد، 1383).
در پژوهشی که در شهر اهواز تحت عنوان: مقایسه ی سلامت روان زنان در خانواده های تک همسره با زنان در خانواده های چند همسری انجام گرفت. نتایج نشان داد که احتمالاً فشار روانی ناشی از چند همسر داشتن یک مرد، بتدریج تعادل روانی زنان چنین خانواده هایی را بر هم زده و آنها را مستعد ابتلاء به بیماریهای روانی می کند. آشتفگی ناشی از بر هم خوردن شکل طبیعی خانواده منجر به عقاید ضد سازشی و کاهش رضایت از زندگی، عصانیت، عدم کنترل رفتار و ... خواهد شد (علیپور، 1383).
همچنانکه در جریان طبیعی رشد جوانان در صدد تثبیت هویت بزرگسالانه ای برای خود هستند سطوح مختلف افسردگی و استرس مرتبط با مشکلات در میان نسل جوان در حال گسترش است علاوه بر این اسمیت1 و راتر2 (1995) گزارش کرده اند که از سال 1945، اختلالات روانی، اجتماعی که در برگیرنده ی افسردگی، اختلالات تغذیه، و رفتار های خودکشی است در بزرگسالان به طور اساسی شیوع بیشری یافته است. همچنین بر اساس گزارش سازمان بهداشتی، طی ده سال گذشته، تعداد جوانانی که بیمار تشخیص داده شده و به بیمارستان های روانی ارجاع داده شده اند افزایش قابل ملاحظه ای یافته است. پژوهشی که روی جوانان 18 ساله در اسکاتلند انجام شده است نشان می دهد که 3/1 پسران و 5/2 دختران دارای اختلالات روانشناختی هستند (بهرامیاحسان، 1381).
نتایج مطالعه ات تطبیقی که در سه کشور اروپایی انجام شده است حکایت از آن دارد که حدود 27 درصد افراد از افسردگی رنج می برند. همچنین کاچر3 (1994) گزارش کرده است که بین10 تا 15 درصد جوانان دارای مشکلات رجدی هیجانی، رفتاری هستند (بهرامیاحسان،1381).
2-1-2-8 نقش خانواده در تامین سلامت روان:
پایه های ریشه روانی و رفتار اجتماعی کودکان و احساس ایمنی و ارضای عاطفی در سالهای نخستین کودکی پایه ریز ی می گردد اولین محیط اجتماعی برای انسان خانواده است که درآن شخصیت هر فرد پایه گذاری می شود و خانواده دو امر مهم را برعهده دارد یکی ساخت فرد به عنوان یک انسان و دیگری انتقال میراث انسانها به نسل بعدی است. درخانواده افراد تشریک مساعی می کنند. تحت تاثیر یکدیگر قرار می گیرند و موجبات نمودپیشرفت شخصیت کلیه افراد در خانواده فراهم می شود. خانواده می بایست کانون گرم و محبت آمیز به وجود آورد و زندگی خود را بر مبنای محبت و پذیرش، احترام متقابل و زندگی مسالمت آمیز بنا کند. زیرا خانه اولیه مرکز آموزش اخلاقی، تربیتی ،اقتصادی، مذهبی،هنری و بهداشتی انسان است، عدم توجه والدین به سالم سازی محیط روانی و عاطفی کودکان و نوجوانان و فقدان روابط مناسب در بیشتر موارد آنان را با کمبود های عاطفی و مشکلات روانی گوناگون روبرو می سازد و احتمال اینکه این کودک در آینده به اختلالات رفتاری و روانی خانواده، انگیزه اصلی آشفتگی های روانی و نشر خوبیهای مثل عصیان های جوانی فحشا و اعتیاد دانسته شده است (مفیدی، 1376).
2-1-2-9 نظریات مرتبط با سلامت روانی:
جامعه شناسان و روان شناسان بصیرت ها و رهنمودهای عمده ای را برای مطالعه سلامت روانی ارائه داده اند و سلامت روانی را یک مورد مهم می دانند بر نظریات برخی از آنها به طور اختصار اشاره می کنیم:
2-1-2-9-1 نظریه ی زیگموند فروید:
به عقیده فروید ویژگی های خاصی برای سلامت روانشناختی ضرورت دارد. نخستین ویژگی هشاری (خود آگاهی) است. بعضا هر آنچه که ممکن است در ناهشیاری (ناخودآگاهی) موجب مشکل شود بایستی خودآگاه شود. وا پس زنی های ناخودآگاه و غیر ضروری بایستی دگرگون شوند و انرژی صرف شده برا ی نگهداری آنها در ناخودآگاه بایستی به « من» باز گردانیده شود. تجارب کودکی ناخودآگاه بایستی گشوده شوند و از این طریق به فردکمک شود تا شیوه ارضای کودکانه را رها نماید. درنهایت، خود آگاهی حقیقی ممکن نیست مگراینکه کنترل غیرواقعی و غیر ضروری یازاید « من برتر» درهم شکسته شود. زیرا گنجایش ناخودآگاه من برتر بازتابی از این تحریم ها، ممنوعیت و ایده ال های والدین فرد است و این مسایل در انسان نوعی احترام غیرمنطقی و انعطاف پذیر جایگزین وجدان سخت گیر و اخلاقی می شود. این بدین معنی نیست که اگر کنترلهای ناخود آگاه من برتر تضعیف شوند و خواسته های واپس رانده خودآگاه شوند می توانیم زندگی لذت آوری را شروع کنیم. خود آگاهی لذت طلبی نیست، خودآگاهی عنصر اصلی سلامت روانشناختی است و در شخص بالغ نتیجه واپس زنی تمایلات غریزی جایگزین محکومیت آنها می شود. به نظر فروید خود آگاهی برای سلامت روانشناختی کفایت کننده نیست. در نتیجه فرد بیگانگی منطقی از علاقمندی ها و اشتقیاقات عمومی را معیار نهایی سلامت روانشناختی می داند(کورسینی، 1973).
2-1-2-9-2 نظریه ی آدلر:
بنا بر نظریه آدلر فرد برخودار از سلامت روانشناختی، توان و شهامت یا جرات عمل کردن را برای نیل به اهدافش دارد. چنین فردی جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد. فرد سالم به عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست. فرد دارای سلامت روان مطمئن و خوش بین است و ضمن پذیرفتن اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آنها می کنند(کورسینی، 1973). فرد دارای سلامت روان به نظر آدلر روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خودش را در خانواده و گروههای اجتماعی به درستی می شناسد. فرد سالم در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است. عالی ترین هدف شخصیت سالم به عقیده آدلر تحقق «خویشتن» است. فرد سالم مرتباً به بررسی ماهیت اهداف و ادراکات خویش می پردازد و اشتباهاتش را برطرف می کند. چنین فردی خالق عواطف خودش است نه قربانی آنها. آفرینش گری وابتکار فیزیکی از دیگر ویژگیهای سلامت روانشناختی است. فرد سالم از اشتباهات اساسی پرهیز می کند و اشتباهات اساسی شامل تعمیم افراطی، اهداف نادرست و غیر ممکن، درک نادرست و توقع بی مورد از زندگی، تقلیل یا انکار ارزشمندی خود، ارزشهای و باورهای غلط می باشد. فرد سالم دارای علاقه اجتماعی و میل به مشارکت اجتماعی است. چنین فردی سعی در کاستن عقده حقارت خود دارد و به دنبال غلبه و چیرگی بیشتر بر بی جراتی است و در نهایت چنین فردی موفق می شود که انگیزه ها نامطلوب خود را دگرگون سازد(کورسینی، 1973).
2-1-2-9-3 نظریهی سالیون:
ویژگی های سلامت روانشناختی از دیدگاه وی عبارتند از:
1- شخصیت برخورد از سلامت روانشناختی دارای «انعطاف پذیری» است و با توجه به موقعیتهای بین فردی نوین، در روابط اش با دیگران به طور متناسب تغییر پذیر است. 2-فردسالم قادر به تمایز گذاری بین افزایش و کاهش«تنش» است و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف می شود. 3-به گفته سالیون شخصیت سالم بایستی بنا به گفته چارلز اسپیرمن در حال«آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات»می باشد.4- زندگی شخص برخوردار از سلامت روان، دارایی جهت یافتگی است. بدین معنی که امیالش را به نحوی یکپارچه می سازد که منجر به رضایتمندی شود یا اضطراب او را نسبتاً کم کند یا از بین ببرد. ما برای این شخصیت سالم کسی است که دستگاه روانی او حداقل تنش را داشته باشد و چنین فردی معمولاً روابط اجتماعی انعطاف پذیر، واقعی و اعتماد آمیز دارد (سالیوان، 1953).
2-1-2-9-4 نظریه ی کارل راجرز:
به عقیده راجرز آفرینندگی مهمترین میل ذاتی انسان سالم است همه چنین شیوه ای خاصی که موجب تکامل و سلامت فرد می شود و به میزان قسمتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است. ارضای توجه مثبت غیر مشروط و دریافت غیر مشروط محبت تایید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روانی افراد با اهمیت است. شخصیت های سالم فاقد نقاب، ماسک هستند و با خودشان رو راست هستند. چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند.
به عقیده راجرز اساسی ترین خصوصیت سالم زندگی هستی داراست یعنی آماده است که در هر تجربه ساختاری را در یابد و بر اساس مقتضیات تجربه لحظه بعد ی به سادگی دگرگون شود. انسان سالم به ارگانیزم خودش اعتماد می کند. هر چه سلامت روان انسان بیشتر باشد آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس و تجربه می کند، انسان سالم محدودیت فکری و عمل خویشتن را آزادانه انتخاب می کند. انسان سالم آفرینش گری دارد زیرا انسان خلاق با محدودیت های اجتماعی و فرهنگی هماهنگی و سازش منقعلانه ندارد، تدافعی نیست و به تمجید وستایش دیگران نیز دلخوش نمی کند (ریف و کیس، 2002).
2-1-2-9-5 نظریهی آلبرت الیس:
الیس در پیدایش بیماری عاطفی یا سلامت روانشناختی هر سه عامل فیزیولوژیکی، جسمانی و روانشناختی را مورد توجه قرار می دهد. الیس از لحاظ گرایشهای انسانی تا حدودی زیاد با مازلو شباهت دارد. به نظر سلامت روانی انسان از تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسانی برای نیاز مفرط به برتری از دیگران و همه فن حریف شدن، توسل به عقاید احمقانه و بدبینانه، پرداختن به تفکرات آرزومندانه و توقع خوش رفتاری و خوبی مداوم ازدیگران، محکومیت خویشتن و تمایلات عمیق به زود رنجی و آشفتگی ناشی می شود. اگر انسان به این تمایلات طبیعی و در عین حال ناسالم خودش نرسد، دیگران و دنیای خارج را مورد سرزنش و نکوهش قرار می دهد. الیس معتقد است که افکار منطقی وعقلی و عواقب و پیامدهای منطقی منتهی می شود و در نتیجه به سلامت روانی فرد ختم می شود (الیس، 1988). به طور خلاصه ویژگیهای سلامت روانشناختی ازدیدگاه الیس عبارتند از:
1- عشق ورزیدن به دیگران و جویای محبت آنان شدن، اما فرد سالم در جستن محبت دیگران افراط نمی کند.
2- انجام دادن کار به خاطر نفس کار نه به خاطر دیگران لذت بردن از فعالیت خود نه از نتایج آن، فرد سالم با این عمل به سوی کمال حرکت می کند.
3- طبیعی بودن، ناکام شدن و در صورت عدم توانایی مقابله با ناکامی انسان سالم آن را می پذیرد. انسان سالم در هنگام ناکامی موقعیت را تخریب نمی کند بلکه سعی دارد آن را به صورت عینی ادراک نماید.
4- نسبت ندادن شکستها به عوامل بیرونی چون موارد بیرونی به خودی خود موجب اختلال و ناسلامتی نمی شوند مگر این که فرد تلقین به نفس نماید.
5- عدم ترس شدید از خطر های بالقوه انسان سالم سعی می نمایند تا حد امکان احتمال خطر را کاهش می دهد ولی از آن بیش از حد بینماک و هراسناک نمی شود.
