علل و عوامل فقر در اسلام و بررسی آثار آن (docx) 58 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 58 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
دانشکده معارف قرآنی اصفهان
گروه معارف
تحت عنوان :
پژوهشگر:
مرضیه عابدینی
فهرست مطالب
عوامل فقر و آثار فقر
3- 1- عوامل فقر45
3-1-1- عوامل خود ساخته45
3-1-1- 1-تنبلي و بيکاري45
3-1-1-2- تفاقر(فقرنمايي)46
3-1-1-3- ترک تقدير درمعاش47
3-1-1-4- اسراف و تبذير 49
3- 1-1-5- گناهان54
3-1-2- عوامل غير خودي55
3-1-2-1 عوامل طبيعي عبارتند از55
3-1-2-1-1- حوادث طبيعي 55
3-1-2-1-2- نقص عضو55
3-1-2-1-3- ديوانگي56
3-1-2-1-4- انگيزه هاي فردي56
3-1-2-2- عوامل اجتماعي57
3-1-2-2-1- ظلم57
3-1-2-2-2-فقدان برنامه هاي اقتصادي سالم و منظم 60
3-1-2-2-3- جنگ60
3-1-2-2-4- سقوط درآمدها61
3-1-2-2-4- نابرابريهاي اقتصادي (بي عدالتي)62
3-2- آثار فقر64
3-2-1- آثار اجتماعي64
3-2-1-1- فقر عامل سلب شخصيت64
3-2-1-2- از بين برنده ظاهر انسان65
3-2-1-3-انزوا65
3-2-1-4- انزواي سياسي66
3-2-1-5- ضعف اخلاقي و نابهنجاريهاي اجتماعي66
3-2-1-6- ضعف اعتقاد و دينداري67
3-2-2- آثار رواني68
3-2-2-1-كاهش عزتنفس71
3-2-2-2- اضطراب و تشويشخاطر73
3-2-2-3-ياس و ناميدي74
3-2-2-4-عدم اعتماد به نفس74
منابع و مآخذ
عوامل و آثار فقر
3- 1- عوامل فقر
عواملي که باعث پديد آمدن فقر مي شود به دو دسته خودساخته يا انتخابي و غيرخودي يا تحميلي دسته بندي مي شود.
3-1-1- عوامل خود ساخته :
آن دسته از عواملي است که در نتيجه عملکرد فرد در زندگي اتفاق مي افتد و فرد به صورت مستقيم در آن نقش دارد . اين عوامل بدان جهت که ساخته دست آدمي است پس چنانچه دفع گردد فرد از حالت فقر نجات داده و او را از اين ورطه بيرون مي کشد . اما چنانچه اين عوامل در فرد نهادينه شده و فرد نسبت به برطرف کردن آن بي اهميت باشد پس همچنان بايد با فقر دست و پنجه نرم کند. اين عوامل در عبارتند از:
3-1-1- 1-تنبلي و بيکاري :
اينکه انسان درعين حال که صحيح وسالم است و توان کارکردن دارد خودش را به تنبلي و بيکاري بزند وکار و تلاشي براي امرار معاش خود ننمايد. بديهي است چنين انساني درزندگي با بحرانهاي اقتصادي مواجهه شده و ازمستمندان جامعه محسوب مي شود. دراين صورت سربارديگران و جامعه خواهد شدکه دردين مقدس اسلام بسيار نهي شده است و اسلام همواره انسان را سفارش به کار و تلاش نموده است و مي فرمايد: «لَيسَ لِلْاِنْسانِ اِلّا ما سَعي.»
بيکاري و کم کاري افزون برآثار منفي فردي همچون فقرو کاهش درآمد، پيامدهاي ناگواري براقتصاد ملي برجاي مي گذارد. کاهش توليد، کاهش تقاضا و حاکميت نوعي کسادي درنتيجه کاهش درآمد افرادبيکار، و درپايان رکود فعاليتهاي اقتصادي وکاهش سرمايه گذاري براي دوره هاي بعد ازجمله اين پيامدهاست. .امام باقر عليه السلام نيز در اين مورد فرمودند: «َالْکَسِلُ يضِرُّ بِالدّينِ وَالدُّنيا ؛تنبلي به دين و دنياي آدمي ضرر مي رساند.»
امير مومنان عليه السلام در بياني تشبيه گونه ،تنبلي و ناتواني را عاملي براي فقر و عقب ماندگي برشمردند و فرمودند: « اِنَّ الْاَشْياءَ لِما ازْدَوَجَتْ ِازْدَوَجَ الْکَسَل ُوَ الْعَجْزُفنَتجَ بينْهَما الْفَقْرُ»آنگاه که اشياء به هم درآميزند، تنبلي و ناتواني به هم درآيد و ازآن دو، فقر زاده شود. اين سخن گهربار حضرت بيان کننده آن است که مهمترين تاثير بيکاري و تنبلي بر انسان عارض شدن فقر بر اوست فقري که او را در معرض انواع بلايا قرار داده و هم بر روح و روانش اثر گذاشته و هم بر جسم او هم زندگي دنيوي خويش را خراب کرده و هم به زندگي اخرويش صدمه مي زند. از امام صادق عليه السلام روايت است که فرمودند: لقمان به پسرش گفت:« اي پسرم؛ هر چيز، نشانه اي دارد که بدان شناخته مي شود و بر اساس آن گواهي مي گردد... کاهل(تنبل) نيز سه نشانه دارد: به قدري سستي مي کند که کوتاهي مي نمايد، و چنان کوتاهي مي کند تا ضايع مي سازد، و آن چنان ضايع مي سازد که مرتکب گناه مي شود .در سفارش ديگري در اين زمينه لقمان به پسرش چنين مي گويد:اي پسرم! از تنبلي و بي حوصلگي بپرهيز؛ زيرا هرگاه تنبل باشي، حق را ادا نمي کني و هر گاه بي حوصله باشي، حق را تحمل نمي کني. بيکاري باعث مي شود که انسان به راههاي خلاف شرع نيز کشيده شده و بر اثر نداشتن کار به هرگونه پستي و ذلتي تن بدهد و خود را در مسير ناصحيح اخلاقي قرار دهد و هيچ کونه بهره اي از عمرخود و زندگي خود نبرد چرا که عمر خود را به بطالت و بيهودگي گذرانده است. در روايات وارد از ائمه معصومين عليهم السلام نيز بيکاري و تنبلي به شدت نهي شده است و انسان در هر شرايط و موقعيتي که باشد سفارش به کار و تلاش شده است.
در روايتي از امام رضا (عليه السلام) در اصول کافي نيز چنين آمده است: سَهْلُ بْنُ زِيادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ قَالَ أَبِي ع لِبَعْضِ وُلْدِهِ إِياكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا يمْنَعَانِكَ مِنْ حَظِّكَ مِنَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ. برتو بادبه دوري از تنبلي و تن پروري.چرا که اين دو،تو را از لذت و بهره دنيا وآخرت باز مي دارد.
3-1-1-2- تفاقر(فقرنمايي) :
ازديگرعواملي که موجب فقرو محتاج شدن انسان مي شود اين است که انسان خود را به فقيري بزند درحالي که فقير نيست و تا حدودي امکانات زندگي را دارد و مي تواند امرار معاش نمايد. پس کسي که با داشتن بدن سالم و توان کاري به دنبال کسب درآمدبراي تامين زندگي نباشد و همواره دست نياز به سوي ديگران دراز کند و رفع حوائج و خواسته هاي خود را از ديگران بخواهد وي با دست خويش خود را در معرض فقر قرار داده است. علت به وجود آمدن اين امر در برخي از افراد مي تواند به دليل نداشتن کسب و کار و حرفه مناسب باشد پس شخص خود را بصورت فقيري جلوه مي دهدکه بتواند از ديگران کمک مالي بگيرند.شايد هم اين تفاقر به علت کمبود نيازي است که شخص در وجود خود احساس مي کند پس براي رفع اين کمبود نيازش فقيري را پيشه خود ساخته تا توجه ديگران را به خود جلب کند و از اين راه امرار معاش نمايد . چون مي بيند که با نشان دادن خود به صورت يک فرد فقير بيشتر تحت احساسات و عواطف ديگران قرار گرفته و کمک مالي مي شود.اين روش در دين اسلام بسيار مذموم شمرده شده است . چون اولا فقر نمايي باعث مي شود که انسان اگرچه فقير نيست اما در وجود خود احساس کند که واقعا به چنين معضلي مبتلا شده است و او را به سمت فقر کشانده است و ثانيا اينکه فرد با وجود چنين خصلتي خود را ذليل کرده و عزت نفس خويش را پايمال کرده است. پيامبر اکرم صلي الله و عليه و اله در اين مورد فرمودند: « مَنْ تَفاقَرَ اِفْتَقَرَ» کسي که خود را به فقيري بزند فقير مي شود. و در حديثي ديگر فرمودند: خداوند متعال زيباست و زيبايي را دوست دارد و دوست دارد اثر نعمت را در بنده اش ببيند. او فقر و فقر نمايي را دشمن دارد. اميرالمومنين عليه السلام نيز در اين مورد فرمودند: «اِظْهارُ التَباوُسِ يجْلِبُ الْفَقْرَ؛ اظهار فقر و پريشاني سبب جلب فقر مي گردد.»
3-1-1-3- ترک تقدير درمعاش:
ترک اقتصاد و ميانه روي درمعاش و عدم رعايت دخل و خرج ازجمله موجبات فقر است. يعني آن که در يک خانواده يا جامعه مخارج و مصارف بيش ازميزان درآمد آن جامعه باشد. دراين صورت است که دخل فرد پاسخگوي مخارج وي نبوده و درنتيجه فرد را از داشتن يک زندگي سالم اقتصادي محروم مي دارد.پس همين عدم تعادل دردخل و خرج است که سبب نيازمندي شخص يا جامعه مي شود. به همين جهت درروايات ما نيز اين امرنکوهش شده است. حضرت علي عليه السلام نيزفرمودند: «تَرْکُ التَقْديرِ فِي الْمَعيشَةِ يورِثُ الْفَقْرَ ؛عدم اقتصاد و ميانه روي در زندگي باعث پديد آمدن فقر مي گردد.»
انساني که ميانه روي اقتصادي نداشته باشد به دو خصلت نکوهيده مبتلا مي شود:يکي اسراف و تبذير است و ديگري بخل و منع ورزيدن در جايي که بايد خرج نمايد.چنين انساني در ابتدا فکر مي کند چون از دارايي زيادي برخوردار است پس بدون برنامه اقتصادي خرج مي کند و هنگامي که به پايان خط رسيد و از دارايي اش کاسته شدحتي در خرج کردن برخي امور مهم بخل مي ورزد و در جايي که بايد مصرف کند امتناع مي ورزد.از امام باقر عليه السلام روايت است که فرمودند: ازعلامات مومن سه چيز است که يکي از آنها را حسن تقديردر معيشت دانستند و فرمودند:« خيري نيست درکسي که ميانه روي در معيشت ندارد چرا که اصلاح نمي کند (با اين کار) نه دنياي خويش را و نه آخرتش را.»
پس از ضرورت هاي زندگي موفق، برخورداري از مهارت تدبير گري زندگي است و تدبير زندگي، يعني برنامه ريزي براي آنچه خداوند، روزي انسان مي کند. خداوند بر اساس حکمت و مصلحت خود، روزي انسان را مي رساند و اين انسان است که بايد آنچه را خداوند داده است ، مديريت کند و به بهترين شکل ممکن ، مصرف نمايد .از بارزترين مؤلّفه هاي تدبير گري «ميانه روي» در زندگي است. در ادبيات دين، مفاهيمي مثل اسراف و تبذير، در مقابل تدبيرگري زندگي قرار گرفته اند و مفاهيمي مثل : تقدير و اقتصاد ، در کنار آن. «زياده روي در مصرف» و «مصرف بي جا» نشانه ي بي تدبيري است و «اندازه گيري» و «ميانه روي » در مصرف، نشانه ي حسن تدبير است.
از اين رو ، همان گونه که تدبير گري، نيمي از زندگي دانسته شده است، ميانه روي نيز نيمي از زندگي دانسته شده است . در دو روايت مشابه از امام صادق و امام کاظم عليه السلام در اين باره چنين آمده است که فرمودند: «ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ اَنْ لاٰ يفْتَقِرَ؛کسي که اقتصاد را درزندگي خودرعايت کند من ضمانت مي کنم که او فقيرنمي شود.» احاديث و روايات در اين زمينه بسيار است و در همه آنها سفارش به ميانه روي در اقتصاد زندگي وبرنامه ريزي صحيح جهت داشتن يک معيشت خوب و سالم شده است.تا جايي که امام صادق عليه السلام مي فرمايند: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَهْلِ بَيتٍ خَيراً رَزَقَهُمُ الرِّفْقَ فِي الْمَعِيشَةِ؛ هنگاميکه خداوند تعالي خيربنده اي را بخواهدگشايش در زندگي را نصيبش مي کند.»
3-1-1-4- اسراف و تبذير:
اسراف عبارت است از: گزاف کاري کردن، درگذشتن از حد ميانه ، تلف کردن مال و ولخرجي کردن. در لغت نامه دهخدا درباره اسراف چنين آمده است: «اسراف عبارت از خرج کردن مال بسيار است در غرضي کوجک و به معني تجاوز کردن از حد معمول است در خرج کردن و گفته اند اسراف آن است که شخصي حرام بخورد يا از حلال بيشتر از مقدار حاجت بخورد و گفته اند اسراف تجاوز در کميت است و آن جهل به مقادير حقوق است.پس اسراف عبارت است از تجاوز کردن و گذشتن از حد درهرکاري. گاهي اسراف به اعتبارمقدارو کميت است و گاهي به اعتبار کيفيت. به همين جهت گفته اند آن چه درغيرطاعت خدا مصرف و انفاق شود اسراف است هرچند اندک باشد. در کنار واژه اسراف کلمه ديگري هميشه همراه است به نام واژه تبذير.تبذير از بذر به معناي پراکندن و بذر افشاني کردن امده و اين تعبير استعاره است براي کسي که مالش را تباه و ضايع مي کند.
اين کلمه به معناي پريشان ساختن، دست به باد بودن ، فراخ روي و فراخ رفتاري آمده است. در لسان العرب ابن منظور درباره اسراف و تبذير چنين آمده است : « الاسراف مجاوزة القصد و اسرف في ماله : عجل من غير قصد و اما السرف الذي نهي الله عنه فهو ما انفق في غير طاعة الله قليلاً کان او کثيراً و الاسراف في النفقة: التبذير». اسراف با تبذيرمعناي نزديکي دارد؛ با اين تفاوت که اسراف بيشتر براي زياده روي درمصرف به کار مي رود و حتي ممکن است درظاهرچيزي هدرنشود.
ولي تبذيرهدردادن مال و اتلاف آن مي باشد وکاربرد آن هنگامي است که امکانات بيهوده نابود گردد. ابن مسکويه درباره فرق اسراف و تبذير مي نويسد: «الفرق بين الاسراف و التبذير أنّ السرف هو الجهل بمقادير الحقوق و التبذير هو الجهل بمواقع الحقوق.»
دهخدا اسراف را خرج کردن چيزي در محل خود زياده از حد لازم ولي تبذير را خرج کردن چيزي در غير محل خود و در جاي غير لازم مي داند. پس اموال ،قوام زندگي و حيات جامعه است و هيچ کس نبايد آن را ضايع کند يا درمعرض فساد و تباهي قرار دهد. حتي با همه اهميتي که مساله انفاق دارد و در دين ما به آن سفارش بسياري شده است اما در اين باره نيز اسراف جايز شمرده نمي شود . بدين معنا که شخص همه دارايي خود را بخواهد به ديگران ببخشد و خود به مشقت افتد. امام سجاد عليه السلام فرمودند:گاهى شخصى با اينكه مالش را در راه خدا انفاق مىكند، اسراف كار است. چون زياده از حدّ، انفاق مىكند. در اين باره ملاکهايي براي اسراف در نظر گرفته شده است که عبارتند از:
1- هرگاه مصرف کالا به گونه اي باشد که بخشي از آن هرچند اندک بيهوده تضييع شود اسراف است. 2- هرگاه مصرف کمي يا کيفي کالا براي بدن زيانبار باشد، گونه اي از اسراف است.
3- استفاده از امکانات مادي بيش ازحد نيازيکي از معيارهاي اسراف است- مصرف کالاها و تصرف در امکانات مادي که بيش از شان افراد است اسراف مي باشد..
کلمه اسراف تنها يک واژه اقتصادي نيست و کاربرد آن منحصر به امور مالي نمي باشد. اين واژه قبل از آنکه يک جرم اقتصادي محسوب شود بيانگر وضعيت نامناسب اخلاقي و فرهنگي شخص يا جامعه مسرف است که آن تجاوز و بي اعتنايي نسبت به قوانين و حدود شناخته شده شرعي انساني است قرآن کريم نيز در اين باره مي فرمايد: «ياٰ عِبادِي الَذّينَ اَسْرَفوا عَليٰ اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنُطوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ؛ اي بندگان من که بر جان خويش تجاوز کرده ايد از رحمت خدا نااميد نشويد.» و يا در آيه ديگري خداوند مي فرمايد: «رَبَّنَا اغْفِر لَناٰ ذُنوبَنا وَ اِسْرافَنا فِي اَمْرِناٰ ؛پروردگارا گناهان و تجاوز گري ما را در کارمان ببخش.» ابتلاء به فقردراثراسراف هم نسبت به فرد قابل تحقق است و هم نسبت به جامعه. زيرا ممکن است فردي دراثرعدم تقديردرمعيشت و ولخرجي و اسرافکاري خود دچارتنگدستي و فقرشود و نتواند سايرنيازهاي لازم خود را برطرف سازد همچنان که ممکن است عده اي با مصرف اسراف آميزسهم بيشتري ازامکانات جامعه را به خود اختصاص داده، زمينه استفاده عده اي ديگررا سلب کنند و بدين ترتيب اسراف عده اي، موجب فقر اجتماعي شود. اصبغ بن نباته گويد: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «لِلْمُسْرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ، يأْكُلُ ما لَيسَ لَهُ وَ يلْبِسُ ما لَيسَ لَهُ وَ يشْتَري ما لَيسَ لَهُ » شخص اسراف كار، سه نشانه دارد: 1- آنچه در شأن او نيست، مىخورد. 2- آنچه در شأن او نيست و به كارش نمىآيد، خريدارى مىكند. 3-آنچه در شأن او نيست، مىپوشد.
منع ازاسراف و تبذيرجلو بروزتضادها واختلاف ثروتها را مي گيرد و ازابزارهاي غيرمستقيم تعديل ثروت مي باشد. زيرا با نبود اسراف و ممنوعيت کنز، درامد اضافي يا منتهي به انفاق مي شود، يا به سرمايه گذاري مي انجامد که سود حاصل ازآن مشمول خمس خواهد شد وبقيه آن انفاق ويا دوباره سرمايه گذاري مي شود
قرآن كريم، اسراف كنندگان را از محبّت خداوند محروم دانسته، ميفرمايد:
«وَ كُلُوا وَاشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا انَّهُ لايحِبُّ الْمُسْرِفينَ»بخوريد و بياشاميد ولي زيادهروي نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست ندارد.و نيز به آنان وعدة آتش داده است: «وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النّار» همچنين كساني را كه ثروتها را بيحساب و كتاب خرج ميكنند و در چگونگي مصرف آنها حق و رضاي خدا را درنظر نميگيرند، برادران شيطان معرفي كرده است:«وَ لاتُبَذِّرْ تَبْذيراً اِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا اِخْو'انَ الشَّياطينِ» و هرگز اسراف و تبذير مكن، چرا كه تبذير كنندگان برادران شياطيناند. آيت الله خويي در شرح اين آيه چنين مي گويد:(و هو يرفع صاحبه في الدّنيا و يضعه في الآخرة و يكرمه في النّاس و يهينه عند اللّه) ثمّ نبّه على ما يترتّب على وضع المال في غير محلّه في الدّنيا بقوله (و لم يضع امرؤ ماله في غير حقّه و لا عند غير أهله) رجاء للمكافاة و الجزاء أو توقّعا للشكر و الثناء (إلّا حرّمه اللّه شكرهم و كان لغيره ودّهم فان زلّت به النّعل يوما) أى إذ اعثر و افتقر يوما (فاحتاج إلى معونتهم ف) هم إذا (شرّ خدين) و صديق (و ألئم خليل) و رفيق كما هو معلوم بالتجربة مشاهد بالعيان. اسراف صاحبش را در دنيا بالا مي برد اما چنان است که او را در آخرت ضايع و حقير مي سازد واگر در بين مردم کرامت و بزرگي داشته اما نزد خداوند کوچک و خوار مي گردد....
از نتايج سوء اسراف و تبذيرمبتلا شدن جامعه به زندگي طبقاتي است، زيرا افراد برخوردارازدرامد زياد مي توانند براي خود يک زندگي اشرافي درست کنند و با اسرافکاريها و ولخرجيها بخش زيادي از امکانات جامعه را به خود اختصاص دهند.مصرف سازگار با تعاليم دين مصرف در حد کفايت است، يعني مصرف براي زندگي و تامين نيازها که بگونه معقول و منطقي و بر اساس امکانات شکل گيرد و حقوق ديگران درآن رعايت شود.پس اسراف و تبذير نقش مهمي در ابتلا شخص به پديده فقر و بيچارگي فرد دارد. گاهي در کنار اين امر ناپسند اسراف که بسيار مورد نکوهش قرار گرفته است امر ناپسند و نکوهيده ديگري بر انسان مترتب مي شود که عبارت است از پديده اي به نام «اتراف». اتراف اصرار بر نافرماني کردن. به نعمت پروردن. نعمت دادن کسي را که چندان به غلبه نشاط انجامد. اتراف از واژه « ترف» به معناي نعمت وبرخورداري از آن به کاررفته است ومترف به کسي گويند که نعمت فراوان وغرق شدن درشهوات وخوشگذرانيها او را به غرور و سرکشي واداشته است. گرچه اتراف همواره ملازم اسراف است ولي از يک سو درمفهوم اتراف نوعي لذت گرايي و شهوت پرستي ناشي ازثروت زياد نهفته است که عامل طغيان مي باشد و از ديگرسو اسراف مفهومي گسترده دارد که هرگونه زياده روي درمصرف را دربرمي گيرد هرچند همراه با ثروت زياد نيز نباشد.بايد گفت که ترف يک حالت رواني ناشي از نداشتن تکيه گاه معنوي است که در انسان پديد مي آيد و در نتيجه تمام توجه او را به لذات زودگذر و آسايش و تنعم محدود مي گرداند و چون روح او را آسايش و تنعم نمي تواند ارضاء کند پيوسته در تنوع و تجمل لذات بيشتر مي کوشد و ازآن جا که خوي تنوع طلبي و افراط در تجمل وآسايش پيدا مي کند تن زير بار هيچ گونه حدود و مقرراتي نمي دهد و از پيش به نعمتهاي خدا اعتراف نمي کند تا ملزم به اداي شکر او نباشد . مترفان دچار اين حالت رواني مي شوند تا بدانجا که نعمتها را از خدا نمي بيند بلکه نسبت به او سر به طغيان و عصيان برمي آرند و منکر پيامبران و کتاب و ميزان الهي مي گردند و با بهانه هاي مختلف از زير بار مسئوليت و تکليف شانه خالي مي کنند. وصف مترفين در اين آيات همان است كه در آيه ديگري خداى سبحان فرمود: (فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ) امّا انسان را پروردگارش با مترف شدن يعنى بيمارى مال پرستى و نعمت زدگى كه انسان جاهل آن را دليلى بر اكرام و انعام خويش از طرف خدا مىداند، و حال اينكه خداوند بلافاصله بعد از اين آيه پاسخ مىدهد كه- كَلَّا- يعنى حاشا چنان باشد كه مىپندارند هرگز اكرام و اهانت به زيادى و كمى ثروت نيست بلكه در طاعت و گناه است. سپس مىفرمايد: كَلَّا- شما يتيمان را نواختيد و در اجراى اطعام مسكينان و رفع ستم از آنان نكوشيديد و بر رفع مسكنتشان تشويق نكرديد بلكه در عوض ميراث خوارشان بوديد و (تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا)
4- شما به شدّت زر اندوزى و مال پرستى نموديد اين بود كه ثروتمندشديد نه بخشش و اكرام الهى، اگر اكرام الهى بود خداوند با تهديد نمىفرمود.
در جامعه هايي که تبعيض و تفاوت و تنگدستي و محروميت درآنها حضور دارد هرکس بيش از حد معمولي از امکانات بهره برد و با استفاده ازقدرت ثروت خويش به ريخت و پاش و پر خرجي و رفاه زدگي گرايد مترف است و اين چگونگي از نظر قران کريم مردود ومحکوم است. خداوند در قران کريم در سوره مومنون مي فرمايد : «وَاَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا » آنان را در دنيا به نعمت پروريديم.ازديدگاه قران کريم پديده اتراف زمينه ساز تکذيب حق ومقابله با پيامبران و مصلحان اجتماعي ، فساد اخلاقي ورفتاري ونابودي فرهنگ ها و تمدن هاست.