6- تلاش برای کسب استقلال و مسئولیت و عدم روگردانی ازکمکهای دیگران در صورت لزوم.
7- انجام وظیفه محوله از خصوصیات انسان سالم است. فرد سالم زندگی را همراه با مسئولیت و حل مشکلات آن لذت می داند.
8- فرد سالم بیش از آن که به گذشته فکر کند به حال و وضعیت موجود یعنی« اینجا واکنون» توجه دارد.
9- کمک کردن به دیگران و نگران در مورد مشکلات دیگران، در صورت عدم توفیق کمک به دیگران وضعیت آنها و مشکل آنان را می پذیرد.
10- فرد سالم به هر مشکل راه حلهای مختلفی را درنظر دارد و سعی دارد که بهترین راه حل در حد توانش انتخاب کند. به نظر فرد سالم راه حلهای موجود نسبی هستند و بر حسب موقعیت تغییر پذیر هستند.
11- فرد سالم و نگرش ها و رفتارش« الزام و اجبار» ندارد و می تواند خودش را از قید و بندها رها نماید و در جهت سلامتی نفس حرکت کند (مهرابزاده و همکاران، 1380).
2-1-2-10 نظریات نوین مبتنی بر شناخت درمانی:
افراد دارای سلامت روان معتقد به یک سیستم اعتقادی و ارزشی هستند و خصوصیات نظام و اعتقاد او نیز منطبق با ادراک او از واقعیات است. طرز تفکر چنین فردی فاقد خصوصیات تعمیم پذیری، مبالغه کردن، فیلتر ذهنی و... است. فرد دارای سلامت روانشناختی به جنبه ها ی مثبت خود به اندازه کافی و به صورت واقع بینانه توجه می نماید. چنین فردی در حیطه طبیعی خودش گام بر می دارد و نهایتاً صادقانه مسئولیت رفتار و تفکرش را می پذیرد (کارسون، 1999)
2-1-2-10-1 نظریهی ویلیام گلاسر:
انسان سالم بنابر به نظریه گلاسر کسی است دارای ویژگی های زیر می باشد:
1-واقعیت را انکار نکند ودرد و رنج موقعیت ها را با انکار کردن نادیده نگیرد، بلکه با واقعیت ها به صورت واقع گرایانه ای روبرو شود.
2-هویت موفق داشته باشد یعنی هم عشق و محبت بورزد و هم عشق و محبت دریافت کند. هم احساس ارزشمندی کند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تایید کنند.
3-مسئولیت زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسئولانه رفتار کند. پذیرش مسئولیت کامل ترین نشانه سلامت روانشناختی است.
4-توجه او به لذت دراز مدت تر، منطقی تر و منطقی باموقعیت باشد.
5- بر زمان حال وآینده تاکید نماید نه بر گذشته و تاکید ای بر آینده نیز جنبه دور نگری داشته باشد نه به صورت خیال پردازی باشد. واقعیت درمانی گلاسر نیز بر سه اصل: قبول واقعیت، قضاوت در درستی یا نادرستی رفتار و پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخص این سه اصل تحقق یابد نشانگر سلامت روان- شناختی است (بکمن، 1991).
2-1-2-10-2 نظریهی اسکنیر:
سلامت روانی وانسان سالم به عقیده اسکنیر معادل بارفتار با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو شوند از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود واطرافیانش به طور متناوب استفاده می جوید تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد، به علاوه انسان سالم بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط حدودی از عوامل محیطی مشخص گردد. انسان سالم کسی است که تاییدات اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب از عوامل متناسب ازدیدگاه اسکینر این باشد که انسان بایستی از علم، نه برای پیش بینی بلکه برای تسلط بر محیط خودش استفاده کند. دراین معنا فرد سالم کسی است که بتواند با هر روش بیشتر از اصول عملی استفاده کند و به نتایج سودمندانه تری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال، هدفمندی، غایت نگری و غیره را کنار بگذارد (اسکینر، 1973).
2-1-3 سازگاری زناشویی
2-1-3-1 تعریف سازگاری زناشویی
امروزه سازگاري زناشويي يکي از اصطلاحاتي است که وسيعاً در مطالعات خانواده و زناشويي مورد استفاده قرار ميگيرد. اين اصطلاح با بسياري از اصطلاحات ديگر همچون «رضايت زناشويي»، «شادکامي زناشويي»، «موفقيت زناشويي» و «ثبات زناشويي» مرتبط است. در حاليکه اصطلاحات قبلي هر کدام تنها يک بعد از ازدواج را نشان ميدهند, سازگاري زناشويي يک اصطلاح چند بعدي است که سطوح چندگانه ازدواج را روشن ميکند و فرايندي است که در طول زندگي زوجين به وجود ميآيد، زيرا که لازمه آن انطباق سليقهها، شناخت صفات شخص، ايجاد قواعد رفتاري و شکلگيري الگوهاي مراودهاي است، بنابراين سازگاري زناشويي يک فرايند تکاملي در بين زن و شوهر است. در طول سالها از اين مفهوم بدون يک تعريف مشترک و روشن بين محققان استفاده شدهاست. سازگاري زناشويي شيوهاي است که افراد متأهل، بهطورفردي يا با يکديگر، جهت متأهل ماندن سازگار ميشدند، بهطوري که سازگاري زناشويي يکي از مهمترين فاکتورها در تعيين ثبات و تداوم زندگي زناشويي است (گال ، 2001؛ گلدنبرگ ،1382). مطالعات طبقهبندي شده هاميلتون (1929)و برنارد (1933) (گلدنبرگ ،1382). تعريف خاصي را براي سازگاري زناشويي ارائه ندادهاست. کاتريل (1933؛ گلدنبرگ ،1382). اولين کسي بود که سازگاري زناشويي را بهصورت «فرايندي که شريکهاي متأهل تلاش ميکنند تا سيستمهاي ارتباطي خاص يا موقعيتي که در خانواده قبلي خودشان کسب کردهاند ، مجدداً ايفا کنند» تعريف کرد. سازگاري زناشويي بهصورت يک فرايند تعريف ميشود که بوسيله موارد زير تعيين ميشود: 1) تفاوتهاي پردرد سر دو تايي، 2) تنشهاي بين فردي و اضطراب شخصي، 3) رضايت دوتايي، 4) همبستگي دوتايي، و 5) توافق کلي دوتايي روي شيوههاي مهم عملکرد (اسپانير، 1976). اسپانير و کل يک مقياس براي اندازهگيري سازگاري دوتايي پيشنهاد کردند که ميتواند براي زوج هاي متأهل و زوجهايي که بدون ازدواج با يکديگر با هم زندگي ميکنند، مورد استفاده قرار گيرد. اين مقياس شامل زيرمقياسهايي است که چهار مؤلفه تأييد شده اصلي را اندازه ميگيرد: 1) رضايت دوتايي, 2) توافق دوتايي, 3) همبستگي دوتايي, و 4) بيان محبت آميز. سازگاري زناشويي بر بسياري از ابعاد زندگي فردي و اجتماعي انسانها تأثيرميگذارد که در واقع سنگ زيربناي عملکرد خوب خانواده است و نقش والديني را تسهيل ميکند و سبب توسعه اقتصادي و رضايت بيشتر از زندگي ميشود. از سويي ديگر وجود ناسازگاري زناشويي در روابط زن و شوهر علاوه بر ايجاد مشکل در موارد فوق، باعث اشکال در روابط اجتماعي، گرايش به انحرافات اجتماعي و اخلاقي، و افول ارزشهاي فرهنگي در بين زوجين ميشود (موسوی، 1382). طبق نظر هالفورد (1384) عوامل مؤثر بر سازگاري زناشويي شامل سه دسته خصوصيات فردي، عوامل موقعيتي و رويدادهاي زندگي ميباشد. همچنين بر اساس پژوهشهاي مختلف عواملي چون محيط خانواده (شريعتمداري، 1374) و سبک دلبستگي (ديفيليپو، 2000) بطور مثبت، و عواملي نظير تفکرات غير منطقي و افسردگي (بيچ و الري ، 1993) بطور منفي با سازگاري زناشويي ارتباط دارند. بحث و نتيجهگيري از مجموع پژوهشهاي مختلف چنين استنبا ط ميگردد که يک رابطه زناشويي با سازگاري خوب رابطهاي است که نگرشها و اعمال هر يک از شريکها محيطي را فراهم ميکند که جهت عملکرد مناسب ساختارهاي شخصيتي خود و شريکش، خصوصاً در حوزه ارتباطات اوليه، مطلوب باشد. بنابراين،با توجه به اهميت و نقش سازگاري در روابط بين زوجين و افزايش کيفيت زندگي زناشويي، واز سويي با عنايت به نتايج پژوهشهاي مختلف در اين زمينه، لزوم توجه و بررسي اين متغير در جهت کاهش تعارضات و مشکلات و بهبود و افزايش رضايت در روابط زناشويي احساس ميگردد (موسوی، 1382).
2-1-3-2 کارکرد مطلوب خانواده
چنان چه روابط زناشویی رابطه ای سست باشد پایه های لازم برای موفقیت آمیز بودن و مطلوب بودن عملکرد خانواده لرزان و یا حداقل ضعیف خواهد بود برای زوجی که خودشان با هم سازگار نیستند مشکل است که والدین خوبی باشند. سوال اساسی این است که آیا شرکای ازدواج از روابط میان خود احساس رضایت می کنند؟ در واقع آن ها باید یکدیگر را سیراب ، تصدیق و حمایت نمایند. رابطه زناشویی باید بر اساس اطمینان و احترام متقابل باشد که در این امر عوامل عاشقانه و صمیمت نیز دخالت دارند. علاوه بر این هر یک از زوجین نیازمند همسر با کفایت و آگاهی هستند که بتواند به موقع به حل تعارضات موجود بپردازد ( بارکر؛ دهقانی، 1375).
نظام تربیتی در برگیرنده تمام شیوه هایی است که والدین با کمک یکدیگر و برای تربیت و نگهداری بچه ها در پیش می گیرند بنابراین می بایست نسبت به اصول مورد استناد خود متفق باشند، و جهت توجه شان نیز معطوف به احتیاجات بچه ها و تامین رشد و سلامتی آن ها باشد در مجموع تعاملات یا شبکه روابط بین والدین و کودک و نیز روابط بین خود کودکان به طور گسترده ای چگونگی جریان رشد کودک را تامین می کند (کجباف، آقایی و کاویانی، 1383).
به طور کلی کارکرد مطلوب خانواده مفهوم مفیدی است که نه تنها در مورد مشکلات احتمالی به وجود آمده در خانواده بلکه در تعیین این که آیا نیازهای زوجین و فرزندان آنها، آنچنان که می بایست برطرف می شوند یا نه نیز مد نظر قرار می گیرد هر خانواده باید هم نیازهای عاطفی و هم روان شناختی اعضای خود را برآورده سازد، و کودکان را برای زندگی مستقل در دنیایی که بعدها در آن قرار خواهند گرفت آماده سازد و در موقع مناسب آنها را روانه جامعه کند (دهقانی، 1375).
2-1-3-3 معنی و مفهوم خانواده متعادل
شرفی (1374)، در مورد معنی و مفهوم خانواده متعادل عنوان می کند :
بدن شک همه افراد در پی دست یافتن به الگوی خانواده متعادل هستند با این انگیزه به ازدواج روی می آورند لیکن ابتدا باید معلوم نمود که خانواده متعادل چیست و شیوه تحقق آن کدام است تا براساس آن ضابطه بتوان داوری نمود و اختلاف ها را از بین برد . برای پی بردن به مفهوم خانواده متعادل ابتدا واژه اعتدال را مورد بررسی قرار میدهیم پدیده یا کسی را زمانی دارای اعتدال و توازن می دانیم که حداقل برخی از ویژگی های زیر را دارا باشند.
نقطه ( مرکز ) ثقل آن مشخص و معلوم است.
تساوی کشش ها و جاذبه ها در پدیده متوازن محرز است.
شی متعادل پس از مختصر حرکت و یا ضربه وارده واژگون نمی شود و مجددا به تعادل پایدار خود برمی گردد.
توازن و تعادل زیبایی می آفریند شی متعادل موزون و جذاب است.