در کتاب مباني اقتصاد اسلامي بحثي پيرامون توسعه در اقتصاد اسلامي آمده است که در آن به توسعه مذموم و ممدوح اشاره شده است و آن را مترادف با اسراف و اتراف معرفي کرده است. در اين مورد چنين مي خوانيم: «توسعه بردو قسم است: مذموم و ممدوح . توسعه مذموم مانند اسراف و اتراف ورفاه زدگي و مانند آن است؛ زيرا قرآن همه اينها را مذموم مي داند و مترفين و مرفهين را نکوهش کرده است.اما توسعه ممدوح درتوليد فراوان و همراه با قناعت درمصرف است ؛يعني درتوليد هرچه پرتلاشترباشيم موفق ترخواهيم بود و درمصرف هرچه قانع تر،راحت تر. به ديگرسخن حرص درتوليد ممدوح است ولي حرص درمصرف نکوهيده؛ بلکه راه قناعت مورد ستايش است.. اگرکسي توسعه مطلوب را به رفاه طلبي و اتراف و اسراف تفسيرکند سرمايه داري غرب را اسوه توسعه اقتصادي قرارمي دهد؛ حال آنکه اين تفسيرباطل و ناصواب است و آنچه که اسوه و الگوست نظام عقلاني است که اسلام آن را ترويج کرده است که انسان درتوليد برمحور عقل فعاليت کند و درمحورمصرف نيز برمحورعقل مصرف کند.» از اين مطلب نيز مشخص مي شود که اسراف و مصرف بيجا در همه امور زندگي نکوهش شده است و انسان بايد از اين معضل خود را نجات دهد..
3- 1-1-5- گناهان:
از ديگر عواملي که درکاهش رزق و روزي و پديد آمدن فقر در زندگي آدمي نقش بسزايي دارد گناهان است.گناهاني که باعث مي شود انسان هم دچار عذاب وجداني شده و هم اينکه مبتلا به اثرات وضعي آن دراين دنيا شود که از جمله اثرات وضعي گناه ايجاد فقر و مستمندي انسان است .اين بيان را مي توان در حديث گهربار امام صادق عليه السلام بررسي کرد که فرمودند: «اِنَّ الْعَبْدَ لَيذْنِبُ الذَّنْبَ فَيزْوي عَنْهُ الرِّزْق ؛ بنده خدا براي گناهي که مرتکب مي شود از رزق و روزي خود دور مي افتد و در تنگي معيشت قرار مي گيرد.» شايد منظور از گناهاني که اين چنين در کاهش رزق و روزي موثر است انجام گناهان کبيره اي همچون ظلم به ديگران يا زنا باشد. زنايي که خداوند متعال در باره آن مي فرمايد :کسي که به اين عمل زشت مبتلا شود رزق و روزي او کاسته شده و برکت از آن برداشته مي شود.شايدهم تعبير به انجام گناه يعني ناشکري و ناسپاسي بدان نعمتي که در دست داشته ايم . پس مجازات اين ناشکري کاهش رزق و روزي براي فرد مي باشد . چنان که خداوند بزرگ نيز در قرآن کريم مىفرمايد: « وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يصْنَعُونَ ؛و خدا مثل آورد دهى را كه اهل آن از سختيها آسوده و آرميده بودند و از هر سو روزى فراوان به آنها مىرسيد، پس شكر نعمتهاى خدا را بجا نياوردند، خداوند هم لباس گرسنگى و ترس را به ايشان پوشانيده مزه سختى و گرفتارى را بآنها چشانيد، و بر اثر آنچه بجا آوردند آنان را به هرگونه سختى و گرسنگى مبتلا نمود.» در شرح اين آيه از فيض الاسلام چنين آمده است: ايشان با كفران نعمت و بجا آوردن گناه اگر مستحقّ نعمت بودند، منع نعمت از آنها منع از مستحقّ بود كه عين ظلم و ستم است، و ظلم بر خدا محال است، چنانكه مىفرمايد: أَنَّ اللَّهَ لَيسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ* يعنى خدا بر بندگان، ستمگر نمىباشد . مقصود از فرمايش امام عليه السّلام آنست كه غالبا سبب زوال نعمت مرتكب شدن گناهان است، نه آنكه عموميت داشته باشد، زيرا بسا خداوند از جهت امتحان و آزمايش يا بجهت كفّاره گناهان كوچك يا بلند نمودن مقام و منزلت، نعمت بعضى از بندگان را گرفته، و آسايششان را بسختى و گرفتارى تبديل مىنمايد.
3-1-2- عوامل غير خودي:
دسته ديگر عوامل پديد آورنده فقر ، عوامل غيرخودي يا تحميلي مي باشند که فرد در بوجود آوردن آن بصورت مستقيم نقش ندارد بلکه دراثر ايجاد شرايطي بصورت ناخواسته بر او تحميل شده است و فرد را درگرداب فقر قرار داده است. اين عوامل به دو دسته عوامل طبيعي و عوامل اجتماعي تقسيم مي شوند. 3-1-2-1 عوامل طبيعي عبارتند از:
3-1-2-1-1- حوادث طبيعي:
حوادثي هستند که ناخواسته وبدون هيچ مقدمه اي در اثروقوع برخي شرايط رخ مي دهد. مثل زلزله يا سيل، که فرد در اثر اين گونه عوامل خانه و کاشانه خود را از دست داده ، وسايل زندگي وي از بين رفته و فرد از داشتن لوازم و مايحتاج اوليه محتاج مي شود.مدت زمان مديدي طول مي کشد تا بتواند جبران از دست رفته ها را بکند يا تحت حمايت مراکز خاص قرار گيرد. بنابراين اين شخص نيز به نوعي به فقر مبتلا شده است. البته اين فقر دائمي نبوده و شخص مي تواند با کار و تلاش مستمردوباره جبران آنچه را از دست رفته بنمايد و خود را از مهلکه ناداري نجات دهد.
3-1-2-1-2- نقص عضو:
موردي که از آن به فقر جسمي تعبير مي شود. در اين مورد شخص به علت داشتن نقص عضو قادر به انجام کار نمي باشد. بنابراين در زندگي با مشکلات فراوان اقتصادي مواجه شده که نتيجه فقيرشدن شخص است. به علت رابطه تنگاتنگي که بين تن و روان وجود دارد، هرگونه نقص و کاستي در جسم باعث مي شود که بر جان و روان انسان اثر سوء گذاشته ،خلق و خوي او را دگرگون ساخته ،جلو رشد فکري او را گرفته و فرد را از تلاش و کوشش موثر بازمي دارد .واضح است که تمام نمودهاي رواني از کارتحقيقاتي ، علمي ،امور هنري و ادبي و حتي شوخ طبعي و لطيفه گويي معلول سلامت بدن و مزاج است .انساني که سلامت تن را از دست داده شعله هاي روح و روان او به خاموشي گراييده و نمود بارزي از خود نشان نمي دهد پس اين شخص نيز به نوعي فقير است.
3-1-2-1-3- ديوانگي:
اين مورد نيز به عنوان فقر عقلي تعبير شده است که فرد به علت فقدان عقل و دانايي قادر به انجام امور نمي باشد. پس جامعه به چنين شخصي اعتماد نکرده و کاري به وي واگذار نمي شود. پس فرد دراثرنداشتن کار ودرآمد به نوعي فقر مبتلا مي شود.
3-1-2-1-4- انگيزه هاي فردي:
در مناطق فقير نشين بسيار مشاهده مي شود که برخي با استفاده از حداقل شرايط، مي توانند خود را از فقر نجات دهند. انگيزه فرار از دام فقر را بايد عامل مهمي در اين مورد دانست. اميال، آرزوها و انگيزه هاي افراد، نقش مهمي در وضعيت حال و آينده او دارند. گفته مي شود که ” فردا هماني خواهي شد که امروز به آن مي انديشي” و يا ” خواستن توانستن است” . ثروتمند بودن شايد آرزوي همه افراد باشد ولي ثروتمند شدن نيازمند انگيزه اي است که در وجود همه کس نيست.اين در حالي است که اکثر فقرا توانسته اند يک سازگاري و تطابقي با فقر خود ايجاد کنند که به آن عادت کرده اند. فقر براي بسياري از آنها يک امر عادي است و بخصوص وقتي برخي نهادهاي جامعه به تشويق فقر بپردازند، تداوم فقر اجتناب ناپذير است. گالبرايت بزرگترين عامل فقر را، سازگاري و تطابق فقرا با فقر خود مي داند. او نشان مي دهد که وقتي که در يک جامعه فقير، اوضاع کمي به طور موقت بهبود مي يابد، نيروهايي وجود دارند که تعادل فقر را نگه مي دارند و باعث مي شوند فقر بتواند به دوام خود ادامه دهد و سطح قبلي محروميت را بازگرداند. گالبرايت بيان مي کند: ” …اما هيچ چيز بيشتر از فقدان و غيبت اميد و آرزو براي گريز از فقر و همچنين فقدان کوشش و تلاش در جهت آن به اين تعادل کمک نمي کند. در جوامع روستايي فقير، وجود چنين آرزوها و اميدهايي با يکي از عميق ترين و مشخص ترين عناصر رفتار بشري در تعارض قرار مي گيرد. اين عناصر عبارت است از خودداري از مبارزه عليه ناممکن ها، تمايل و ترجيح به تسليم و واماندگي و ثبات در زندگي.
3-1-2-2- عوامل اجتماعي:
3-1-2-2-1- ظلم :
فقر در بسياري از موارد معلول ظلم اجتماعي است و ظلم به صورت عام دربيشتر موارد اقتصادي است و در روابط مالي و نظام توليد و توزيع و مصرف صورت مي گيرد و در اکثريت مردم موجب محروميت از دستيابي به کالاها و مواد لازم زندگي مي گردد و بصورت خاص از طريق سرقت، گرانفروشي، احتکار، کم فروشي و استثمار و کم بها دادن به کار و کالاي ديگران و ديگر راههاي باطل اين عمل ظالمانه اقتصادي جريان مي يابد.
امام رضا عليه السلام فرمودند: « اِذا اَکَلَ اْلاِنْسانُ مالَ الْيتيمِ ظُلْماً ...... فَکَانَّهُ قَدْقَتَلَهُ وَ صَيرَهُ اِلي اللهِ وَ الْفاقَةِ ؛آنگاه که انسان مال يتيم را به ستم بخورد بي ترديد چون اين است که او را کشته و او را دست به گريبان تهيدستي و بينوايي کرده است. »
ظلم ازشيوه هاي عمل سرمايه داري است .چرا که سرمايه داران از راههاي ظالمانه شروع به گردآوري ثروت کرده و حق و حقوق ديگران را ناديده مي گيرند.مسلم است که در چنين حالتي آنان صاحب ثروتي عظيم شده اند و در مقابل عده اي محتاج به داشتن اندکي دارايي.
امام صادق عليه السلام مي فرمايند: آنچه بر سر ناداران و نيازمندان و گرسنگان و برهنگان مي آيد همه دراثرخيانت اغنياو توانگران است.
همچنين امام علي ( عليه السلام ) درباره ي علت پذيرش حکومت از جانب خود فرموده است:«أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الحَبَّةَ ، وَ بَرَأ النَّسَمَةَ ، لَو لَا حُضُورُ الحَاضِرِ ، وَ قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ ، وَ مَا أخَذَ اللهُ عَلَي العُلَمَاء ألَّا يقَارُّوا عَلَي کِظَّةِ ظالِم ، وَ لَا سَغَبِ مَظلُومٍ ، لَأَ لقَيتُ حَبلَهَا عَلَي غَارِبِهَا، وَ لَسَقَيتُ آخِرَهَا بِکَأسِ أوَّلِهَا .» آري به حق آن که دانه را شکافت، و جان را آفريد، اگر حضور حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود، و اگر خداوند از عالمان پيماني سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگي ستمگر و گرسنگي ستمديده هيچ آرام و قرار نگيرند، بي تأمل رشته ي حکومت را از دست مي گذاشتم و پايانش را چون آغازش مي انگاشتم، و چون گذشته خود را به کناري مي کشيدم.
با چنين دريافتي است که امير مومنان علي عليه السلام از نخستين روز حکومت خويش مبارزه اي سخت و همه جانبه را بر ضد علل و اسباب به فقر کشاندن مردمان آغاز کرد و همه ي همت خويش را بر فقر زدايي گذاشت تا مانع جدي تحقق دين و دينداري را رفع نمايد.
جرج جرداق مسيحي در اين باره مي نويسد :« البته طبيعي است که علي کار را از اينجا شروع کند، زيرا او مي داند که تازيانه هاي دردناکي که خداوند مردم را به وسيله ي آنها مي زند ، زياد است ، ولي هيچ کدام از آنها مانند اين تازيانه وحشت زا، يعني فقر، آزار و درد نمي رساند. آيا او صاحب اين سخن نيست که اعتقاد عميق وي را به ضرورت رفع نيازمندي مي رساند و از درک صحيح و آشنايي کامل او از اوضاع مردم و حقايق اشيا و مقدمات و نتايج امور، پرده بر مي دارد. مرادم اين است که آيا او صاحب اين گفتار نيست : «خداوند بندگان خود را با شلاقي دردناکتر از فقر نزده است.» همين فقري که بعضي از زهاد، آن را نيکو جلوه داده و مردم را به آن دعوت مي کنند؛ و البته فهميده يا نفهميده اشتباه مي کنند و راه بدي مي روند. و همين فقري که امام علي مانند پيامبر، در بين مردم با آن جنگيد، چنانکه انقلابي بزرگ ، ابوذر غفاري ، پيشرو پيروان و شيعيان علي و قرباني بني اميه و راه و روش آنان در حکومت و سياست ، با آن جنگيد .علي به خوبي دريافته بود که فقر بر هر گونه فضيلتي غالب مي آيد تا فردا وسيله ي کفر و الحاد گردد ؛ و از همين جاست که علي هميشه و در هر ميداني با فقر مي جنگيد و راه را بر آن مي بست و هر کسي را که به آن مي خواند، مي کوبيد.
چقدر زيبا و مقدس است اين شلاقي که علي آن را بر ضد فقر و منافقاني که آن را نيکو جلوه مي دهند ، بلند مي کند که همه ي آنان را مي خورد و نابود مي کند ، آن چنان که لهيب آتش ، کاه آلوده را مي خورد و خاکستر مي کند و نيرنگها و حيله هاي آنان را در جلو ديدگانشان ريشه کن مي سازد ،آنجا که مي گويد : «لو تمثل لي الفقر رجلا لقتلته.» اگر فقر در برابر من به صورت انساني مجسم گردد، البته او را مي کشم.» پس ظلم بر بندگان خداوند از هر نوعي که باشد چه در زمينه مالي يا آبرويي يا ......انسان مورد بازخواست خداوند قرار داده مي شود. با توجه به سخنان گهربار ائمه معصومين عليهم السلا به اين نتيجه مي رسيم که بدترين عامل براي خروج از مسير انسانيت و قرار گرفتن در جاده گمراهي ظلم به ديگران است .ظلمي که آثار و نتايج آن هم دنياي فرد را خراب کرده و هم آخرتش را از ياد مي برد .حضرت علي (عليه السلام) در جاي ديگري مي فرمايند: «بِئْسَ الزّادِ إِلىَ الْمَعادِ، الْعُدْوانِ عَلَىَ الْعِبادِ.بد توشهاى است ستم بر بندگان خدا براى روز جزا.»
آيت الله خويي در شرح اين کلام حضرت چنين مي گويد: «الظلم على النّفس بارتكاب المعاصي الّتي لا تمسّ حقوق النّاس كشرب المسكر مثلا أسهل توبة و أقرب إلى المغفرة، و قد وعد اللَّه المغفرة على الظلم بالنفس فقال: «قُلْ يا عِبادِي الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً».(زمر 53)و أمّا إذا كان ظلما و عدوانا على العباد كالغيبة و أكل مال النّاس بغير حقّ فلا توبة له إلّا بأداء حقّ النّاس و تحصيل البراءة عنهم، و إلّا يبقى في الذّمة إلى يوم المعاد و يؤاخذ عنه فيكون بئس الزاد. ترجمه: ظلم بر خويشتن با انجام گناهاني است که حقوق مردم را ضايع نمي سازد.مانند شرب خمر. که اين گناهان به بخشش نزديکترندو براي توبه کردن ساده ترو خداوند در اين آيه وعده داده است که ظلم بر خويشتن را مي بخشد . اما اگر ستم بر بندگان خود باشد مانند غيبت و خوردن مال حرام به ناحق،هيچ توبه اي ندارد مگر اينکه مال مردم داده شود و از آنها حلاليت طلبيده شود. در غير اين صورت تا روز قيامت گناه بر گردن او مي ماند و به خاطر آن عذاب مي شودکه اين امر بدترين توشه است.
وآنچنان ظلم بر بندگان خدا مورد نکوهش قرار گرفته است که باز حضرت در يکي از خطبه هاي خود چنين مي فرمايند: وَ اللهِ لَأَن أبِيتَ عَلَي حَسَکِ السَّعدَانِ مُسَهَّدآً، أَو أُجَرَّ فِي الأغلالِ مُصَفَّداً ، أَحَبُّ إِلَي مِن أَن أَلقَي اللهَ وَ رَسُولَهُ يومَ القيامَةِ ظالِماً لِبَعضِ العِبادِ ،سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روي خارهاي سعدان به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو کشيده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالي ملاقات کنم که به بعضي از بندگان ستم، و چيزي از اموال عمومي را غصب کرده باشم...... وَ اللهِ لَو أُعطِيتُ الأَقالُيمَ السَبعَةَ بِما تَحتَ أَفلاکها، عَلَي أَن أَعصِي اَلله فِي نَملَةٍ أَشلُبُها جُلبَ شَعيرَةٍ مَا فَعَلتُهُ وَ إِنَّ دُنيا کم عِندِي لَأَهوَنُ مِن وَرَقَةٍ فِي فمِ جَرادَةٍ تَقضَمُها.به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمان ها ست به من دهند تا خدا را نافرماني کنم که پوست جوي را از مورچه اي ناروا بگيرم ، چنين نخواهم کرد ! و همانا اين دنياي آلوده شما نزد من از برگ جويده شده ي دهان ملخ پست تر است !
3-1-2-2-2-فقدان برنامه هاي اقتصادي سالم و منظم:
در هرجامعه اي که دولت و حکومت آن بر اوضاع محدوده حکومت خويش مسلط باشد و با برنامه هاي منظم و حساب شده براي نظام اقتصادي خود کار کند پس داراي ثبات اقتصادي بوده و در نتيجه درآمد وهزينه مردم در آن جامعه با يکديگر هماهنگ شده و باعث پيشرفت اقتصادي مي شود. اما اگر دولت درزمينه اقتصادي برنامه منظم و از پيش تعييين شده اي نداشته باشد نتيجه آن مي شود که عده اي غرق در ثروت فراوان مي شوند و عده اي به علت ناداري در آتش فقر مي سوزند. پس حکومتها با برنامه ريزي غلط وآزادي دادن به زراندوزان مال پرست وجانبداري درقانون واجرا ازسرمايه داري مي توانند ثروت جامعه را به جيب اقليتي سرازيرکنند(که با حاکميت دررابطه هستند) وتوده هاي مردم را فقير و تهيدست سازند وسبب کفروبي ايماني آنان گردد.
از امام صادق (عليه السلام) چنين روايت شده است: آن گاه به فرمان پيامبر صلي الله و عليه و آله فرياد زدند: تا همه مردم گرد آيند و آن حضرت خود به مهاجران و انصار فرمان داد که سلاح بر گيرند . پس مردمان جمع شدند و پيامبر بر بالاي منبر رفت و خبر نزديک شدن رحلت خويش را به ايشان داد و فرمود: « خدا را به ياد هر زمامدار اسلامي پس از خود مي آورم ..... درباره عمل به وظائفش، از جمله اينکه مردمان را فقير نسازد که در نتيجه کافرشان خواهد کرد.
3-1-2-2-3- جنگ:
از ديگر عوامل موثر در بروز فقر و ناداري عامل جنگ مي باشد. جنگهاي مستمر و پي در پي که تمام هستي فرد راساقط نموده و فرد را از پاي در مي آورد. آدمي در همه اعصار و روزگاران شاهد چنين صحنه هاي وحشتناک و رنج آوري بوده است که ثمره آن ظهور افرادي است که ديگر آهي در بساط ندارند.درست است که حصول اين امر به صورت مقطعي و زودگذر مي باشد و چنانچه از طرف دولت حاکم تدابيري انديشيده شود اين معظل رفع خواهدگرديد. اما نهايتا اثر خود را بر افراد خواهد گذاشت وآنها را براي مدتي در فقر و تنگدستي قرار خواهد داد.
3-1-2-2-4- سقوط درآمدها:
آمار تياسن درکارهاي خود براين نکته تاکيد مي ورزد که سقوط درآمد را بايديکي از مختصات فقر بدانيم.وي بر اهميت مجموع دارايي ها يا موهبت هاي متعلق به فقرا و همچنين برماهيت مطالبات ناشي از آنها تاکيد مي ورزد واين گونه عوامل را براي تحليل فقروآسيب پذيري بسيار حياتي مي داند.بيکاري، ازدست دادن بازاروتغييرات ناگهاني توليد وقيمت، دست دردست همديگربرآسيب پذيري افرادي مي افزايند که براي مقاومت در برابر بحرانها وضربه هاي ناگهاني فقط متکي به داراييها و ظرفيتهاي خاص خود هستند. نظام معيشتي موجود ممکن است مانع دستيابي به دارايي ها وملزومات شخصي کارامد باشد وبه همين دليل موجب چيزي مي شود که آمارتياسن آن را زوال استحقاق مي نا مد.
شکاف درامدي بين طبقات جامعه علاوه برفقراقتصادي و تبعات آن موجب احساس تبعيض ونابرابري درطبقات پايين و درنتيجه احساس نفرت وخشم اعتراضهاي اجتماعي، بزه کاري ها وتعارضات اجتماعي مي شود. از اين رو براي جلوگيري ازاين آسيبها بايد به نحوي عمل کنيم که فاصله درآمدي کاهش يابد يا ازبين برود.
نويسنده کتاب ظهور و سقوط تمدنها درباره فاصله هاي هولناک طبقاتي و تبعيضات ناروا چنين مينويسد:جامعه اي که در روند تاريخي اش به جاي حاکميت توازن و تعادل اقتصادي و تامين و تضمين حقوق مردم به هر دليل و توجيهي به دو گروه و دو قطب برخوردار و محروم تقسيم گشت و دره عميق و فاصله ژرف و هولناکي بين آنها پديدار گشت ، جامعه اي که اکثريت آن که طيف گسترده محروم باشد از بام تا شام به بيگاري مرئي و نامرئي اجبار گشت و ثمره کار و نتيجه رنج و زحمت آن به غارت رفت و در همان حال از تامين ضروري ترين و طبيعي ترين نيازهاي زندگي خود درمانده و ناتوان گشت، اما اقليت مرفه و متنعم با تکاثر ثروت و انحصار قدرت و امکانات توده هاي دربند از سويي به دليل احساس بي نيازي و جنون سيري به سر حد فساد و طغيان کشانده شده و از دگر سو به آفت رفاه زدگي به اسراف و تبذير روي آورد و از ناحيه سوم در پي تفريح و تفنن و عياشي و لذت طلبي به سوي نيازها ي کاذب و کام جويي هاي بدلي گام سپرد چنين جامعه دو قطبي و چنين تمدن ظالمانه و چنين بناي نامتعادل و نا متوازني نمي تواند به حيات و بقاي خود اميد بندد.
3-1-2-2-4- نابرابريهاي اقتصادي (بي عدالتي):
سرمايه داري ازعوامل فقرومحروميت درجامعه است وسبب گردش اموال در دست گروهي اندک است وعامل محروميت اکثريت .در يک تعريف کوتاه مي توان گفت :در اجتماعاتي که پول و سرمايه حکومت مي کند ، ضعيف و محروم کسي است که اين حاکم طغيان گر و بي رحم او را از اين وسيله خلع کرده است . به سخن ديگر ، طبق مطالبي که همه اقتصاد دانان و جامعه شناسان بدون استثناء درباره ي سيستم سرمايه داري بيان کرده اند بايد گفت: جامعه اي که تحت حکومت و حاکميت پول و سرمايه به سر مي برد ، در يک نگاه کلي به دو دسته تقسيم مي شود : اقليتي صاحب ثروت و نفوذ ، که استعمار و استکبار و ستمگري مي کند ، و اکثريتي فاقد ثروت ، که تحت استثمار و ستم قرار دارد ودر سخت ترين شرائط زندگي به سر مي برد. در اين جوامع اقليتي ناچيز در کمال رفاه و آسايش و غرق در ثروت و سرمايه زندگي مي کنند، و درمقابل آنها اکثريتي عظيم، در فقر و محروميت شديد به سر مي برند. راوي باترا استاد دانشگاه متودايست جنوبي مي نويسد: « عامل اصلي بحران درتمرکزثروت است که ابتدا منجربه توزيع نابرابرآن وسپس اختلال درنظام مالي مي شود و درنتيجه بحران اقتصادي را دامن مي زند.» ازديدگاه اسلام حتي اگررشد اقتصادي پايدار،کاهش نابرابري و حذف فقرتحقق يابد ولي مصرف درنظام اقتصادي متعادل نباشد عدالت اقتصادي تحقق نيافته است. سرزنش مترفين و مسرفين و مبذرين درقرآن کريم وسنت معصومان گواه صدق اين مدعاست. حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند: «وَ اَللهِ لَو وَجَدتُهُ قَد تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِکَ بِهِ اَلامَاءُ ؛لَرَدَدتُهُ ؛ فَإنَّ فِي العَدلِ سَعَةً. وَ مَن ضَاقَ عَلَيهِ العَدلُ ، فَالجَورُ عَليهِ أَضيقُ ! به خدا سوگند ، بيت المال تاراج شده را هر کجا که بيابم به صاحبان اصلي آن باز مي گردانم ، گرچه با آن ازدواج کرده، يا کنيزاني خريده باشند ؛ زيرا در عدالت گشايش براي عموم است و آن کس که عدالت بر او گران آيد، تحمّل ستم براي او سخت تر است.»