برخی از خصوصیات بارز افراد متعادل ، نرمال و بهنجار عبارتند از :
فرد متعادل از توانایی های خود آگاهی دارد.
میان خواسته ها و داشته های فرد متعادل نوعی تناسب و تلازم واقعی برقرار است به این مفهوم که شعاع خواسته ها و انتظارات فرد از خویش بر اساس توانایی هایش حد می خورد و تنظیم می شود.
فرد متعادل روابط خود را با دیگران بر اساس توازن در تعادل برقرار می نماید و از افراط و تفریط در مناسباتش به دور است.
نوعی هماهنگی و هم خوانی در کلیه رفتارها و عناصر شخصیتی فرد متعادل مشاهده می شود یعنی نه تنها رابطه منطقی میان گفتار و کردار وی وجود دارد بلکه اجزای گفتاری وی از یک نوع وحدت و هماهنگی آکنده است و در عملکرد هایش نیز تضاد وجود ندارد.
تصویر واقع بینانه از خانواده متعادل نوعی بصیرت و اعتماد به نفس در انسان می آفریند منظور از خانواده متعادل، سارقان فاقد عیب و نقص نمی باشد بلکه این مفهوم به شبکه ای از روابط متقابل اطلاق می شود که اعضای آن درگیر با مشکلات و موانع احتمالی بوده و ضعف های کم و بیش قابل اعتنایی نیز دارند لیکن در مقابله با موارد مذکور شیوه منطقی اتخاذ می کنند و برای مسائل اهمیتی در خور آن قایل می شوند و در برابر موقعیت های دشوار ناگریز از انتخاب باشند تصمیم به موقع و مقتضی را اتخاذ می کنند (ثنایی، 1381).
2-1-3-4 خانواده مدرن
انسان در گروه زنده می ماند این امر ذاتی وضع انسانی است اساسی ترن نیاز نوزاد وجود مادری است که او را تغذیه و حفاظت کند و آموزش دهد. فراتر از این انسان در تمام جوامع با تعلق به گروههای اجتماعی پا بر جا مانده است. در فرهگ های مختلف این تجملات از نظر سطح سازمان یافتگی و تمایز متفاوت اند. جوامع بدوی متکی به اجتماعات بزرگ و همراه با توزیع ثابت نقش ها یا وظایف است. با پیچیده تر شدن جامعه و ضرورت یافتن مهارت های تازه ساختهای اجتماعی متمایز می شوند تمدن صنعتی شهری مدرن از انسان دو چیز مطالبه می کند:توانایی کسب مهارت های بسیار تخصصی و قابلیت تطابق سریع با شرایط اجتماعی و اقتصادی دائما متغیر (مینوچین؛ ثنایی، 1381).
خانواده همواره به موازات تغییرات جامعه دستخوش تغییراتی شده است و خانواده در پاسخ به نیاز های فرهنگ جامعه نقش حمایت و اجتماعی کردن اعضای خود را تقبل و رها کرده است. خانواده به یک معنا دو نقش متفاوت ایفا می کند یکی داخلی که حمایت روان اجتماعی از اعضای خود باشد و دیگری خارجی یعنی برون سازی با فرهنگ و انتقال آن (موسوی، 1382).
جامعه صنعتی شهری با قدرت در خانواده دخالت کرده است و بسیاری از نقش هایی را که زمانی وظایف خانواده بود در اختیار گرفته است پیران خانواده امروز به طور جداگانه و در خانه کهنسالان یا خانه شهروندان ارشد زندگی می کنند مخارج مربوطه را جامعه از طریق برنامه های امنیت یا رفاه اجتماعی تامین می کند. جوانان از مدرسه وسایل ارتباط جمعی، و همسالان تعلیم می گیرند. تکنولوژی جدید ارزش آنچه را که کار طبقه زن تلقی می شد. به شدت کاهش داده است طوری که وظایف لازم برای بقای واحد خانواده را، ماشین با تولید بهتر آن تغییر داده است شرایط جاری که به زن و شوهر اجازه کار می دهد، یا الزام کار خارج از خانه را ایجاد کرده است. باعث می شود شبکه روابط برون خانگی بالا بگیرد و تعارض بین زن و شوهر تشدید شود. انسان مدرن با وجود تمام این تغییرات هنوز به یک رشته ارزش هایی چسبیده است که متعلق به جامعه متفاوتی است جامعه ای که در آن مرزهای بین خانواده فردای آن به وضوح ترسیم شده بود. پای بندی به یک الگوی منسوخ منجر به این امر شده است که بسیاری از وضعیت هایی که به وضوح مربوط به استحاله خانواده است، اطلاق نابهنجار و آسیب زا پیدا کند، هنوز ه محک زندگی خانواگی این افسانه است که : « و بدین ترتیب آنها عروسی کردند و از آن پس با خوبی و خوشی تا پایان عمر زندگی کردند». تعجب آور نیست که هیچ خانواده ای به این ایده آل نمی رسد (مینوچین؛ ثنایی، 1381).
2-1-3-5 زیر منظومه زن و شوهری
ثنایی (1379)، زیر منظومه زن و شوهری را متشکل از دو بزرگسال با جنسیت های مخالف می داند که با هدف ابراز شده تشکیل خانواده به هم ملحق شده اند. زیر منظومه زن و شوهری دارای تکالیف یا نقش هایی است که برای عملکرد خانواده حیاتی است مهارتهای اصلی لازم برای به ثمر رسیدن تکالیف این زیر منظومه عبارت از « مکملیت » و « برون سازی متقابل » است یعنی زن و شوهر باید الگوهایی به وجود آورند که درآن هر کدام عملکرد دیگری را در بسیاری از زمینه ها حمایت کند. باید الگوهای مکملیتی به وجود آورند که به هر کدام از آن ها این امکان را بدهد که تسلیم شود بی آن که احساس کند «تسلیم شده است» هم زن و هم شوهر باید بخشی از مجزا بودن خود را برای کسب تعلق از دست بدهند پافشاری زن و شوهر در حفظ حقوق مستقل خود، ممکن است زیر بار « بهم وابستگی» رفتن را در یک رابطه قرینه مختل کند.
زیر منظومه زن و شوهری می تواند پناهگاه یا مفر استرس های جهان خارج و چارچوب تماس با سایر سیستم های اجتماعی باشد می تواند یادگیری خلاقیت و رشد را در دامان خود تقویت کند. زن و شوهر در روند برون سازی متقابل خود می توانند وجوه خلاق ولی نهفته همسر خود را فعال کنند و بهترین ویژگی های یکدیگر را مورد تقویت قرار دهند البته ممکن است زن و شوهر وجوه منفی یکدیگر را فعال کنند زن و شوهر می توانند در بهسازی یا نجات دادن همسر خود مصر باشند و با این کار مانع کسب صلاحیت او شوند. به عوض قبول همسر خود، به همان صورتی که هست استانداردهای تازه ای را به او تحمیل می کنند. آنها ممکن است الگوهای مراوده ای متکی – حامی ایجاد کنند الگوهایی که در آن عضو متکی، متکی باقی می ماند تا احساس حامی بودن همسر خود را تقویت کند. این قبیل الگوهای منفی می تواند در بین زوجین متوسط وجود داشته باشد بی آن که دال بر وجود آسیب گسترده یا انگیزش ناروای هیچ یک از آن ها باشد.
زیر منظومه زن و شوهری باید مرزی ایجاد کند که ان را از مداخله انتظارات و نیازهای سایر سیستم ها حفظ کند این امر خصوصا وقتی مصداق دارد که خانواده دارای کودکانی هم باشند بزرگسالان باید یک حیطه روان – اجتماعی مخصوص به خود داشته باشند ، پناهگاهی که بتوانند در آن از یکدیگر حمایت عاطفی کنند اگر مرز حول زیر منظومه زن و شوهری خیلی سخت و خشک باشد ، ممکن است که انزوای آن ها سیستم خانواده را تحت فشار و استرس قرار دهد اما اگر زن و شوهر مرزها را سست نگه دارند ممکن است زیر گروه های دیگر از جمله بچه ها و خویشاوندان در وظایف و عملکرد زیر منظومه آن ها مداخله کنند . به زبان ساده زن و شوهر به یکدیگر به عنوان پناهگاهی در مقابل انتظارات عدیده زندگی احتیاج دارند.
2-1-3-6 تفاوت های زنان و مردان
به اعتقاد روان شناسان در پیدایش تفاوت های زنان و مردان هم عوامل ارثی و هم عوامل محیطی هر دو سهم مهمی دارند اما جامعه شناسان معتقدند که تفاوت های زن و مرد معلول تفاوت در رفتاری است که جامعه در مورد آنها پیش می گیرد و در کل تفاوت زن و مرد در جزئیات است و نه کلیات از آنجا که یکی از عوامل موثر در رضایت از زندگی زوجین درک تفاوت های بین زوجین می باشد در اینجا به ذکر بعضی از موثرترین تفاوت ها فیزیولوژیکی ، عاطفی و شناختی می پردازیم.
نقش کروموزوم y در ایجاد تفاوت ها
کروموزوم y اولا باعث می شود که جنین انسان پسر باشد و ثانیا با الگوی خاص و کاملا متفاوتی از الگوی جنین دختر رشد کند علاوه بر این کروموزوم ویژگی جنس نر را نیز به او می دهد مثلا پسر در مقابل انواع آسیب های جسمی روانی نسبت به دختر حساس تر است . مرگ و میر پسران در دوران جنینی و در طول زندگی بیشتر از دختران است و مردها عموما از نظر بدنی نیرومندتر از زن ها هستند. که همه این ها جزء ویژگی های بنیادی مردهاست و چندان به محیط اجتماعی بستگی ندارد (گنجی، 1375).
تفاوت در رشد
جنین پسر در رحم مادر خیلی سریعتر از جنین دختر رشد می کند، این برتری تا 12 سالگی است واز آن پس رشد دخترها بیشتر می شود ولی خلاصه باز پسرها جلو می افتند.دوره استراحت قلب در هر زمان در پسرها کوتاه تر از دخترهاست. بعد از شروع عادت ماهانه بسیاری از دختران هم از نظر جنسی و هم از نظر روانی دچار ناراحتی می شوند آستانه حس درد و حس لمس دختران از بدو تولد پایین تر از پسران است ولی توانایی شنوایی و بویایی زن ها بالاتر از مردان است. این تفاوت طوری است که پسران را برای زندگی فعال و پر جنب و جوش و دختران را برای زندگی آرام آماده می کند (گنجی، 1375).
حجم مغز : صد سال پیش دانشمندان متوجه شدند که حجم مغز مردان بیشتر از آن است و همین مساله را دلیل هوشمندی بیشتر مردان برشمردند. این نگرش بعدها با این فرضیه که حجم مغز انسان تابع ابعاد جسمانی است (رحمتی، 1380).
هیپوتالاموس : ناحیه کوچکی در بخشی از مغز است و تفاوت های جنسی در این ناحیه به چشم می خورد این تفاوت ها ناشی از تمایز بافت مغزی است که در مرحله رشد جنینی صورت می گیرد ممکن است تفاوت های جنسیتی در هیپوتالاموس اثراتی بر روی رفتارهای دو جنس داشته باشد لیکن این مساله تحقیقات ثابت نشده است (رحمتی، 1380).
نیمکره راست، نیمکره چپ : به عقیده جری لوی میزان جانبی شدن(استفاده از نیمکره خاصی از مغز ) مغزی زنان کمتر از مردان بوده و احتمال این که دو طرفه باشد در زنان بیشتر است. بدین صورت فضای عصبی بیشتری برای پردازش کلامی اختصاص یافته و پدیده واسطه کارایی زنان در آزمون کلامی بهتر از مردان است. از سوی دیگر به همان نسبت که زنان در توانایی های کلامی مهارت کسب می کنند به همان میزان نیز در توانایی های فضایی ضعیف می شوند. ما حصل کلام این که بنا بر ادعای لوی مهارت های کلامی زنان بیشتر از مردان بوده و در مهارت های فضایی ضعیف تر از مردان هستند پژوهش های انجام شده فرضیه مطرح شده توسط لوی را اثبات می کنند در رابطه با سنجش توانایی کلامی مردا ن نیز ثابت شد که مردان بیشتر از زنان جانبی می شوند و این مساله دلیل ضعف شان می باشد. (رحمتی،1380).