دلايل بسياري وجود دارد که آزادي اقتصادي مي تواند موجب نابرابري اقتصادي و اجتماعي شود. نخست آنکه فرصتها به طور يکسان دراختيار همه قرارنمي گيرد و به عبارت ديگر، همه شرکت کنندگان دربازي رقابت را از يک نقطه آغاز نمي کنند. چراکه از ابتدا توزيع منابع و مواهب طبيعي درنقاط مختلف و بين خانواده هاي مختلف يکسان نبوده است. وجود تبعيض هاي قبلي دربهره گيري ازمنابع، دسترسي به امکانات آموزشي و فرصتهاي پرورش استعدادها و مانند آن ،که درهمه جوامع اجتناب ناپذيري است، مي تواند بازي رقابتي را ازهمان نقطه شروع ناعادلانه سازد.
فارابي معتقد است اجراي عدالت به معني تقسيم خيرها و سهام درميان افراد به مقتضاي استحقاق آنها يک ضرورت است. درنظام فکري «فارابي» يکي از موارد نياز جامعه به دين، اجراي عدالت است.زيرا درغياب عدالت درجامعه ستم رواج مي يابد. بنابراين بايد عوامل و فاعلان مخل به عدالت را به اندازه جرم شان عقوبت کرد نه کم و نه زياد، زيرا اگرتناسب ميان جرم و عقاب نباشد برجامعه و انسان ستم مي رود.
به عقيده حضرت امام (رحمة الله عليه) اسلام تعديل مي خواهد نه جلو سرمايه را مي گيرد ونه مي گذارد که سرمايه در دست عده اي محدود جمع شود. برنامه هاي اسلام تفاوت فاحش در درامد را بين مردم کاهش مي دهد.
امام علي عليه السلام در خطبه اي فرموده است: « قَد أَصبَحتُم فِي زَمَنٍ لا يزدَادُ الخَيرُ فِيهِ إِلَّا إِدبارِاً، وَ لَا الشَّرُّ فِيهِ إلَّا إقبالَاً ، وَ لَا الشَّيطَانُ فِي هَلاکِ النَّاسِ إلَّا طَمَعآً . فَهذَا أَوَانٌ قَوِيت عُدَّتُهُ ، وَ عَمَّت مَکِيدَتُهُ ، وَ أمکَنَت فَرِيسَتُهُ. اضرِب بِطَرفِکَ حَيثُ شِئتُ مِنَ النَّاسِ ، فَهَل تُبصِرُ إلَّا فَقِيراً يکابِدُ فَقرَاً، أَو غَنياً بَدَّلَ نِعمَةَ اللهِ کُفرَاً، أَو بَخيلَاً اتَّخَذَ البُخلَ بِحَقِّ اللهِ وَ فرَاً...؛ شما در روزگاري هستيد که خوبي در آن پشت کرده و همچنان مي رود ، و بدي روي آورده و پيش مي دود . و طمع شيطان در تباه کردن مردمان بيشتر مي شود . اکنون روزگاري است که اسباب کار شيطان خوب فراهم گشته است، و مکر او فراگير شده است، و شکار او به آساني در دامش مي افتد. به هر سوي جامعه مي خواهي بنگر! آيا جز بينواياني مي بيني که با فشار بينوايي و کمبود داري دست و پنجه نرم ميکنند ، يا توانگراني که به جاي شکر نعمت به کفران نعمت پرداخته اند، يا بخيلاني که حق خدا (حق محرومان) را نمي دهند، تا هر چه بيشتر مال بيندوزند؟»
عدالت اجتماعي که به عنوان يکي از پيامدهاي مهم نظارت خوب و اصولي و منضبط است مي تواند نمايان گر تلاش مستمر و پيگير ناظران به حق باشد که با پاسداري و حفاظت منافع ملي و عمومي و کنترل ضربان هاي ستم و گلوگاه هاي تبعيض در روند جامعه عدالت محور، نقش اساسي ايفا مي کنند. پس بايد نظارت در جامعه اسلامي محسوس بوده و در هر جاي و نکته از آن ملموس و ملتمس باشد که آن در سيره و آيه و فرمايش بزرگان مشهود مي باشد.
امام خميني (ره) مي فرمايد : تمام زحمت هاي انبياء براي اين بود که يک ،عدالت اجتماعي ، براي بشر به وجود آورند و يا مي فرمايد : اگر حکومت عدالت پرور باشد تمام ادارات و تمام قشرهايي که به آن مربوطند به عدالت گرايش پيدا مي کنند.
3-2- آثار فقر
3-2-1- آثار اجتماعي:
3-2-1-1- فقر عامل سلب شخصيت:
زير بنا و ارکان اصلي هستي آدمي شخصيت اوست و بازده زندگي هر انسان و کميت و کيفيت آن به شخصيت او بستگي دارد . انسانهاي تحقير شده و بي شخصيت نمي توانند مبدا حرکت و کارهاي مهم اجتماعي باشند . افراد با منش و با شخصيت خاستگاه حرکتهاي مهم و ارزنده اند و پشتوانه حرکت و اقدام انسانهاي ديگر نيز مي توانند باشند. شخصيت هرکس در درجه نخست به ارزيابي خود او از شخصيت خويش مربوط است و تا همان پايه مي تواند رشد کند و به خود اعتماد کند که درباره خود مي انديشد.فقير به دليل مشکلات مادي دچار لغزش مي شود پس اعتماد به نفس خود را ازدست مي دهد و قادر به انديشيدن درست نيست . او ارزشهاي اخلاقي را ناديده گرفته و تن به کارهايي مي دهد که انسانيت او را تباه کرده و کرامت انساني وي را بر باد مي دهد. حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند: «مَنْ اَظْهَرَ فَقْرَهُ اَذََلَّ قَدْرَهُ ؛ کسي که فقر خود را آشکار کند قدر و منزلت خويش را خوار گردانده است.» امام سجاد عليه السلام نيز در دعاي خويش از خداوند چنين در خواست مي نمايند:«اَللّهُمَّ صُنْ وَجُهي بِالْيسارِ وَ لا تَبْتَذِلْ جاهِي بِالاَقْتارِ؛ خداوندا آبروي مرا با گشادگي در امور زندگي نگاه دار و با سختي و تنگدستي حيثيت مرا پايمال نگردان.»
3-2-1-2- از بين برنده ظاهر انسان:
از عوامل جاذبه ميانفردي و ارتباطات مناسب با ديگران، وضعيت ظاهري و از جمله، پوشش افراد است. به دليل اينكه معمولاً فقر موجب ميشود وضعيت ظاهري و لباس فرد در حد پايين و نامطلوب باشد، فقرا در برقراري روابط اجتماعي مشكلات جدي خواهند داشت كه گاه موجب در پيشگرفتن انزوا از سوي آنان ميشود.امام صادق عليه السلام مي فرمايند: «اَلْهَيبَةُ مِن الفَقيرِمُحالٌ ؛هيبت از فقير محال است.»
3-2-1-3-انزوا:
تنگدستي به طور طبيعي سبب ميشود فرد از چشم جامعه ساقط شود و به گوشة تنهايي پناه برد. حضرت علي عليه السلام فرمودند: «اَلْمُقِلُّ غَريبٌ فِى بَلْدَتِه.» (مقل يعنى كسى كه كم دارد.) آدمى كه تهيدست است در شهر خودش هم غريب است. «غنا در غربت وطن است و فقر در وطن غربت». يعني كسي كه ثروتمند است اگر در غربت هم باشد، انگار كه در وطن خود زندگي ميكند، امّا تنگدست در وطن خود نيز همانند غريبه است; كسي به او اعتنا نميكند و در نتيجه منزوي است. كمبود روابط با ديگران و احساس تنهايي زمينة مساعدي است براي ابتلا به بيماريهاي رواني.آلفرد مارشال در كتاب تاريخي خود چنين مينويسد: درست است كه به رغم فقر، تحت تأثير عوامل ديني، روابط دوستي و محبتهاي خانواده، ممكن است انسان احساس بزرگترين خوشبختي را بكند و امكان داشته باشد استعدادهاي خود را شكوفا سازد، ولي با وجود اين بايد اذعان داشت كه در محيط فقر، به ويژه در مناطق پرجمعيت، فقر اقتصادي موجب از بينرفتن و پژمردهشدن استعدادهاي انساني ميشود.
كساني كه در شهرهاي بزرگ كنوني زندگي ميكنند، فرصت كمتري مييابند تا با ديگران پيوند دوستي ببندند. بدون شك، بيماري روحي، جسمي، اخلاقي و فكري فقرا علل ديگري نيز دارد، امّا فقر يكي از عمدهترين آنهاست بهطور كلي رفتار ناهنجار فقرا ناشي از فقر آنان است.
3-2-1-4- انزواي سياسي:
انسان هاي فقير، معمولا در مراكز قدرت جايگاهي ندارند، چرا كه براي شركت در رقابت هاي سياسي؛ توان مالي نداشته و نفوذ و تأثير چنداني در ميان توده هاي مردم نمي توانند داشته باشند. امام علي(عليه السلام ) مي فرمايند:« اَلْفَقيرُ حَقيرٌ لايسْمَعُ كَلامُهُ وَ لايعْرَفُ مَقامُهُ ؛ فقير [در چشم مردم] بي مقدار است؛ نه سخنش شنيده مي شود و نه جايگاهش شناخته مي شود.» برخي تحليلگران معتقدند، فقرعلت عمده بي ثباتي سياسي است .براي نمونه بريچردرمورد کشورهاي آسيايي معتقد است «مردماني که به سختي معيشت خود را تامين مي کنند،يا نسبت به حکومت بي تفاوت هستند يا اينکه با آن دشمني مي ورزند.» آثار سياسي فقر و محروميت سبب ميشود تهيدستان در برابر دولتمردان احساس كينه و دشمني كرده، در اجراي برنامههاي دولت كارشكني كنند. هر چند اين گروهها از موقعيت اجتماعي بيبهرهاند؛ ولي بدان دليل كه بيشتر مردم را شكل ميدهند، رضايت آنها موجب مستحكم شدن پايههاي حكومت و ناخشنودي آنها سبب فروپاشي آن ميشود.هر گاه مردم فقير به حكومت خود اعتقاد و اعتماد نداشته باشند، بهسادگي بازيچه گروههاي مخالف دولت ميشوند و در برابر مزدي ناچيز مقاصد آنان را اجرا ميكنند.حضرت علي(عليه السلام) درنامه خود به مالك اشتر درباره تهيدستان چنين سفارش ميكند: « ...كارهاي تو بايد خشنودي رعيت را بهدنبال داشته باشد؛ زيرا خشم تودههاي مردم، خشنودي خواصّ را پايمال ميكند و حال آنكه خشم نزديكان، اگر تودههاي مردم از تو خشنود باشند، ناچيز است. ... همانا عامّه مردم ستون دين و سازوبرگ در برابر دشمنان شمرده ميشوند؛ پس بايد توجّه تو به آنان بيشتر و ميل تو به ايشان فزونتر باشد.»
3-2-1-5- ضعف اخلاقي و نابهنجاريهاي اجتماعي:
شخصيت ادمي بعدها و جوانبي دارد که همچون سازگاري جزءو کل با هم سازگاري دارند. بر اين پايه چون يکي از بعدهاي شخصيت انساني سست و ضعيف شود اين سستي به بعدهاي ديگر سرايت مي کند و انها را از ميان مي برد. از اينجاست استضعاف اقتصادي به استضعاف فکري و فرهنگي واخلاقي واجتماعي وسياسي و حقوقي و ديني مي انجامد.پس فقر يعني استضعاف اقتصادي زمينه را براي عقب ماندگيهاي ديگر فکري و فرهنگي و اجتماعي و سياسي مهيا مي کند و خود سبب اصلي حقارت و فرو ريختن شخصيت انساني است که سر انجام به استضعاف اخلاقي مي انجامد و فضايل شخصيت فقير را وارونه مي نمايد و او را در نظر ديگران خوار مي سازد و به همانندان خود نيازمند مي سازد.
پس فقر زمينة مساعدي است براي برخي صفات زشت اخلاقي كه نتيجهاش در جامعه به صورت نابهنجاريهاي اجتماعي بروز ميكند.فرد فقير چون پيوسته به دنبال روزي مي گردد و حاضر است به هرکس و هرجا سر بزند و به هر کاري تن دهد ديگر مجالي براي به دست آوردن و رعايت آداب اخلاقي ندارد .پس حاضر است به هر کار ناهنجاري در جامعه دست بزند.
اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «كسي را كه دنبال رزق و روزي خود ميرود، نكوهش نكنيد؛ زيرا كسي كه امكانات زندگي ندارد، خطا و اشتباهاتش زياد است.
فقر هم دربعد انفرادي و هم دربعد اجتماعي افراد را نوعا ضعيف ،سلطه پذيرو فاقد اعتماد به نفس مي نمايد. قران کريم مي فرمايد: «الشَّيطانُ يعِدُکُمُ الفَقرَوَ يامُرُکُم بِالفَحشاءِ وَالله ُيعِدُکُم مَغفِرَةً مِنهُ وَ فَضلَاً وَالله ُواسِعٌ عَليمٌ»
3-2-1-6- ضعف اعتقاد و دينداري:
شايد مهمترين پيامد منفي فقر از ديدگاه دين آن باشد كه فقر بستر مناسبي براي كفر و بيديني و ضعف اعتقادي است. در روايت مشهوري از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «كادَ الْفَقْرَ اَنْ يكونَ كُفْراً»; فقر به مرز كفر نزديك است.
احتمالاً مشكلبودن فهم رابطه فقر مالي با كفر موجب شده است كه برخي، فقر در اين روايت را به فقر نفس (فقر رواني) تفسير كنند، امّا بايد گفت كه برخي ديگر از مفسران حديث، نظير غزالي، لفظ فقر در اين سخن را به همان معناي فقر مادي گرفته و در تبيين آن گفتهاند: فقر، انسان را در پرتگاه كفر قرار ميدهد؛ زيرا اولاً، موجب حسادت به توانگران ميشود كه حسد، حسنات و خوبيهاي انسان را از بين ميبرد و ثانياً، فقر موجب ميشود كه فقير در برابر ثروتمندان اظهار ذلت و خواري كند و به آبرو و دينش لطمه وارد شود؛ ثالثاً، سبب ناخشنودي به قضا و قدر الهي و نارضايتي از روزي ميشود و اين امر، اگر هم كفر نباشد، به كفر ميكشاند. فقرمي تواند ازدو سو به دينداري فقير آسيب برساند:نخست آنکه بسياري ازمردم ازبنيانهاي ايماني ومعرفتي استواري برخوردارنيستند. اين مساله درکنارناتواني فکري مناسب درتحليل، نابرابريهاي اقتصادي واجتماعي تا رنج و محروميت ومشکلات اقتصادي خود را به خدا و دين نسبت دهند و تا مرزکفرپيش برود.به ويژه هنگامي که با پندار« تقديرالهي بودن فقر»خداوند را باني ظلم به خويش انگارند. افزون برآن حتي با حفظ اعتقادات نيزممکن است فشار فقرآنان را به گناهاني همچون دزدي، کلاه برداري و خودفروشي وادارد که اين خود کفرعملي به شمار مي رود دوم اينکه تنگدستان با ايماني که به دليل باورهاي استوارديني دربرابررنجها و سختيها شکيبايي مي ورزند ازانجام بسياري ازوظايف ديني و عبادي همچون حج، پرداخت صدقات و زکات و مانند آن محروم مي مانند.
3-2-2- آثار رواني:
همانگونه كه بيان شد، آثار جسمي و فرهنگي ـ اجتماعي فقر، تأثير بسياري بر سلامت روان دارد. با وجود اين، در اين بخش برخي پيامدهاي نامناسب رواني را كه معمولاً بدون واسطه از فقر ناشي ميشود، بررسي ميكنيم.
ابتدا به توضيحي در رابطه با سلامت رواني و بهداشت روان پرداخته و سپس پيامدهاي ناشي از آن بررسي مي گردد.
شفيع آبادي و ناصري سلامت رواني را به داشتن هدف انساني درزندگي، سعي درحل مشکلات زندگي،سازگاري با محيط اجتماعي براساس موازين علمي و اخلاقي ، ايمان به کار و مسئوليت و پيروي از اصل نيکوکاري و خيرخواهي مربوط مي دانند و لذا فردي داراي سلامت رواني است که از سازگاري درست با خود و محيط اجتماعي برخوردارباشد.
ازطرفي بهداشت رواني عبارت است از « آگاهي به عوامل معنوي و مادي و انگيزه هايي که سلامت فکرو ضع مثبت و اعتدال رفتار و کردار را سبب مي شود، که بدان وسيله ، سازوکار با ارزشي در مورد تحرک و پيشرفت معنوي و مادي انسان ، درهمه زمينه ها فراهم آيد.» هدف بهداشت رواني آن است که شرايطي فراهم ايد تا عوامل مخربي که روان بشر را مي آزارد و راحتي دروني را از او سلب مي کند،از بين برود به گونه اي که آسايش و رفاه او تامين شود و تشويش خاطر نداشته باشد.
پس رعايت بهداشت رواني سلامت فکر و اعتدال رفتاري را در فرد به دنبال دارد. همانند بهداشت جسماني که وقتي امور مربوط به بهداشت فردي رعايت شود فرد در مقابل بسياري از بيماريها واکسينه شده و مصون مي ماند . علاوه بر اين فردي که مقيد به رعايت بهداشت است در رفتارهاي اجتماعي خود نيز داراي شخصيت منضبط و انسجام يافته اي است.
پس رعايت بهداشت چه در زمينه جسمي و چه در زمينه روحي و رواني اثرات مثبتي بر شخص دارد و وي را در سازگاري با محيط پيرامونش متعادل ساخته و در حرکت و پويايي وي به سمت پيشرفت مادي و معنوي نقش سازنده اي دارد . بهداشت رواني فرد را براي بهتر زيستن و برخورداري از يک زندگي سالم همراه با رفاه اجتماعي و سازش منطقي با پيشامدهاي زندگي آماده کرده و او را در اين مسير سوق ميدهد. دراين باره مي توان گفت : اصول بهداشت رواني مبتني بر تقويت افراد است نه تخريب شخصيت آنها واز سوي ديگرکمک به افراد. به نظر برخي روانکاوان که از مکتب فرويد پيروي مي کنند بهداشت رواني درصورتي تامين مي شود که «من» با واقعيت سازگار شود. يعني انسان در زندگي بايد بپذيرد آنچه را برايش رقم خورده است .در اين صورت است که از لحاظ رواني داراي ثبات بيشتر مي شود . فردي که خود را سازگار با واقعيات پيراموني خود مي کند بهتر مي تواند با آنها کنار بيايد . اگر فرد از اعتقاد راسخ برخوردار باشد وقوع اين اموررا در هر زمينه اي که باشد به خواست خداوند متعال نسبت مي دهد و خود را راضي به رضاي الهي مي گرداند پس در نتيجه آسيب پذيري وي کمتر مي باشد . و چنانچه از لحاظ اعتقادي در درجه پاييني باشد و نتواند با واقعيات پيراموني کنار بيايد پس از لحاظ روحي دچار تنش شده و اضطراب و افسردگي بر چنين شخصي حاکم مي شود. پس در مجموع مي توان به اين تعريف اکتفا کرد: « آرامش رواني مقوله گسترده اي است که مي تواند شامل بهداشت رواني به معناي نبود اضطراب، افسردگي و استرس و نيز رضايت از زندگي باشد.»
پس مي توان گفت آرامش روحي در سه چيز نمودار مي شود:
1. توانايي در برخورد با بحران ها، و اين به توانايي فرد در استواري و بردباري و مقاومت در برابر رنج ها، مصيبت ها، سختي ها و شکست هاي گوناگون بر مي گردد، بدون آنکه تعادل رواني، سلامت روحي خود را از دست دهد. اين حالت جز با اين باور تحقق نخواهد يافت که هر چه انسان بدان دچار مي شود به قضاي الهي و از باب آزمايش و ابتلاي او است، و اين که تنها او قادر به دفع شر و ضرر است و بايد به خداوند اتکا نمايد، چه بسا آن شر و مصيبت دريچه اي به سوي خير و سعادت ابدي او باشد .خداوند در قرآن کريم نيز مي فرمايد:
عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون.
2. توانايي بر شکيبايي و تحمل سختي ها، زيرا صبر و شکيبايي در برابر سختي ها نشان دهنده ي سلامت رواني است. انسان صابر به اين درجه از کمال دست يافته است که همه اين سختي ها براي رهايي و آزادسازي توانايي هاي بالقوه اي است که در او نهاده شده است، و اين توان و قدرت نهان جز به هنگام بروز شدايد و سختي ها آشکار نمي شود. پس سختي ها را ابزاري براي خروج توانمندي ها از قوه به فعليت مي بيند و با اين شيوه توان و تعقل و خردش فزوني يافته و استعدادهاي نهفته اش آشکار مي شود.
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ ،قطعاً شما را با چيزهايي مانند ترس و گرسنگي و نقص در اموال و جانها يتان آزمايش مي کنيم .پس بشارت باد بر صابرين.
در حقيقت صبر و شکيبايي در برابر شدايد و سختي ها نشان دهنده ي سلامتي ايمان و تعادل شخصيتي اوست که با به کارگيري از توان و قدرت نهفته مي تواند راه کاري مناسب براي برون رفت از آنها يافته است و عمل صالح و درستکاري نيم ديگر از ايمان خويش را آشکار مي سازد، زيرا ايمان کامل در سلامت عقيده و عمل صالح است که صبر و شکيبايي بخش نخست يعني سلامت عقيده و نيز عمل صالح و درست در حل مشکل، نشان دهنده ي کمال ايمان اوست.
3. توانايي و درک درست آينده و خوش بيني به آن، زيرا کسي که از سلامت روان برخوردار است به آينده اميدوار است و هدف از زندگي را تلاش براي درک محبوب و لقاء الله مي بيند، از اين رو سختي ها را ابزاري براي رسيدن به آينده اي روشن مي يابد و يقين دارد که خداوند بعد از هر سختي آساني و گشايشي در کارش قرار مي دهد.همان طور که خداوند خود فرموده است: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يسْراً؛ با هر رنجي آساني است»
بنابراين کنار آمدن با فشارهاي زندگي و کسب مهارت هاي فردي و اجتماعي همواره بخشي از واقعيت هاي زندگي افراد است و کساني که از ظرفيت رواني مطلوب و قابل قبولي برخوردارند داراي سلامت مطلوب و بهداشت رواني مناسبي مي باشند . با توجه به آنچه گفته شد افراد فقيري که داراي تعادل روحي و رواني مناسب نبوده و در واقع از آرامش رواني موثر برخوردار نباشند با مواردي از قبيل کاهش عزت نفس ، تشويش و اضطراب خاطر ، يأس و نا اميدي ، عدم اعتماد به نفس و ... روبه رو خواهند شد که در اينجا به شرح پاره اي از آنها پرداخته مي شود.
3-2-2-1-كاهش عزتنفس:
عزت نفس يا احساس خود ارزشمندي يکي از اساسي ترين نيازهاي رواني انسان است.بدين معنا که شخص در وجود خويش احساس شخصيت و بزرگي کرده وخود را برتر از ديگران تصور مي کند و دوست دارد که همواره مورد احترام ديگران باشد. طبيعي است کسي که از لحاظ مالي در تنگنا قرار داشته نمي تواند احساس شادکامي و رضايتي از زندگي داشته باشد و همواره خود را موجودي نالايق مي بيند که نمي تواند روي پاي خود بايستد و متکي به خود باشد. « مازلو» در طبقه بندي نيازهاي انسان، نياز به احترام و عزت نفس را از نيازهاي اساسي و عالي مي داند و درباره کارکرد آن مي گويد: « ارضاي نياز به عزت نفس به احساساتي از قبيل اعتماد به نفس، ارزش ،قدرت، لياقت، کفايت و مفيد ومثمرثمربودن در جهان منتهي خواهد شد؛ اما بي اعتنايي به اين نياز موجب احساساتي از قبيل حقارت، ضعف و درماندگي مي شود. اين احساسات به نوبه خود يا به وجود آورنده دلسردي و ياس اساسي خواهد شد و يا اينکه گرايشهاي روان نژندانه يا جبراني را به وجود خواهد آورد.»