اعتماد به نفس : تحقیقات انجام شده حاکی از این است که جنس مونث در قیاس با مردان از اعتماد به نفس کمتری برخوردار است تحقیقات انجام شده در مورد کودکان پیش دبستانی در مقطع سنی 5/4 – 4 سالگی نیز نتایج مشابهی را به دست داده است . به عبارت دیگر جنس مونث تلقی چندان مثبتی از کارکردهای خویش ندارد (رحمتی،1380).
مستندات و یافته های موجود حاکی از این است که اشخاصی که در رابطه با موفق شدن مردد هستند از اعتماد به نفس کارآمدی برخوردار نبوده و بدین واسطه از پس کارهای چالش برانگیز بر نمی آیند برای ارزیابی اعتماد به نفس حقیقی زنان باید برخی از مسایل روشن شود. فرضا چنانچه زنان وظیفه ای را متعلق به جنسیت خویش بدانند در این مقوله اعتماد به نفس چشمگیری را عرضه داشته و کار را به نحو احسن انجام می دهند به علاوه چنانچه زنان در رابطه با وظایف محوله با باز خورد و پس خوراند مثبت مواجه شده و از کیفیت توانایی های واقعی خویش آگاه شوند به لحاظ داشتن اعتماد به نفس هیچ گونه کاستی و نقیصه ای ندارند. نکته آخر در رابطه با قیاس میزان اعتماد به نفس دو جنس این که اگر زنان احساس کنند که کارشان با دیگران مقایسه می شود، دستخوش ضعف اعتماد به نفس می شوند حال اگر کارشان انفرادی بوده و مورد مقایسه با دیگران قرار نگیرد اعتماد به نفس بالایی را از خود نشان می دهند (رحمتی،1380).
مساله قابل تامل دیگر این که تفسیر مردان از نتیج احتمالی امری قدری اغراق آمیز است ، در صورتی که عکس این مطلب در مورد زنان صدق می کند به زبان دیگر زنان در قیاس با مردان از اعتماد به نفس استواری برخوردار نیستند (از رحمتی،1380).
تفاوت در علایق و رغبت ها
نوع دوستی، توجه به دیگران صمیمت و ارتباط های حمایتی از خصوصیات زن هاست که تفاوت آشکاری با مردان دارند. آلپورت و ورنون در سال 1931 پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که علایق زیبایی شناختی، اجتماعی دینی زنها بیشتر از مردان است مردها بیشتر به جنبه های سیاسی و تئوری علاقه دارند و زن ها بیشتر به مسائل اخلاقی تمایل نشان می دهند زن ها با حرارت نسبت به بی عدالتی اعتراض می کنند و نسبت به آداب و رسوم اجتماعی و ضوابط اخلاقی تلفیق پذیرند پذیرش دیگران خصوصیت دیگری است که در جنس ماده نوع آدمی دیده می شود (گنجی، 1375).
دختران به معاشرت با دیگران و ایجاد روابط اجتماعی علاقه زیادی دارند حال آن که پسران خود را بیشتر به فعالیتهای بدنی از جمله بازی و دویدن و دنبال یکدیگر کردن یا هول دادن اسباب بازی ها و کشیدن آنها مشغول می کند ، نکته قابل توجه درباره بیشتر این علایق آن است که مستقل از جامعه و فرهنگی است که کودکان در آن بزرگ می شوند (گنجی، 1375).
پرخاشگری
یکی از بر جسته ترین تفاوت های رفتاری جنسیتی مساله پرخاشگری است. مطالعات نشان می دهد که جنس مذکر پرخاشگر تر از جنس مونث است (مکوبی و ژاکلین)، این یافته شامل انواع رفتارهای پرخاشگرانه نیز می شود از جمله می توان به پرخاشگری کلامی اشاره کرد (رحمتی، 1380).
گرچه شواهد نشان می دهد که بسیاری از جنایت ها توسط مردان صورت گرفته است لیکن این امر شامل زنان نیز می شود مع الوصف بسیاری از پژوهش ها حاکی از این است که مردان رفتارهای خشونت آمیز تری را نسبت به زنان دارا می باشند (رحمتی،1380).
با این وجود اگر زنی تشخیص دهد که رفتارهای پرخاشگرانه اش به حال اجتماع نافع است ، از توسل جستن به اعمال پرخاشگرانه خودداری نمی کند. واقعیت این است که خشم مردان سبب پرخاشگری می شود و این مساله در زنان اضطراب را بر می انگیزد (گنجی، 1375).
این مساله که چه عوامل و فاکتورهایی سبب ساز تفاوت های جنس در امر پرخاشگری می شود پیچیده بوده و هنوز هم از اساس علمی روشنی برخوردار نمی باشد با توجه به موقعیت فعلی می توان مدعی بود که پرخاشگری بیشتر مردان ناشی از عوامل زیست شناختی است که بوسیله تقویت کننده های محیطی تشدید می شود.
اضطراب
بسیاری از مطالعات نشان می دهند که دختران مضطرب تر و هراسناک تر از پسران هستند برای اضطراب کلی مقدار 30% = d می باشد (رحمتی، 1380) اگرچه این اختلاف معنی دار است لیکن بزرگ نیست نکته قابل توجه اینکه این نوع محاسبات عمدتا از گزارشات شخصی حاصل می شود این در حالی است که پژوهشگران در شاهدات مشتقیم خود به چنین رقمی نمی رسند (رحمتی، 1380).آری آمار و ارقام حاکی از این است که زنان بیشتر از مردان دستخوش اضطراب می شوند مع الوصف این احتمال است که مردان ترس های خود را مثل زنان بروز ندهند شاید این امر مرتبط با کلیشه های جنسی باشد بر اساس باور های قالبی مردان نباید بترسند و ترس و اضطراب خویش را آشکار کنند . گرچه این موضوع ادعایی بیش نیست ولی قابل تامل می باشد. مطالعه هراس های قابل تشخیص نیز نشان می دهد که اضطراب زنان محسوسا بیشتر از مردان است (رحمتی، 1380).
2-1-3-7 علل مشکلات و تعارضات در میان زوجین
تبریزی، (1379) در این مورد عنوان می کند: خانواده های مشکل دار تعادل خاصی را بارها و بارها تکرار می کنند انگار آنها رقص جمعی می کنند و هروقت فرصتی به چنگ آورند رقص خودشان را می کنند در گذر زمان آنها برای هر مشکل راه خاصی را برای رفتار با یکدیگر توسعه می دهند هر کدام نقش خاص خودشان را ایفا می کنند پس هر گاه توالی ها آغاز می شوند هر فردی نقش خاص خود را به کمال ایفا خواهد کرد. چون مشکل خانواده از طریق یک الگوی ناسازگار بیان شده است.تجربه خانواده از این الگو تجربه، محرومیت، عصبانیت، اضطراب و معمولا برخی از عناصر تسلیم، خواهد بود (موسوی، 1382).
اعضای خانواده از این که تعاملات پیرامون این الگو یاری دهنده نیستند آگاهند اما هر فردی رفتار اعضای دیگر را یاری دهنده نخواهد یافت در حالی که رفتار خود را کوششی برای حل مشکل تلقی خواهد کرد.
ذهن خانواده های مشکل دار غالبا آن قدر بر مشکلات کنونی و یا به آنچه گذشته متمرکز است که به گونه ای عمل می کند که انگار آینده ای وجود ندارد فردا تکرار امروز است این جهت گیری منجر به توقف استراتژی های حل مشکل می شود زیرا که راه های جایگزین رفتار مورد ملاحظه قرار نگرفته اند از طرف دیگر خانواده هایی وجود دارند که آن قدر از حوادث ویژه ای که در آینده رخ خواهد داد هراسناک کنند که زندگی امروز را به منزله وظیفه ای بی پایان برای پیش گیری از وقوع آن رویدادها می نگرند به همین نحو است تمرکز بیش از حد بر یک مقطع زمانی ویژه که از توسعه دامنه ای از رفتار کنونی امروز ممانعت می کند.
2-1-3-8 نقش عشق در ازدواج و تداوم زندگی
موسوی (1384)، این مطلب را این گونه بیان می کنند: قبول این تصور که ازدواج منبع رفاه فردی است باعث شده است تا ازدواج بر اساس عشق مورد پذیرش جامعه قرار گیرد : « صرف نظر از جنبه های مثبت و منفی امکانات گوناگون مردان و زنان جوان سراسر جهان انتخاب خود را کرده اند زنان و مردان جوان بر ازدواج مبتنی بر عشق تاکید دارند (هات فیلد، 1996). هات فیلد علاقه مند به درک این تغییرات است : و در حال حاضر دردنیا نسبت به نوشته هایی که درباره عشق و ازدواج است نظر مثبت وجود دارد اغلب خوانندگان امیدوارند که تساوی جنسی، آزادی فردی و امکان زندگی بهتر برای همه در سراسر جهان فراهم شود.
دیگران درباره این موضوع نظر متفاوت دارند. دیون و دیون ( 1993 ) معتقدند که در جوامع فرد گرا ونه در جوامع جمع گرا عشق پایه ازدواج محسوب می شود.
گرچه عشق در طول تاریخ وجود داشته است اما این موضوع در قرن 19 و 20 به عنوان اساس ازدواج معرفی شد هنوز در بسیاری از مناطق جهان مانند هندوستان، افریقا و بیشتر مناطق آمریکای لاتین و آسیا ازدواج به دلایل اقتصادی و موقعیت اجتماعی صورت می گیرد و بعد از ازدواج ممکن است رابطه عاشقانه به وقوع بپیوندد. در این مناطق عشق شرط لازم برای ازدواج نیست.
عشق و داشتن این احساس نه فقط برای فرد بلکه برای افراد دیگر نیز مهم است دیگران سعی می کنند این احساس را درک کنند نسبت به آن توجه داشته باشند و در زمان جدایی یک زوج عاشق احساس تاسف کنند . عاشق فرد مورد نظر خود را ایده آل می بیند و هیچ ضعفی را به او منتسب نمی کند زوج یکدیگر را ایده ال فرض می کنند و نمی توانند توضیح دهند که چرا عاشق این فرد خاص شده اند . این دو عامل ایده آل گرایی و بی منطقی با ناتوانی در توضیح اساس خوش بینی و اضطراب درباره آینده در رابطه است. به نظر می رسد عامل خوش بینی با وجود بی منطقی زوج را به سمت پیدا کردن راه حل برای مشکلات بعدی رابطه خود سوق می دهد. زوج اضطراب دارند چون وقتی مرحله ایده آل بودن به سر می آید چالش گریز ناپذیر برای زوج به وجود می آید تا رابطه خود را براساس واقعیت بنا نهند و با نقاط ضعف زوج خود کنار بیایند برخی رفتارهای ابتدایی زوج عاشق شامل خیره شدن در چشمان یکدیگراحساس نیاز به لمس نزدیکی بدنی، و زمزمه کردن غلوهای عاشقانه است. این تصویر برای همه ما به دلیل تجربه شخصی مشاهده دیگران و توصیف رمان ها آشنا است (آلن و بلكبرن 2، 1989).
2-1-3-9 نقش فشارهای فرهنگی در رضایت زن و شوهر
در بخش هایی از جامعه سنت های مذهبی و اجتماعی به چالش کشیده شده است آزادی و ابتکارات جدید آزادی بیشتر را به همراه آورده است اما از سوی دیگر این آزادی ها در گیری های بین فردی بیشتری را نیز به ارمغان آورده است در جوامع غیر فرهنگی ، قبول فرهنگ های دیگر و شیوه های برخورد آنان با مسائل زندگی از طریق تجارب فردی تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی آسان تر شده است ازدواج های بین فرهنگی پیش درآمد یا پیامد تغییر نگرش افراد است. آزادی از تعصبات نژادی و جنسی تغییر در نگرش پیرامون روابط فردی را تشویق کرده است و جامعه جدایی زن و مرد در صورت شکست روابط زناشویی (طلاق) را پذیرفته است این تغییرات در تمام بخش های جامعه یکسان رخ نداده است و تنش در مقابل این تغییرات در بخش هایی از جامعه به میزان کم و زیاد دیده می شود (موسوی، 1384).
آزادی بیشتر در بخش هایی از جامعه در افراد خانواده و زوج ها ایجاد استرس می کند چون الگوهای رفتاری پذیرفته شده قبلی را در معرض انتقاد قرار می دهد و با استناد از آزادی بیان بیشتر اعضای خانواده یا زوج هرکدام روی جنبه های فرهنگی یا تاریخچه اجتماعی خود تاکید می کنند. در این صورت اعضای مسن تر خانواده با دیدن بی اعتنایی فرزندان نسبت به ارزش ها و اقتدار والدین ناامید می شوند در جایی که تاریخچه زوج ها دو فرهنگی یا چند فرهنگی است این تفاوت های بین نسلی بیشتر نمود پیدا می کند. کودکانی که درانگلستان بزرگ شده اند ممکن است مبنای ازدواج زناشویی را به جای خواستگاری بر عشق قرار دهند. شواهدی وجود ندارد که موفقیت ازدواج خواستگاری یا ازدواج از طریق انتخاب را نشان دهد، اما دو نسل در این مورد نمی توانند به هیچ توافقی برسند و هر نسل روش خود را بهتر می داند . زمانی که یکی از زوج ها تلاش می کند به ارزش های خانوادگی خود توجه بیشتری نشان دهد یا خانواده گسترده سعی می کند عروس یا داماد را تحت فشار قرار دهد تا ارزش های آنان را بپذیرد رابطه زوج دچار تنش زیادی می شود.
تاکنون تحقیقات بسیار کمی در این زمینه پیچیده انجام شده است شواهد به این نکته تاکید دارد که ساختار فرهنگی و مذهبی زن یا شوهر بایستی به خوبی درک شود تا بتوان از فشارهای موجود تجربه شده توسط زوج تصویر بهتری داشت (آلن و بلكبرن 2، 1989).
2-1-3-10 اختلافات مالی
به نظر نانسی گود (1384) منشا تمامی درگیری ها و اختلاف ها پول نیست اما این امر موضوع بیشتر مشاجره های زوجین را تشکیل می دهد به نظر می رسد که مسائل مالی با بسیاری از گفته های معمولی ما با دیگران در امیخته اند. مانند این که چه چیزی بخریم و چقدر بابت آن بپردازیم و چگونه پول به دست بیاوریم و آن را سرمایه گذاری کنیم، بی پولی و خاصه خیال پردازی هایی که درباره به دست آوردن ناگهان پول کلان در ذهن می پرورانیم از این همه صحبت در مورد پول منظور اصلی مان چیست؟ مهمتر آن که وقتی درباره پول مجادله می کنیم در واقع هدفمان از مجادله چیست؟ (گود، 1384).
از همان روزی که به دنیا آمدیم مفهوم پول با مفاهیم نیازهای اساسی و قدرت در ذهن مان در هم تنیده اند. در کودکی نیاز ما را به غذا لباس و مسکن والدین مان برطرف کردند که سر کیسه را در دست داشتند اگر آن ها شما را بدون شام به رختخواب می فرستادند نمی توانستید خود را به مغازه یا رستورانی برسانید و گرسنگی تان را چاره کنید این که به صورتی بزرگ شده باشید که امکانات بسیار محدوی در اختیار داشته باشید یا آن که در آغوش تجملات بزرگ شده باشید به وضعیت مالی خانواده و نگرش آنها در مورد صرف کردن پول برای شما بستگی داشته است. برای دریافت حمایت مالی و عاطفی به خانواده خود متکی بودید. شاید در این زمینه ها تنها به آنها می توانستید رو کنید. بنابراین آنها بودند که پول داشتند و قدرت زیادی داشتند تا شما را به الحاظ مالی و محبت تامین کنند در بسیاری از خانه ها پول جایگزین صمیمیت عاطفی شده است و صحبت درباره امور مالی جای گفت و گو درباره احساسات را گرفته است (گود، 1384).
مثلا شاید پدرتان که عمیقا دوست داشتید به شما توجه کند و شما را تحسین کند تنها با دادن پول یا ندادن آن توجه خود را به شما ابراز می کرد و به دلیل شرطی شدن در کودکی امکان دارد چنین تصور کنید که به فردی نیاز دارید که پولش از شما بیشتر باشد تا بتواند از شما مراقبت کند. حتی ممکن است چنین احساس کنید که بدون چنین فردی نمی توانید از خود مراقبت کنید و به این ترتیب قدرت و کنترل را حق کسی بدانید که پول را در اختیار دارد.
اما وقتی هم که پول به اندازه کافی موجود باشد زن و شوهر ها درباره آن مشاجره می کنند مثلا می توانند دائما از نحوه خرج کردن همدیگر یا پنهان کردن درآمد خود انتقاد کنند.
و اخرین مشکلی که در زمینه مسائل مالی روی می دهد این است که ممکن است مرد شما چنان درگیر پول در آوردن باشد که از ارتباط مشترک تان غافل شود امکان دارد از آن رو با همسرش نزاع کند که احساس می کند شوهرش او را به خاطر کار یا پول که رقبای نا پیدای اویند مورد غفلت و بی توجهی قرار داده حتی در مواردی امکان دارد زن خود را سرزنش کند و مقصر بشمارد زیرا تصور می کند که به قدر کافی جاذبه نداشته یا تلاش لازم را به خرج نداده مرد را در خانه نگهدارد در سایر موارد او از همسرش گله می کند یا از او می خواهد تا در ساعتی حاضر منزل باشد گاهی این شیوه در حل مشکل موثر واقع می شود (گود، 1384).
اما معمولا چنین نیست . اما مطلع شدن از این که دل مشغولی های مرد در زمینه های مسائل مالی احتمالا از چیزهای بسیاری از جمله ترس از صمیمیت و نزدیک شدن به همسرش ناشی می شود، ممکن است مفید وقع شود. هم چنین امکان دارد در صورتی که زمان بیشتری را با همسرش سپری کند از احساسات عاشقانه خشمگینانه ای که نسبت به او پید می کند نیز به هراس بیفتد. در عین حال ممکن است مرد که در محیط کار خود هویت روشنی دارد و به درستی موقعیت خود را می شناسد به خاطر از دست دادن هویت خود از درآمیختن با همسرش به هراس بیافتد احتمالا او در عین حال که از فقر فاصله زیادی گرفته است ، به دلیل سابقه خانوادگی خود همواره احساس می کند که خطر بی پولی او را تهدید می کند زن نیز در پس احساس خشم و رنجشی که از این طرد شدن پیدا می کند از چیزی می ترسد می ترسد که عشق و لذت از ارتباطشان رخت بر بسته باشد و این که همسرش به او توجهی نکند.
2-1-3-11 روابط والدین و کودک
به اعتقاد بهشتی، (1377) یکی از عوامل اصلی و تعیین کننده در رفتار کودک محیط خانواده می باشد و در رشد شخصیت کودک اثری تعیین کننده دارد . نفوذ والدین در کودک به غیر از جنبه ارثی و وراثتی در آشنایی کودک با زندگی و جامعه نیز نقش اساسی دارد.
موقعیت اجتماعی خانواده، تعداد افراد خانواده، وضعیت اقتصادی افکار وعقاید، آداب و رسوم، پای بندی به مذهب، میزان ادب و احترام و قانون مندی حاکم بر خانواده همه در سازندگی(انسان متعادل) و یا تخریب (اختلالات رفتاری و بیماریهای جسمی و روحی) تاثیر می گذارد.
یکی از عوامل اختلالات رفتاری در کودک مشکلات رفتاری والدین با یکدیگر می باشد. امنیت خانواده، قانون مندی، ادب، احترام متقابل، عشق و محبت، گذشت، تفریح، خوا ب و خوراک، اداب و رسوم، معاشرت، تغذیه و همه عواملی که حاکم بر زندگی خانوادگی است که اگر در جواب صواب و صحت و با علم باشد کودکی متعادل از نظر جسمی و روحی خواهد ساخت . اما اگر عکس آن باشد کودک دچار کشمکش روانی و فشار های عصبی روانی خواهد شد و نتیجه آن اختلافات رفتاری و بیماریهای روان تنی خواهد بود.
اگر بخواهیم کودک قانون را رعایت کند باید خود به قانون عمل کنیم ، اگر بخواهیم با محبت باشد باید ما به او محبت کنیم و بالاخره همه چیز را او در محیط خانه می آموزد.
2-1-3-12 عوامل شخصی
واضح است که عوامل شخص فراوانی وجود دارند که می توانند در نارضایتی زناشویی دخیل بوده و آن را تشدید نمایند ادراک های غلط و انتظارهای غیر واقع بینانه ای که به درون ازدواج رسوخ می کنند نمونه های اصلی عوامل شخصی اند . تا زمانی که جامعه به پروردن آرمان های رومانتیک و انتظار های خیالی ادامه دهد و افراد نیز آنها را بپذیرد سرخوردگی زناشویی ادامه خواهد یافت.
نمونه ای از برخی امیدهای شایع اشتباه را در این جا مطرح می کنیم که می توان آن ها را دوازده انتظار مخرب نامید (آلن و بلكبرن 2، 1989).
عشق ما ( یعنی احساسات عاشقانه و هیجانی ) با گذشت زمان کاهش نخواهد یافت.
همسرم باید بتواند افکار ، احساسات و نیازهای مرا پیش بینی کند.
همسرم هرگز مرا نخواهد رنجاند و یا با خشم در مقابل من قرار نخواهد گرفت.
اگر تو واقعا عاشق من هستی باید همیشه سعی کنی که مرا خوشحال کنی (یعنی هر نیاز و خواسته مرا برآورده کنی).
عشق یعنی که هرگز نسبت به همسرت خشمگین و یا عصبانی نشوی.
عشق یعنی این که بخواهید همیشه با هم باشید.
علایق، اهداف و ارزش های شخصی ما همیشه مانند هم خواهد بود.
همسرم همیشه نسبت به من رک ، صادق و صریح است.
چون، ما عاشق هم هستیم پس همسرم همیشه به من احترام خواهد گذارد مرا درک خواهد کرد و با من موافق خواهد بود . بدون اینکه توجه کند من چه رفتاری دارم.
10 – بسیار ناگوار خواهد بود که همسرم مرا شرمنده و تحقیر کند یا از من انتقاد کند.
11- سطح رابطه جنسی، علاقه مندی و وفاداری ما به هم هرگز نباید کاهش یابد.
12- ما باید همیشه در مورد مسائل مهم با یکدیگر توافق داشته باشیم.
هرکدام از موارد فوق همانند امیدهای اشتباه و اهداف غیر واقع بینانه، فقط زوج ها را به سمت یاس، دلسردی، ناکامی و خشم سوق می دهد بنابراین باید یکی از اهداف درمان زناشویی به زیر سوال بردن، روشن ساختن و به مبارزه طلبیدن این عقاید غیر واقع بینانه و خود ناکام ساز باشد همچنین باید پذیرفت که افراد تغییر می کنند زمانی که مساله از دواج برای اولین بار مطرح می شود ممکن است علایق و فعالیت های زوج بسیار هماهنگ باشد. با وجود این، علایق همسران خیلی زود در مسیرهای بسیار متفاوتی جریاد می یابد و در نتیجه همانطور که افراد تغییر می کنند رابطه نیز تغییر می نماید هنگامی که همسران علایق فعالیتها و ارزش های همپوش یا مشترک را مشاهده نمی کنند فرایند نمادین کناره گیری را آغاز خواهند کرد.
2-1-3-13 حسادت
به بیان گود (1384) حسادت همان حسی است که هرگه احساس کنید دیگری رقیب شما در جلب عشق ومحبت دیگران است . پیدا می کنید عشق و حسادت همچون دو قلوهای به هم چسبیده ای در قلب آن ها همواره با همند و هیچ کدام بدون دیگری وجود ندارد. ارتباطات جنسی تنها بر شدت حسادت می افزایند از آن جا که در دیدگاه فروید، تمامی کودکان به والد غیره هم جنس خود علاقه دارند پس حسادت هم پدیده ای همگانی و بخشی از تجربه انسانی است . اما بیشتر ما در عین اطلاع از این امر ، هم چنان احساسات حسادت ورزانه خود را انکار می کنیم ما حسادت را از خشم هم ترسناک تر و مخرب تر می پنداریم. تصور می کنیم که اگر دیگران ما را حسود بدانند. مورد ذهن و تحقیر آن ها قرار می گیریم به همین دلیل سعی می کنیم تا به جای احساس حسادت از ان جا اجتناب کنیم . مثلا ممکن است تلاش کنیم تا با محبت افراطی به زنی که به او حسادت می ورزیم یا با آرایش غلیظ و تمرین های ورزشی هر روزه برای جلب محبت موردی که دوستش داریم وربودن او از چنگ رقیب با حسادت خود مقابله کنیم.