« براندن » معتقد است که سلامت روان انسان به حرمت نفس او منوط است و بيماريهاي رواني که از کمبود « حس احترام به خويشتن» سرچشمه مي گيرد. وي درباره ضرورت حرمت نفس مي گويد: انسان تمايل به داشتن حرمت نفس را امري ضروري و الزام آور مي داند؛ اعم از اينکه ضرورت را در وجود خود به وضوح شناسايي نمايد يا نه؛ نمي تواند منکر اين واقعيت شود که ارزشيابي او ازخويشتن ارزش حياتي دارد و به اندازه مساله مرگ و زندگي مهم است. انسان آن چنان مشتاق و نيازمند به داشتن نظر مثبت و مناسب درباره خويش است که امکان دارد در اين راه حقيقت را ناديده انگارد، تضادش را تحريف و ذهن خود را تجزيه کند و احساسات نامناسب را سرکوب سازد تا از رودررويي با حقايقي که ارزشيابي او را در مورد خويش خدشه دار مي کند و به آن جهت منفي مي دهد پرهيزنمايد. پس فقيري که عزت نفس ندارد از جايگاه اجتماعي مناسبي برخوردار نيست و همواره مورد تحقير قرار ميگيرد. احتمالاً بتوان گفت كه بيشترين آثار رواني فقر از نگرش منفي مردم نسبت به آن نشأت ميگيرد
مردم با فقرا به شيوهاي كاملاً متفاوت از ثروتمندان رفتار ميكنند. اين نگرش منفي و تحقيرآميز در مورد مستضعفان را در مدرسه، فروشگاه، مطب پزشك، بيمارستان، بانك و مراكز اجتماعي ديگر ميتوان.انسان مشاهده كرد. فرد فقير احساس ميكند كه بينوا، فقير، بيدست و پا، بيلياقت و كمتر از همه است. او باور ميكند كه همين هويت را دارد. قبول تحقير ديگران به تدريج دروني ميشود و فرد را به اين نتيجه ميرساند كه خود را تحقير كند و عزتنفس و اعتماد به نفسش را از دست بدهد و اين تصور در وي ايجاد شود كه مسبب اصلي همة بدبختيها و ناشايستگيها، تنها خود اوست.
آموزههاي اسلامي نيزبراي عزتنفس اهميت فراواني قائل است و به افراد اجازه نمي دهد که هيچگاه شخصيت خود را در مقابل ديگران خدشه دار نمايند. قرآن كريم نيازمنداني را كه جامعة اسلامي موظف به تأمين معشيت آنان است، چنين توصيف ميكند: آنان چنان خويشتندار و عفيفند (عزتنفس دارند) كه افراد ناآشنا به احوالشان، آنان را بينياز و ثروتمند تصور ميكنند، ولي از چهرههايشان ميتوان فقر و نياز را در آنان تشخيص داد و بههيچوجه با اصرار چيزي از مردم درخواست نميكنند. همچنين در روايات متعددي آمده است كه خداوند كارهاي مؤمن را به خود وي واگذار كرده است، اما اجازة ذلتپذيري به وي نداده است. به همين دليل، به كسي كه قرار است نياز فقيري را برطرف كند، توصيه شده است كه اين كار را قبل از درخواست وي و قبل از آنكه آبروي خود را خرج كند، انجام دهد. در ذيل همين روايت امام صادق( عليه السلام ) تأكيد فرمود: به خدا قسم، اگر پس از درخواست و لطمهديدن آبرو و عزتنفس فقير، همة اموال خود را در اختيار او بگذاري، نميتواني آسيب وارده به شخصيت وي را جبران كني. امام سجاد عليه السلام حاجت خواهي از مردم را مايه ذلت و از بين برنده حيا مي داند و مي فرمايند:« طَلَبُ الْحَوائِجِ إلَى النّاسِ مَذَلَّةُ لِلْحَياءِ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَياءِ وَ اسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ الحاضِرُ؛ حاجت خواهي از مردم مايه ذلت زندگي مي شود و حيا را از ميان مي برد و از وقار و شکوه آدمي مي کاهد و اين همان فقر آشکار است.»
از لقمان (عليه السلام) روايت شده که به پسرش گفت: «پسرم ! شيره ي درخت صبر را چشيدم و پوست درخت را هم خوردم، ولي چيزي که از ناداري تلخ تر باشد، نيافتم .پس اگر روزي به ناداري مبتلا شدي، آن را براي مردم، آشکار نکن ؛ چون تو را خوار مي شمارند و هيچ فايده اي به تو نمي رسانند باز گرد به سوي کسي که تو را به فقر مبتلا کرد و او بر گشايش کار تو تواناتر است، و از او حاجت بخواه.
3-2-2-2- اضطراب و تشويشخاطر:
لازمه وجود آرامش در زندگي، تأمينشدن حداقل امكانات معيشتي است. بدون وجود اين امكانات، فرد دچار اضطراب و نگراني ميشود و زمينة ابتلا به بيماري رواني شديدتر ايجاد ميگردد. - پس براي آنکه چنين فردي دچار حالت تشويش و نگراني نشود بايد به فکر برنامهاي جهت تأمين معاش خويش باشد . بايد بتواند در زمينه کار و تلاش فعاليت خود را مضاعف نمايد و در مقابل آن از هرگونه اسراف و ريخت و پاشي به دور باشد تا از لحاظ روحي و رواني نيز دچار مشکل نبوده و آرامش خاطر داشته باشد امام صادق(عليه السلام) در حديث طولاني و معروفي كه در مقام بحث با مدعيان زهد و متصوفه زمان خود داشتند، به روش زندگي سلمان اشاره ميكند و ميفرمايند: سلمان وقتي نصيب سالانه خود را از بيتالمال ميگرفت، به اندازة يك سال مخارج خود را ذخيره ميكرد به او گفتند: تو با اين همه زهد و تقوا به فكر ذخيرة يك سال خود هستي؟ شايد امروز يا فردا بميري و به آخر سال نرسي. سلمان در جواب گفت: شايد هم نمردم. چرا فقط مردن مرا فرض ميكنيد و زنده ماندنم را در نظر نميگيريد؟اگر زنده ماندم، نيازهايي دارم كه بايد برآورده شوند. اي نادانها، شما نميدانيد كه انسان اگر به مقدار كافي وسايل زندگي نداشته باشد، در اطاعت حق كوتاهي ميكند و نشاط و نيروي خود را در اين راه از دست ميدهد، ولي اگر به قدر كافي وسايل زندگي فراهم شد، آرامش و اطمينانخاطر مييابد. پس فقر و نيازمندى، آدم با هوش را در استدلالش گنگ مىكند. يعنى اگر انسان در بيان، خيلى قوى هم باشد، وقتى كه فقير است و نيازمند، در مقابل يك بىنياز كه مىخواهد حرف بزند زبانش بند مىآيد، پس فقر به اين دليل كه انسان را كوچك مىكند بد است. عجز و ناتوانى براى انسان آفت است نه كمال.
3-2-2-3-ياس و ناميدي:
آنچه آدمي را وادار به کار و کوشش و تلاش در راه موفقيت خود و رسيدن به اهداف عاليه اش مي نمايد اميدواري است . اميد است که به زندگي انسان جهت مي دهد و او را به سمت جلو سوق مي دهد. اما زماني که اين اميد از دست برود و فرد در همه شئون زندگيش احساس ياس و نااميدي کند ،از حرکت باز ايستاده ،هيچ چيز را جهت دار نمي پندارد و احساس پوچ و بيهودگي به او دست مي دهد. اين خصلت در دين ما بسيار نکوهش شده و خداوند نيز در قران کريم نااميدان را جز قوم کافر تلقي مي کند آنجا که مي فرمايد: « لا تَيأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا ييأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون ؛ از رحمت خداوند نااميد نمي شوند مگر کافران.» پس نااميدي از رحمت الهي مساوي است با کفر و چون افراد فقير به هر دري مي زنند آن را بسته مي بينند و گشايشي در امور زندگيشان حاصل نمي شود کم کم رو به نااميدي رفته و ديگر اميدوار به رحمت الهي نيستند. حضرت علي(عليه السلام) بزرگترين بلا را نااميدي مي دانند و مي فرمايند: نااميدي صاحب خود را مي کشد.
3-2-2-4-عدم اعتماد به نفس:
از ديگر آثار رواني به جا مانده از فقر در افراد فقير و نيازمند« عدم اعتماد به نفس » است . افراد فقير به علت شأن و حاکم شدن آثار سوء فقر به آنان هيچ اعتمادي به خود و رفتارهاي خود ندارند. همچنان خود را کوچک انگاشته و به تحقير خود ميپردازند. به خود اجازه نمي دهند که در رواتط اجتماعي که با ديگران دارند نظر دهند يا صحبتي عنوان نمايند هميشه درون خود ترس و واهمه اي را احساس مي کنند و چنين مي پندارند که اگر حرفي بزنند و ناکامي و شرمساري نتيجه اي برايشان به ارمغان نمي آورد و با برخورد جدي از طرف ديگران روبه رو ميشوند. انسان فقير وقتي تحقير ها، شرمساري ها و ناکامي ها ي فقر را تحمل مي کند، جز رنج کشيدن راهي ندارد. اين رنج، احساسات متضاد به همراه مي آورد: از يک سو شرم و ناتواني و از سوي ديگر پرخاشگري و طغيان. انسان فقير احساس مي کند که «بينوا» «فقير» «بي دست و پا» ، «بي لياقت» و «کمتر از همه» است. او باور مي کند که چنين هويتي دارد .قبول تحقير ديگران به تدريج دروني مي شود و فرد را به اين نتيجه مي رساند که خود را تحقير کند عزت نفس و اعتماد به نفس را از دست بدهد. فرد از خود، خانواده و اطرافيانش شرمنده مي شود. شرم و گنهکاري معمولا به دنبال هم مي آيند. بدين صورت که انسان شرمنده خود را ملامت مي کند و تمام گناهان را به گردن مي گيرد و خود را مسبب اصلي فقر مي داند. لارچمن و ويور در سه مطالعه وسيع دريافتند آنهايي که درآمدهاي يايين تري دارند، افسردگي بيشتر، همچنين وضعيت سلامتي بدتر و رضايت مندي کمتري از زندگي را گزارش کردند. افراد فقير کمتر قادرند با استرس مقابله کند. آنها همچنين بيشتر تحت استرس هستند که بخشي از آن مالي است و بخشي از فقر ،از بي کاري و وضعيت بد سلامتي ناشي مي شود. رنج فقربسيارسنگين است وشخص درمقايسه با ديگرافراد جامعه معمولا مدت کمتري زندگي مي کنند و بر اثرسوء تغذيه و محروميت از امکانات بهداستي به کاستيهاي جسمي و فکري بيشتري مبتلا مي شود، تحصيلات پايين تري دارد و درنتيجه موفقيت هاي کمتري به دست مي آورد و از ناملايمات هاي اجتماعي و اقتصادي بيشتر آسيب مي بيند.
حضرت علي عليه السلام در سفارش خود به امام حسن عليه السلام مي فرمايند«لَا تَلُمْ إِنْسَاناً يطْلُبُ قُوتَهُ فَمَنْ عَدِمَ قُوتَهُ كَثُرَ خَطَاياهُ يا بُنَي الْفَقِيرُ حَقِيرٌ لَا يسْمَعُ كَلَامُهُ وَ لَا يعْرَفُ مَقَامُهُ وَ لَوْ كَانَ الْفَقِيرُ صَادِقاً يسَمُّونَهُ كَاذِباً وَ لَوْ كَانَ زَاهِداً يسَمُّونَهُ جَاهِلًا يا بُنَي مَنِ ابْتُلِي بِالْفَقْرِ فَقَدِ ابْتُلِي بِأَرْبَعِ خِصَالٍ بِالضَّعْفِ فِي يقِينِهِ وَ النُّقْصَانِ فِي عَقْلِهِ وَ الرِّقَّةِ فِي دِينِهِ وَ قِلَّةِ الْحَياءِ فِي وَجْهِهِ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفَقْر.» فرزندم؛ انساني را که به دنبال روزي خويش است ملامت نکن،زيرا کسي که چيزي ندارد لغزشهايش بسيار است.فرزندم انسان فقير حقير و کوچک است. کسي سخنش را گوش نمي دهدودر بين مردم جايگاهي ندارد.اگر راستگو باشد او را دروغگو مي پندارند و اگر زاهد باشد جاهلش مي خوانند.پسرم؛ هرکس به فقر مبتلا شد به چهار خصلت مبتلا مي گردد(که عبارتند از): ضعف در يقين،کاستي در عقل، سستي در دين، وکاهش حيا.پس به خدا پناه مي بريم از فقر.
نتيجه آن است که انسان بي قدرت و فقير انساني است که اولا عمري کوتاه دارد ؛ثانيا ازيک زندگي سالم برخوردار نيست؛ وثالثا حق انتخاب يا گزينه هاي بسيارمحدودي دارد. اين تمايزات را به صورت ديگري نيز مي توان بيان کرد: و از ديدگاه توسعه انساني مي توان گفت که در هر سطحي از توسعه يافتگي که مسامحتا معرف درگيرفقر نبودن است وجود سه عامل ضروري است:
1-رسيدن به يک زندگي طولاني توام با سلامت؛
2- دسترسي به امکانات کسب علم ودانش؛
3- دسترسي به منابع موردنياز يک زندگي مناسب و شايسته.