تردیدی نیست که احساسات حسادت مندانه از جمله دردناک ترین احساس ها هستند اما با به زبان آوردن این احساسات زن و مرد به یکدیگر می گویند که هر یک برای دیگری ارزش منحصر به فرددارد به عبارتی با این کار خود هدیه ای گران بها به یکدیگر می دهند اگر چه ممکن است در آغاز کنترل این احساسات دشوار به نظر برسد ، اما وقتی که توانستند در یکدیگر احساس ایمنی به وجود بیاورند ابراز احساسات به صورتی ملایم و آرام تظاهری از عشق محسوب می شود.
2-2بررسی پیشینهی تحقیق
2-2-1 پژوهشهای خارجی
اسچاف(2011)،به بررسی چگونگی تأثیر تجربه ی زندگی با رفتارهای مرتبط با مشکلات حسی در کودکان مبتلا به اتیسم بر روال عادی زندگی خانواده ها پرداخت. مصاحبههای نیمه ساختیافته کاملی با چهار نفر از مراقبین کودکان راجع به معنی و تاثیر رفتارهای حسی فرزندانشان بر روال عادی زندگی خانواده در داخل و خارج از خانه انجام شد. یافتهها نشان داد که رفتارهای حسی عاملی هستند که مشارکت خانواده در سر کار و تفریحات خانواده را محدود کردهاند و والدین راهبردهای خاصی برای مدیریت کارهای روزمره فرد و خانواده در سایه رفتارهای مرتبط با مشکلات حسی کودک بکار بردند.
اگستون،مکینتاش،میرز(2011)،به بررسی امید و نگرانی در مادران کودکان مبتلا به اختلال اتیسم وسندرم داون پرداختند. نمونه شامل 199 مادر کودک مبتلا به اتیسم و 60مادر کودکان مبتلا به سندرم داون بودند،که به یک پرسشنامه سنجش امید و نگرانی به صورت آنلاین پاسخ دادند. یافته ها، نتایج تحقیقات گذشته را که "امید یک فاکتور حمایتی در برابر روان پریشی است." تأیید کرد.مادران با امیدواری بیشتر،نگرانی کمتری را ابراز کرده بودند.ومادرانی که نگرانی پایین تری را گزارش کرده بودند،آموزش بیشتری رادریافت کرده بودند یا کودکانشان عملکرد بالاتری را در گروه خود داشتند.مادران کودکان سندرم داون درمقایسه با مادران کودکان اتیسم نگرانی پایین تری در خصوص آینده و در نتیجه امید بالاتری را گزارش کردند.
تارابک(2011)،در پژوهشی به بررسی ارتباط بین رضایت زناشویی و سلامت روان والدین کودکان اتیسم در مقایسه با والدین کودکان ADHD وعادی پرداختند.یافته ها هیج تفاوت معناداری را در رضایت زناشویی و سلامت روان پدران گروههای مورد مطالعه نشان نداد. در حالیکه اختلاف معناداری بین رضایت زناشویی و سلامت روان مادران کودکان اتیسم در مقایسه با مادران سایر گروههای مورد پژوهش مشاهده گردید.اما یافته ها هیچ تفاوت معناداری بین سلامت روان و رضایت زناشویی پدران کودکان اتیسم و پدران کودکان دو گروه دیگر نشان نداد.
مایرزچات و همکاران (2010) در پژوهشی تحت عنوان والدگری در خانواده هایی با یک کودک مبتلا به اختلال طیف اوتیسم و یک کودک بهنجار که بر روی مادران انجام شد به این نتیجه رسیدند که مادران این کودکان بین فرزندان خود تفاوت قائل میشوند و هنگام ارتباط با کودک اوتیسم خود استرس و افسردگی بیتری نسبت به زمان برخورد با فرزند بهنجار خود تجربه میکنند.
تانگ،بررتون،کیومال،مکینون،کینگ،رینه هارت(2005)،پژوهشی با هدف بررسی تأثیرآموزش والدین و مدیریت رفتار برسلامت روان و سازگاری زناشویی والدین کودکان پیش دبستانی مبتلا به اختلال اتیسم انجام دادند. نمونه شامل 105 والد بود که به صورت گمارش تصادفی در دو گروه آزمایشی(70نفر) و کنترل(35نفر)جای گرفتند. گروه آزمایشی نیز خود به دوگروه35 نفره از والدین تقسیم شده و دوشیوه ی درمان" مداخله آموزش والدین و مدیریت رفتار "و "آموزش والدین و مداخله مشاوره ای" به مدت 20هفته با استفاده از کتابچه های راهنما ی کاربردر مورد آنها به اجرا درآمد.نتایج یافته ها نشان داد که هر دو درمان منجر به بهبودی قابل توجه در سلامت عمومی روان 54% از والدین شده بود.درمانهای مداخله ای در بهبود اضطراب،بی خوابی و اختلالات جسمانی شدن و بدکاری خانواده مؤثر بوده است.
والکر(2000)،در پژوهشی به بررسی ومقایسه چندین فاکتور و سطحهای پیش بینی کننده استرس فرزند پروری میان مادران و پدران کودکان با ADHD ،کودکان اختلالات رشدی و کودکان عادی پرداخت. نتایج یافته ها ی تحقیقات پیشین را در خصوص سطوح گزارش شده ی استرس بین گروههای مورد مطالعه ،مورد حمایت قرار داد.و نشان داد که استرس فرزند پروری والدین کودکان بیش فعال با نقص توجه و کودکان با اختلال رشدی در مقایسه با والدین کودکان عادی بالاتر بود.تفاوت های معناداری بین استرس فرزند پروری پدران بامادران مشاهده شد.پدران استرس بیشتری را در حیطه دلبستگی گزارش کردند،در حالی که مادران بیشتر محدودیت های نقش والدینی را گزارش کردند.علاوه براین رابطه منفی معناداری بین درک مفید والدینی از حمایت اجتماعی غیر رسمی و استرس فرزند پروری مشاهده شد.
2-2-2پژوهشهای داخلی
بلقان آبادی،حسن آبادی،اصغری نکاح(1390)،پژوهشی با هدف بررسی اثربخشی زوج درمانی مثبت نگر بر بهبود رضایت از زندگی مادران کودکان با نیازهای ویژه انجام دادند.نمونه این پژوهش شامل 24 مادر دارای کودکان با نیازهای ویژه(گروههای :کم توان ذهنی،ناشنوا،حسی-حرکتی،اتیسم و چندمعلولیتی)در دو گروه 12 نفره ی آزمایش و کنترل بود. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه امیدواری اسنایدر استفاده شد.نتایج نشان دادند که امیدواری مادران کودکان با نیازهای ویژه که مداخله را دریافت کرده بودند،به طور معناداری افزایش یافته بود.
سرابی جماب،حسن آبادی،مشهدی،اصغری نکاح(1389)،در پژوهشی به بررسی تأثیر برنامه آموزش والدین و پروراندن مهارتها براسترس مادران کودکان مبتلا به اتیسم پرداختند.نمونه مورد پژوهش 21 مادر کودک 3تا7ساله مبتلا به اتیسم بودند که به صورت تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش قرارگرفتند.گروه آزمایش12جلسه آموزش را دریافت کردندابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه شاخص استرس والدینی بود.نتایج یافته ها نشان داد که برنامه آموزش والدین و پروراندن مهارتها، استرس مادران را در دوره پس آزمون و پیگیری کاهش داده است(p<0.05).
ریاحی،خواجه الدین،ایزدی،عشرتی،نقدی نسب(1389)،در مطالعه ای تاثیر درمان حمایتی و شناختی رفتاری برسلامت روان و باورهای غیرمنطقی مادران دارای فرزند اتیسم مورد بررسی قرار دادند.نمونه های پژوهش متشکل از 20نفرمادربدون بیماری شناخته شده اعصاب و روان بود که به صورت تصادفی در دوگروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند.پس از اجرای پیش آزمون بر روی دو گروه، گروه آزمایش 10جلسه هرهفته 2ساعت گروه درمانی حمایتی و شناختی رفتاری را دریافت کرد. یافته ها نشان داد که گروه درمانی حمایتی و شناختی رفتاری توانسته است سلامت روان افراد گروه آزمایش را نسبت به گروه کنترل در مرحله پس آزمون ارتقا دهد(p<0001).و تأثیر آن بر نمرات باورهای غیرمنطقی در مرحله پس از مداخله معنادار نبود.
ریاحی و ایزدی (1389)،مقایسه بین سلامت روان مادران کودکان اتیسم و مادران کودکان عادی را مورد بررسی قرار دادند.نتایج تحقیق نشان داد که تفاوت معناداری بین سلامت روانی،اضطراب و بی خوابی مادران کودکان اتیسم در مقایسه با گروه شاهد وجود دارد، و اختلاف مهم دیگری در سایر خرده مقیاس ها مشاهده نشد.
خرمآبادی و همکاران (1388)، در پژوهش تحت عنوان مقایسهی استرس والدگری در درمان کودکان مبتلا به اختلال اتیسم با مادران کودکان بهنجار نمونهای شامل 90 نفر (45 مادر کودک درخودمانده و 45 مادر کودک بهنجار) را برای بررسی و مقایسه انتخاب کردند. مادران کودکان اتیستیک به صورت در دسترس انتخاب شدند. مادران کودکان اتیستیک با نمونهای متشکل از 45 مادر عادی از لحاظ تحصیلات، سن کودک و وضعیت اقتصادی و اجتماعی همتا شده بودند مقایسه شدند. نتایج تحلیل آنوا نشان داد که استرس والدگری در مادران کودکان اتیستیک در هر دو قلمروی والدگری و قلمروی کودک و همچنین استرس والدگری کل به طور معنادار بالاتر از مادران کودکان بهنجار بود. مادران کودکان اتیستیک با استرس بسیار مواجهاند که این استرس میتواند مربوط به کودک، والد یا جامعه باشد. از جمله ماهیت مبهم اختلال اتیسم، خصوصیات کودک، نگرانی راجع به تداوم شرایط، پذیرش کم جامعه و حتی سایر اعضای خانواده نسبت به رفتارهای کودک درخودمانده و نیز شکست در دریافت حمایتهای اجتماعی میتواند در بروز این استرس مؤثر باشد.
رجبی دماوندی،پوشنه،غباری بناب(1387)، پژوهشی با هدف بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی و راهبردهای رویارویی در والدین کودکان با اختلالهای گستره درخودماندگی انجام دادند که درطی آن پرسشنامه روشهای مقابله ای لازاروس-فولکمن و نیمرخ-سیاهه شخصیتی گوردون برروی 80نفر از والدین(40پدر و 40مادر)کودکان با اختلالهای گستره اتیسم به اجرا درآمد. یافته ها نشان دادکه بین ویژگیهای شخصیتی ثبات هیجانی،مسئولیت پذیری و خستگی ناپذیری با راهبردهای مسئله محور و نیز بین ویژگی شخصیتی جامعه پذیری با راهبردهای هیجان محور در مادران رابطه معنادار وجود دارد.و بین راهبردهای رویارویی پدران و مادران کودکان با اختلالهای گستره ی درخودماندگی تفاوت معنادار وجود ندارد.همچنین بین ویژگیهای شخصیتی جامعه پذیری،تفکر ابتکاری و خستگی ناپذیری در پدران و مادران کودکان اتیسم تفاوت معنادار وجود دارد.
چیمه،پوراعتماد،خرم آبادی(1386)،در یک پژوهش کیفی به بررسی مشکلات و نیازهای مادران کودکان مبتلا به اختلالات اتیستیک پرداختند. در این پژوهش که از نوع پدیدارشناختی و به وسیله مصاحبه ژرف نگر انجام شد، 13 مادر کودکان اتیستیک به سؤالات مصاحبه پاسخ دادند.یافته ها نشان داد که واکنش های مادران در قبال آگاهی از اختلال فرزندانشان به صورت های انکار،عدم پذیرش و ناباوری،سردرگمی،احساس خشم،احساس گناه و علائم افسردگی به صورت گریه های مداوم،ناامیدی، ازدست دادن علایق و کاهش اعتماد به نفس بوده است.
غباری بناب،استیری(1385)،در پژوهشی به بررسی ویژگیهای شخصیتی و سبک دلبستگی مادران کودکان عادی و مادران کودکان اتیسم پرداختند.نمونه مورد پژوهش شامل 28 کودک درخودمانده و30 کودک عادی بود که مادران این کودکان به سؤالات پرسشنامه های مربوطه پاسخ دادند.یافته ها نشان داد که مادران کودکان درخودمانده و مادران کودکان عادی در دو بعد شخصیت آیزنک یعنی در ویژگی های برونگرایی /درونگرایی و روان گسستگی/کنترل تکانه تفاوتی با هم نداشتند.اما دو گروه در بعد روان آزردگی/پایداری هیجانی متفاوت بودند.
همان طور که اکثر پژوهشهای ذکر شده بیان شد مادران دارای کودکان اتیسم نسبت به مادران کودکان عادی از سلامت روان کمتری برخوردار بودند. همچنین جمع بندی این پزوهشها نشان میدهد که والدین کودکان اتیسم در روابط خود با همدیگر در زندگی مشترک مشکلات بیشتری نسبت به والدین کودکان عادی دارند.
منابع
139065035941000
الف: منابع فارسی
آزاد، حسین (1378). سلامت روان ازدیدگاه الیس، فصلنامه اصول بهداشت روانی، شماره چهارم.
احمدوند، محمد علي (1382). بهداشت رواني. تهران، انتشارات دانشگاه پيام نور.
احمدی رقآبادی، علی (1384). بررسی ارتباط هوش هیجانی و بهداشت روانی در دانش آموزان مقطع پیش دانشگاهی شهرستان رشت. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.
اختیاریامیری، راضیه (1383)، مقایسه بهداشت روانی دانشجویان مجرد و متاهل خوابگاهی، خلاصه مقالات نخستین کنگره سراسری آسیب شناسی خانواده در ایران، دانشگاه شهید بهشتی.
آقاجانی، سعید؛ اسدی نوقابی، احمدعلی (1381). نظریه مشاوره و روان درمانی، تهران، مرکزنشردانشگاهی.
برجعلی،احمد(1378).رابطه الگوهای فرزندپروری والدین با تحول روانی-اجتماعی فرزندان.رساله دکتری روان شناسی،دانشگاه علامه طباطبایی.
بركابي، بيژن؛ خوئيني، حسين (1382). بررسي سلامت رواني دانشجويان دانشگاه بين المللي امام خميني و دانشگاه علوم پزشكي قزوين، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه بين المللي امام خميني.
بنی جمالواحدی، شکوه السات؛ احدی، حسن (1370). بهداشت روانی و عقب ماندگی ذهنی، تهران، نشر نی.
بلقان آبادی،م.،حسن آبادی،ح.،اصغری نکاح،م(1390).تأثیر زوج درمانی مثبت نگر برامیدواری مادران کودکان با نیازهای ویژه.فصلنامه یافته های نودر روانشناسی،سل هفتم،شماره 21،ص 121-113.
بهرامیاحسان، هادی (1381). بهداشت روانی در قرن بیست ویکم و چالشهای پیشرو، مجله روانشناسی وعلوم تربیتی دانشگاه تهران، سال سی و دوم، شماره 1.
بهشتی، محمود؛ (1377). خانواده و کودک. تهران : انتشارات مانی.
پورافکاری،ن. (1390).خلاصه روانپزشکی 3.علوم رفتاری-روانپزشکی بالینی(ترجمه). انتشارات شهرآب
تقوی،م (1380).بررسی روایی و اعتبارپرسشنامه سلامت عمومی.مجله روانشناسی،5(2)،ص65-63.
ثنایی باقر و همکاران. (1389). مقیاس های سنجش خانواده و ازدواج. انتشارارت بعثت. تهران.
ثنایی،باقر (1387).مقیاس های سنجش خانواده و ازدواج.نشر بعثت.
جوانشير، اسد (1383). رابطه هوش هيجاني، سلامت روان و فرسودگي شغلي، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه علامه طباطبايي تهران.
جوهري تيموري، ساسان (1384). موضوع همبستگي بين سلامت رواني بر اساس GHQ و نگرشهاي ناسالم بر اساس DAS در دانشجويان پزشكي دانشگاه آزاد واحد مشهد، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد واحد مشهد.
چیمه،ن.،پوراعتماد،ح.،خرم آبادی.(1386).مشکلات ونیازهای مادران کودکان مبتلا به اختلالات اتیستیک:یک پژوهش کیفی.فصلنامه خانواده پژوهی،سال سوم،شماره 11،ص707-697.
خدارحيمي، سيامك (1373). روان شناسي سالمندي، انتشارات آستان قدس رضوي.
دادستان، پريرخ (1378). روان شناسي مرضي تحولي، تهران: انتشارات سمت. جلد دوم.
دادستان،پ(1377).تنیدگی یا استرس:بیماری جدید تمدن.تهران:اتشارات رشد.
درخشیده،م(1384).اتیسم. انتشارات فرشید.
دهقاني آراني، منصور (1374)، بررسي رويدادهاي زندگي، شيوه مقابله و حمايت اجتماعي با سلامت رواني، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد اسلامي، واحد رودهن.
دهقانی،م.دهقانی،ز(1375).خانواده درمانی پایه(ترجمه).انتشارات رشد .
رافعی،طلعت.(1386).اتیسم ارزیابی و درمان.نشر دانژه.
رجبی دماوندی،گ.پوشنه،ک.غباری بناب،ب.(1387).رابطه ی ویژگیهای شخصیتی و راهبردهای مقابله ای در والدین کودکان با اختلالهای گستره اتیسم.فصلنامه پژوهش در حیطه کودکان استثنایی،سال نهم،شماره2،ص 144-133.
رحمتی عیسی. (1380). روانشناسی از دیدگاه فیزیولوژی. انتشارات نوای قلم. تهران.
رحیمینژاد، عباس؛ پاک نژاد، محسن (1383). ارتباط بین سازگاری خانواده با سلامت روانی و سطح ارضاء نیازهای روانشناختی فرزندان و نوجوانان، خلاصه مقالات کنگره آسیب شناسی خانواده در ایران، تهران، دانشگاه شهید بهشتی.
رضاعی،ف (1387).خلاصه روانپزشکی جلدسوم(ترجمه)،انتشارات رشد.
ریاحی،ف.،ایزدی مزیدی،س.(1389).بررسی مقایسه سلامت روان مادران کودکان اتیسم و مادران گروه کنترل.مجله علوم روانپزشکی و رفتاری ایرانیان.جلد 6 شماره 2.ص95-91 .
ریاحی،ف.،خواجه الدین،ن،.ایزدی مزیدی،س.،عشرتی،ط.،نقدی نسب،ل(1389).تأثیر درمان حمایتی و شناختی رفتاری برسلامت روان و باورهای غیرمنطقی مادران دارای فرزندمبتلا به اختلال اتیسم.مجله علمی پزشکی،دوره 10،شماره6،ص645-637.
سرابی جماب،م.،حسن آبادی،ح.،مشهدی،ع.،اصغری نکاح،(1389).تأثیر برنامه"آموزش والدین و پروراندن مهارتها"بر استرس مادران کودکان مبتلا به اتیسم.فصلنامه خانواده پژوهی،سال هشتم،شماره 31،ص272-261.
سرمد،ز. ،بازرگان،ع. ،حجازی،ا. ،(1389).روش های تحقیق در علوم رفتاری.نشر آگه.
سلیمانی،ح.(1387).آموزش والدین کودکان دارای درخودماندگی.ماهنامه تعلیم و تربیت استثنایی.شماره 87. ص 36-22.
سیف نراقی،م.نادری،ع(1380).روانشناسی وآموزش کودکان استثنایی.انتشارات ارسباران.
شاملو، سعيد (1382)، بهداشت رواني، تهران: انتشارات رشد.
شرفی محمدرضا. (1374). خانواده متعادل ( آناتومی خانواده ). تهران : انتشارات انجمن اولیا و مربیان.
علي پور، مهران (1383)، بررسي هوش هيجاني مجرمان زنداني و افراد عادي و رابطه آن با سلامت روان. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه شهيد بهشتي.
علیزاده،ح(1381).تأثیر فرزندمعلول یا ناتوان برخانواده.ماهنامه تعلیم وتربیت استثنایی،سال سوم،شماره14،ص73-64.
علیزاده،ح. ،گنجی،ک.،یوسفی لویه،م.،یادگاری،ف. (1389).روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی(ترجمه).نشر دانژه.
غباری بناب،ب.،استیری،ز.(1385).مقایسه ویژگیهای شخصیتی و سبک دلبستگی در مادران کودکان با اختلال درخودماندگی و مادران کودکان عادی.فصلنامه پژوهش در حیطه کودکان استثنایی،سال ششم،شماره3،ص804-787.
كاپلان، ه؛ سادوك، ب (1991). خلاصه روان پزشكي (علوم رفتاري – روان پزشكي باليني). ترجمه پورافكاري، نصرالله (1376). تبريز، انتشارات ذوقي.
کجباف، محمد باقر؛ آقایی، اصغر وکاویانی، رویا (1383). بررسی رابطه بین میزان رضایت زناشویی والدین و بروز اختلالات رفتاری دختران. فصلنامه مطالعات زنان. شماره 4..
کردتمینی، بهمن (1384). نقش ازدواج مجدد در سلامت روانی همسران و فرزندان شاهد استان سیستان و بلوچستان، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران.
گلدنبرگ، ا؛ گلدنبرگ، ه.(1382). خانواده درمانی. ترجمه حمید رضا حسین شاهی براوتی تهران : انتشارات نشر روان.
گنجي، حمزه (1376). بهداشت رواني، تهران: نشر ارسباران.
گنجی، حمزه؛ (1375). روان شناسی تفاوت های فردی. چاپ ششم. تهران : انتشارات بعثت.
گود، نانسی؛(2000). زندگی با همسر کج مدار : راهنمای سازگاری زناشویی برای زنان. مترجم فروزنده داور پناه. (1384). تهران : انتشارات جوانه رشد.
لشگري، محمد (1381). بررسي مروري بهداشت رواني در اسلام. مجله دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي درمان قزوين، شماره 24.
لطافتی بریس، امین (1388). نظريه پردازان سلامت روان، فصلنامه تازههاي رواندرماني، سال شانزدهم، شماره 55 و. 56
مفیدی، فرخنده (1376). آموزش خانواده راهنمای عملی والدین و مربیان کودکان استثنایی، انتشارات سرآمد کاوش.
ملازاده،ج(1381).رابطه ی سازگاری زناشویی با عوامل شخصیت و سبک های مقابله ای در فرزندان شاهد.پایان نامه دکتری،دانشگاه تربیت مدرس.
منشی طوسی، محمد تقی (1374). مشاوره بهداشت روانی: نظریه وعمل، انتشارات آستان قدس رضوی.
موسوی، بتول؛ (1388). بررسی اشتغال زنان متاهل و مشکلات آنان با نگاهی به تاثیرات اشتغال در خانواده. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه الزهراء.
مهرابی زاده، هنرمند؛ نجاریان، بهمن؛ مسعودی، میترا (1380). مقایسه سلامت روانی والدین کودکان کم توان ذهنی تربیت پذیر 12-7 ساله با سلامت روانی والدین کودکان عادی، پژوهش درحیطه کودکان استثنایی، شماره 2.
میلانیفر، بهروز (1376). روانشناسی کودکان و نوجوانان استثنایی، تهران، نشر قومس.
میلانیفر، بهروز (1382)، بهداشت روانی، چاپ هشتم، تهران، نشر قومس.
نادری،ع.سیف نراقی،م.(1389). روش های تحقیق در روانشناسی و علوم تربیتی.انتشارات ارسباران.
نجات، حميد؛ ايرواني، محمود (1378). مفهوم سلامت در مكاتب روان شناسي، فصلنامه اصول بهداشت رواني، شماره 3.
نریمانی، محمد؛ آقامحمدیان، حمیدرضا؛ رجبی، سوران (1386). مقایسه سلامت روانی مادران کودکان استثنایی با سلامت روانی کودکان عادی، فصلنامه اصول بهداشت روانی، شماره 33 و 34.
نوربالا،ا.،باقری زاده،س.،محمد،ک(1380).اعتباریابی پرسشنامه 28 سؤالی سلامت عمومی به عنوان ابزار غربالگری اختلالات روانپزشکی در شهر تهران.انتشارات حکیم.
هرشنسن، دیوید؛ پاور، پال دبلیو (1988). مشاوره بهداشت روانی: نظریه وعمل، ترجمه منشی طوسی، محمد تقی (1382). مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی.
ب: منابع لاتین
Abrahams BS, Geschwind DH (2008). «Advances in autism genetics: on the threshold of a new neurobiology». Nat Rev Genet 9 (5): 341–55. doi:10٫1038 /nrg2346. PMID 18414403.
Allan, W, and Blackburn, Richards, (1989). Managing Organizational Behavior. Irwin, Inc: 239-240
Amaral DG, Schumann CM, Nordahl CW (2008). «Neuroanatomy of autism». Trends Neurosci 31 (3): 137–45. doi:10٫1060/j.tins.2007٫12٫005. PMID 18258309.
American psychiatric association (2000).Diagnostic &statistical manual of mental disorder(4thed). Text revision.Washington,D.C,:American psychiatric association.
Arndt TL, Stodgell CJ, Rodier PM (2005). «The teratology of autism». Int J Dev Neurosci 23 (2–3): 189–99. doi:10٫1046/j.ijdevneu.2004٫11٫001. PMID 15749245.
Autism, American Psychiatric Association (2000). «Diagnostic criteria for 29900 Autistic Disorder». Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders (4th, text revision (DSM-IV-TR) ed.). ISBN 0-89042-025-4.
Beckman, P.J(1991). Comparison of mothers and fathers perceptions of the effect of young children with and without.
Benderix, Y., Nordson, B., & Sivberg, B. (2006). Parent’s experience of having a child with autism and learning disabilities living in a group home: A case study [on-line]. Available: http://aut.sage pub.com
Brobst,J.B,Clopton,J.R&Hendrick,S.S(2009).Parenting children with autism spectrum disorders:The couples relationship..focus on autism and other developmental disabilities,24(1),38-49.
Corsini. R.(1973). Current Psychotheraphes. Peacock Pubilshers. Inc Itasaca. Lllonnis
Corson. V.(1999) Bermer.A.Elizabeth.N.Mental Health Nursing. Sau Nders Compaany.
Debbaudt,D(2006).Autism &Emergency preparedess:Tips and information for& Emergency shelter staff and trainers.
Doja A, Roberts W (2006). «Immunizations and autism: a review of the literature». Can J Neurol Sci 33 (4): 341–6. PMID 17168158.
Ellis. A. doubson. (1988) How to live with and without anger New york: Reasers Digestpress.
Estes,A.,Munson,J.,Dawson,G,Kohler,E(2009).Parenting stress and psychologyical functioning among mothers of preschool children with autism and developmental delay.Autism,13(4).375-387.
Filipek PA, Accardo PJ, Baranek GT et al. (1999). «The screening and diagnosis of autistic spectrum disorders». J Autism Dev Disord 29 (6): 439–84.
Gerber JS, Offit PA (2009). «Vaccines and autism: a tale of shifting hypotheses». Clin Infect Dis ۴۸ (۴): ۴۵۶–۶۱. doi:۱۰٫۱۰۸۶/۵۹۶۴۷۶. PMID 19128068. [۲]. Lay summary – IDSA (۲۰۰۹-۰۱-۳۰).
Geschwind DH (2008). «Autism: many genes, common pathways?». Cell ۱۳۵ (۳): ۳۹۱–۵. doi:۱۰٫۱۰۱۶/j.cell.۲۰۰۸٫۱۰٫۰۱۶. PMID 18984147.
Gross L (2009). «A broken trust: lessons from the vaccine–autism wars». PLoS Biol ۷ (۵): e1000114. doi:۱۰٫۱۳۷۱/journal.pbio.۱۰۰۰۱۱۴. PMID 19478850. [۳].
Higgins,D.T,Baily,S.R,Pearce,J.C(2005).Factors assocated with functioning style and coping strategies of families with a child with an autism spectrum disorder.Autism,may;9(2),125-370.
Howlin P, Goode S, Hutton J, Rutter M (2004). «Adult outcome for children with autism». J Child Psychol Psychiatry ۴۵ (۲): ۲۱۲–۲۹. doi:۱۰٫۱۱۱۱/j.۱۴۶۹-۷۶۱۰٫۲۰۰۴٫۰۰۲۱۵.x. PMID 14982237.
Johnson CP, Myers SM, Council on Children with Disabilities (2007). «Identification and evaluation of children with autism spectrum disorders». Pediatrics ۱۲۰ (۵): ۱۱۸۳–۲۱۵. doi:۱۰٫۱۵۴۲/peds.۲۰۰۷-۲۳۶۱. PMID 17967920. [۱]. Lay summary – AAP (۲۰۰۷-۱۰-۲۹).
Kanner,L(1943).Autistic disturbance of affective cotact.Nervous child,(2).
Kovshoff,H(2005).Systems analysis of stress and positive perceptions in mothers and fathers of preschool children with developmental disability.Journal of autism and developmental disorders.35(5),635-644.
Lloyd,T.T&Hastings,R(2009).Hope as a psychological resilience factor in mothers and fathers of children with intellectual disabilities .Journal of intellectual disability research,53,9657-9968.
Myers SM, Johnson CP, Council on Children with Disabilities (2007). «Management of children with autism spectrum disorders». Pediatrics ۱۲۰ (۵): ۱۱۶۲–۸۲.
Ness, R. M. (2005). Evolutionary psychology and mental health. In David Buss(ed). Handbook of evolutionary psychology. Hoboken, NJ: John wiley and sons. Pp 203-937.
Newschaffer CJ, Croen LA, Daniels J et al. (2007). «The epidemiology of autism spectrum disorders». Annu Rev Public Health ۲۸: ۲۳۵–۵۸. doi:۱۰٫۱۱۴۶/annurev.publhealth.۲۸٫۰۲۱۴۰۶٫۱۴۴۰۰۷. PMID 17367287.
Oelofson.N.,&Ricardson,P(2006).Sense of coherence and parenting stress in mothers and fathers of preschool children with developmental disability ,Journal intellectual and development disability.31: 1-12.
Paul R (2005). «Parents ask: am I risking autism if I vaccinate my children?». J Autism Dev Disord ۳۹ (۶): ۹۶۲–۳. doi:۱۰٫۱۰۰۷/s۱۰۸۰۳-۰۰۹-۰۷۳۹-y. PMID 19363650.
Piven,j.&Palmer,C(1999).Psychiatric disorder and broad autism phenotype:Evidence from a family study of multiple-incidence autism families.American journal of psyschiatry,156(4):557-563.
Prunchno,R.M.;Wilson-Genderson,F.P.&Cartwright,R(2009).Depressive symptoms and marital satisfaction in the context of cronic discase.Journal of family psychology,23(4):573-584.
Rapin I, Tuchman RF (2008). «Autism: definition, neurobiology, screening, diagnosis». Pediatr Clin North Am ۵۵ (۵): ۱۱۲۹–۴۶. doi:۱۰٫۱۰۱۶/j.pcl.۲۰۰۸٫۰۷٫۰۰۵. PMID 18929056.
Rogers SJ (2009). «What are infant siblings teaching us about autism in infancy?». Autism Res. doi:۱۰٫۱۰۰۲/aur.۸۱. PMID 19582867.
Rutter M (2005). «Incidence of autism spectrum disorders: changes over time and their meaning». Acta Paediatr ۹۴ (۱): ۲–۱۵. doi:۱۰٫۱۰۸۰/۰۸۰۳۵۲۵۰۴۱۰۰۲۳۱۲۴. PMID 15858952.
Rutter(1987).Autism diagnostic interview-revised.LosAngeles,CA:Western psychological servces.
Ryde-Brant,B(1990).Anxiety and depression in mothers of children wth psychotic disorders and mental retardation.British journal of psychiatry,156:118-121.
Ryff. C. D. Keyes. C. l. m Shomtkin .D. (2002). Optimal well-being :Empirical Encounter of two traditional. Journal of Personality and social psychology. 62 (6). 1007-1022.
Sadock BJ, Sadock VA. (2003). Normal child development in comprehensive textbook of psychiatry. Lippincott Williams & Wilkins press.
Silverman C (2008). «Fieldwork on another planet: social science perspectives on the autism spectrum». Biosocieties ۳ (۳): ۳۲۵–۴۱. doi:۱۰٫۱۰۱۷/S1745855208006236.
Skinner. B. F. (1973). Beyond Freedom and Dignity palific Grov. Califormia u.s.a.
Spannier,G.B(1976).Measuring dyadic adjustment:New scales for assessing quality of marriage and similar dyads.Journal of marriage and the family,38:15-28.
Sulivan. R.(1953). Current Psychotheraphes. Peacock Pubilshers. Inc Itasaca. Lllonnis.
Tanguay,P.e.Pervasive developmental disorders:A 10-years review.Journal of the American academy of child and adolescent psychiatry.2000;9:1079-1095.
Tarabek,J.Relationship satisfaction and mental health of parents of children with autism:A comparision of autism,ADHD and normative children,Virginia polytechnic institute and state univ.,2011.
Tonge,B.,Brereton,A.,Kiomall.M,Mackinnon,A(2006).Effects on parental mental health of an education and skills training program for young children with autism:Arandomized cotrolled trail.Journal of the American academy of child and adolescent psychiatry,45(5):561-569.
Webster, A., Filer, A., Webster, V., & Lovell, C. (2004). Parental perspectives on early intensive intervention for children diagnosed with autistic spectrum disorder. Journal of Early Childhood Research, 2, 25.
World Health Organization (2006). «F84. Pervasive developmental disorders». International Statistical Classification of Diseases and Related Health Problems (10th (ICD-10) ed.).
Abstract
1241946766173000The present research attempts to compare mental health and marital adjustment of mothers of autistic children and mothers of normal children of 5-12 years of age in Bandar Abbas. This research is of correlation and causal-comparison researches. The statistical population of the study includes all the mothers of autistic children and mothers of normal children of 5-12 years of age in studying in Bandar Abbas in two classes of pre-school and elementary in 91-92 school years. Sampling of 30 mothers with autistic children is done by the accessible sampling method. 70 mothers with normal children also are selected by random sampling as the control group. For measuring variables, Marital Adjustment Questionnaire by Spinner and General Health Questionnaire (GHQ) are used. Data analysis is done One-way ANOVA. The findings of research demonstrate that the mental health of mothers with autistic children is significantly lower than that of the mothers with normal children. In subscales of physical symptoms, symptoms of anxiety, social dysfunction, and depressive symptoms, mothers with autistic children are also significantly lower compared to mothers with normal children. Furthermore, the results show that the marital adjustments of mothers with autistic children is significantly lower compared to that of the mothers with normal children. Marital satisfaction, relationship, and agreement of mothers with autistic children are significantly lower compared to those of the mothers with normal children. But in subscales of expression of love, the difference observed between mothers with autistic children and mothers with normal children is not significant. Therefore, mothers with autistic children have less mental health and less marital adjustment compared to mothers with normal children.
Keywords: Marital Adjustment; Mental Health; Mothers with Autistic Children.
132383319043400.
4406265-91637900
Islamic Azad University
Science and Research Branch - Hormozgan
Thesis of: Psychology (MA)
On: Clinical
Subject:
A Comparision of mental health and marital adjustment of mothers of children with Autism and normal children aged 5 to12 in Bandar Abbas
Thesis Advisor:
Seyyed Reza Fallahchay (PHD).
Consulting Advisor:
korosh Mohammadi (PHD).
By:
Rahele sadat Hoseini
1388877335247002014-2013