بي قدرتان و فقرا کساني هستند که به دليل دسترسي نداشتن به اين گزينه هاي ضروري ازبسياري از فرصت هاي ديگر درزندگي محرومند و اين درواقع همان «تله محروميت » است که درست نظير باتلاقي خلاصي ناپذير،پيوسته و بي انقطاع فرد را به کام خود کشيده و هرروز او را بيش تر از روز پيش درلجنزاربي قدرتي، فقرو حق انتخاب نداشتن فروتر مي برد.
منابع و مآخذ:
-قران کريم ،ترجمه استاد مهدي الهي قمشه اي
- آذربايجاني، مسعود و موسوي اصل ،مهدي، درآمدي برروانشناسي دين ، قم ، پژوهشگاه حوزه ودانشگاه ، 1385
- آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسين، شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، تهران، دانشگاه تهران ، 1366ش.
- ايرواني ، جواد و جلائيان اکبرنيا ،علي ، اصلاح الگوي مصرف ازنگاه اسلام ، مشهد ، دانشگاه علوم اسلامي رضوي ، 1389
- ابن بابويه ، محمد بن علي ، گلچين صدوق ( گزيده من لا يحضرالفقيه ) ، ترجمه محمد حسين صفا خواه ، تهران ، نشر فيض کاشاني ، 1376
–.....................................، معاني الاخبار ، قم ، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم ، 1403 ق
–......................................و آقا نجفي اصفهاني ، محمد تقي ، عيون اخبار الرضا ، تهران ، انتشارات علميه اسلاميه
- ......................................، الخصال ، قم ، نشر جامعه مدرسين ، 1362
-....................................، من لا يحضر الفقيه ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، 1413 ق
- ابن فارس، أحمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج4، مكتب الاعلام الاسلامي - قم، چاپ: اول، 1404ق.
-ابن منظور ،محمد بن مکرم ، لسان العرب ،ج 4، بيروت ،نشر دار صادر ،1414ق،
-.....................................، لسان العرب ، ج1، بيروت ،موسسه الاعلمي ،1426 ق
- اسدي نوقابي ،احمدعلي و ديگران ،روان پرستاري (بهداشت روان ) ،تهران ،بشري ،1384
-ابن ابي الحديد ،عبد الحميدبن هبه الله،شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،ج19،قم ،ايت الله مرعشي نجفي ،1404ق
-اخترشهر، علي، اسلام و توسعه ،پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعي، گروه علمي مطالعات انقلاب اسلامي،انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي،1385
-انصاري ، عبدالله بن محمد ، منازل السائرين ، مترجم : عبدالغفور روان فرهادي – تهران – مولي 1384
- امين،سيده نصرت ، مخزن العرفان در تفسير قران، ج15 ،تهران ،نهضت زنان مسلمان ،1361
- بحراني ،سيدهاشم ،البرهان في تفسير القران ،ج4 ،تهران ،بنياد بعثت ،1416ق
- بيات زنجاني، بيت الله، فقر ستيزي – قم، انتشارات شکوري -1373
– بستاني ، محمود ، اسلام و جامعه شناسي ، ترجمه موسي دانش ، مشهد ، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1389
- بستانى، فؤاد افرام/ مهيار، رضا، فرهنگ ابجدى،تهران، انتشارات اسلامي ، 1375ش
-بني هاشمي ، محمد ، عقل ، جلد سوم - به قلم امير مسعود جهان بين – تهران – بنا – 1385
-پاينده ،ابوالقاسم ،ترجمه نهج الفصاحه،تهران ،1382
-پسنديده ،عباس ،رضايت از زندگي ،قم ، دارالحديث ،1390
- پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ،مباني اقتصاد اسلامي، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني،1379
-جلالي ، سيدمحمد فريد ، برنامه ريزي استراتژيک درکم کردن فقرازطريق کسب وکار ، تهران ، نشرنيکزاد 1388
-حسيني دشتي، سيد مصطفي ، معارف و معاريف (دائره المعارف جامع اسلامي )ج 8 ، موسسه فرهنگي آرايه
-حميد زاده گيوي ، اکبر، قطره اي از دريا (گذري و نظري بر حکمتهاي نهج البلاغه )–تهران ،انتشارات پيام نوين 1383
- حرعاملي، محمدبن حسن ، وسائل الشيعه ، ج17، قم ، موسسه آل البيت عليهم السلام ، 1372
- حراني ، ابو محمد ، تحف العقول عن آل رسول، ترجمه صادق حسن زاده ، قم ، انتشارات آل علي عليه السلام ، 1382
-حکيمي، محمد، معيارهاي اقتصادي در تعاليم رضوي ، بنياد پژوهشهاي اسلامي استان قدس رضوي ، 1370
-.......................،محمدرضا ، علي ،الحياة ،ترجمه احمد آرام ،تهران ،دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،1380
-حيدري نراقي، علي محمد ، اخلاق نراقي ، قم ، انتشارات مهدي نراقي ، 1390
-جوادي آملي، عبدالله ، انتظار بشر از دين ، قم ، نشر اسراء ، 1375
- جمعي از نويسندگان ،پديده شناسي فقر و توسعه ، ج1 ، دفتر تبليغات اسلامي شعبه خراسان ، بوستان کتاب قم ، 1380
-خير اللهي ، احمد ،تربيت عقلاني و اخلاقي انسان در نهج البلاغه، اصفهان ، طراحان هنر ،1388
- دري نجف آبادي ، قربانعلي ، درسهايي از اقتصاد اسلامي – قم : واصف لاهيجي – 1390
– دلشاد تهراني ، مصطفي ، رهزنان دين ( اسيب شناسي دين و دينداري در نهج البلاغه ) تهران ،دريا ،1379
– دشتي ،محمد ، ترجمه نهج البلاغه ، قم ، موسسه تحقيقاتي اميرالمومنين عليه السلام ، 1380
-ديلمي ، حسن بن محمد ،ارشاد القلوب الي الصواب ،قم ،نشر شريف راضي، 1412ق
- دهخدا ،علي اکبر ، لغت نامه دهخدا ، ج11 ،انتشارات و چاپ دانشگاه تهران ،1377
-راغب اصفهاني ، حسن بن مخمد ، مفردات الفاظ قرآن ، ترجمه مصطفي رحيمي نيا ، تهران ، سبحان 1385
- رهايي ، يحيي و رافت نيا ، مسعود ، مجموعه مقالات همايش منطقه اي پيامبر اعظم « اسوه حسنه» - اصفهان – طوبي نصف جهان – 1385
رئيس دانا، فريبرز و شادي طلب ،ژاله و پيران،پرويز، فقر درايران (مجموعه مقالات) ، تهران ، دانشگاه علوم بهزيستي وتوانبخشي ، 1379
- رسولي محلاتي ، سيد هاشم ، غررالحکم و درر الکلم ، ج2و1 ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، 1377
-رحيمي ،امين ،امام خميني و عرفان اسلامي ،تهران ،انتشارات پژوهشکده امام خميني ،1385
-زاهدي مازندراني ، محمد جواد، توسعه و نابرابري ، تهران ، مازيار، 1382
- ساجدي فر ، محمود ، شاخصه هاي فقر زدايي ازديدگاه امام علي عليه السلام ، تهران ، نسل کوثر ، 1382
–سجادي ، سيد احمد ، لغت نامه و ترجمه صحيفه سجاديه ، تهران ، پيام عترت ، 1386
-سيوطي ،جلال الدين/محلي ،جلال الدين،تفسير الجلالين، ج1،بيروت ،موسسه النور للمطبوعات ،1416ق
-..................................، الدر المنثور في تفسير الماثور ،ج3 ،قم ،کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي ،1404 ق
-شرقاوي ، حسن محمد ،گامي فراسوي روانشناسي اسلامي يا اخلاق و بهداشت رواني دراسلام ، ترجمه سيد محمد باقرحجتي ، دفترنشرفرهنگ اسلامي ، 1366
-شريف الرضى، محمد بن حسين - فيض الاسلام اصفهانى، على نقى، ترجمه و شرح نهج البلاغة (فيض الإسلام)، تهران، مؤسسه چاپ و نشر تأليفات فيض الإسلام ، 1379 ش.
- شريف لاهيجي ،محمدبن علي،تفسير شريف لاهيجي ،ج1،تهران ،نشر داد،1373
-شعيري ، محمد بن محمد ،جامع الاخبار ، نجف ، مطبعةحيدريه
- صدر، سيد محمد باقر، اقتصاد ما ، ترجمه محمد کاظم موسوي ، انتشارات برهان ، 1350
– صانعي ، مهدي ، بهداشت روان در اسلام ، قم ، موسسه بوستان کتاب ، 1382
-طيب ،سيد عبد الحسين ،اطيب البيان في تفسير القران ،تهران ،انتشارات اسلام ،1378
عباس نژاد، محسن و سيدي،حسين و رستمي، محمد حسن ، مجموعه مقالات قران و علوم روز ، قرآن روانشناسي و علوم تربيتي 2 ، مشهد، بنياد پژوهش هاي قراني حوزه و دانشگاه ، 1389
–............................................ ، قرآن و اقتصاد ، مرکز اطلاع رساني و کتابخانه تخصصي قران و علوم روز ، مشهد ، بنياد پژوهشهاي قرآني حوزه و دانشگاه ، 1384
–........................................... ، قرآن ، روانشناسي و علوم تربتي ، مرکز اطلاع رساني و کتابخانه تخصصي قرام و علوم روز ، مشهد بنياد پژوهشهاي قرآني حوزه و دانشگاه ، 1390
- غزالي ، محمدبن محمد ، کيمياي سعادت ،تصحيح احمد آرام ،ج2 ،تهران ،گنجينه ،1379
– غياثي کرماني ،محمدرضا ، اخلاق و سلوک (برگرفته از مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه) ،قم ،صحيفه معرفت ،1386
- فصيحي ، امان الله ، اسلام و سرمايه اجتماعي با تاکيد بررويکرد فرهنگي، تهران ، پژوهشگاه فرهنگ ، هنر و ارتباطات، 1389
- فراهاني فرد ، سعيد ، نگاهي به فقر و فقر زدايي از ديدگاه اسلام - موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر –کانون انديشه جوان 1378
-فراهيدي ،خليل بن احمد ،ترتيب کتاب العين ،ج1 ، قم ، سازمان اوقاف و امور خيريه ،انتشارات اسوه ، 1383
- فرج پور، مجيد ، موانع توسعه: بررسي فقر، تبعيض و فساد ، تهران ، خدمات فرهنگي رسا ،1381
- فني زهره و ديگران ، تحليل وبررسي اقتصادي فقر، تهران ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني 1375
- فلسفي ، محمد تقي، اخلاق از نظر همزيستي و ارزشهاي انساني ( گفتار فلسفي) ،ج2 ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،1385
-فيض کاشاني ، محمد بن شاه مرتضي ، المحجة البيضا في تهذيب الاحيا فارسي ،راه روشن– ترجمه محمد صادق – مشهد بنياد پژوهشهاي اسلامي – 1379
- .........................................................،تفسير صافي ،ج2 ،تهران ،مکتبه الصدر ،1415ق
- قمي ، علي بن ابراهيم ،تفسير قمي،ج1 ، قم ، نشر دارالکتاب ، 1404 ق
- قمي مشهدي، محمدبن محمدرضا،تفسير کنزالدقائق و بحرالغرائب،ج10،تهران ،سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي،1368
-قرشى بنايى، على اكبر، قاموس قرآن،جلد5، دار الكتب الاسلامية - تهران، چاپ: ششم، 1412ق
-قرائتي ، محسن ،تفسير نور ،ج9 ،تهران ،مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن،1383
-کاشاني ،ملافتح الله،تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين،ج10،تهران ،1336
-.............................،زبدةالتفاسير ،ج2 ،قم ،دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1423ق
-کاشاني ،عز الدين محمودبن علي ،مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه ،به تصحيح استاد جلال الدين همايي،تهران ،کتابخانه سنايي ،1387
-کريمي، مظفر، راهبردهاي تحقق عدالت اجتماعي و اقتصادي درجمهوري اسلامي ايران ، تهران ، مجمع تشخيص مصلحت نظام ، مرکز تحقيقات استراتژيک ، 1388
– کرمي فريدني ،علي ، ظهور و سقوط تمدنها از ديدگاه قرآن ،قم ،نسيم انتظار ،1383
-کليني ، محمدبن يعقوب اسحاق ، اصول کافي ، ج 3 ، ترجمه سيد جواد مصطفوي، انتشارات علميه اسلاميه
-..............................................، گزيده کافي ،تهران ، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي ،1363
- گالبرايت، جان کنت، ماهيت فقر عمومي ، ترجمه دکتر سيد محمد حسين عادلي ، 1371
-گرينزپان ، آلياندرو، سياستهاي فقرزدايي ، راهبردهاي مبارزه با فقردرکشورهاي درحال توسعه ، ترجمه دکترناصرموفقيان ، تهران ، موسسه عالي پژوهش تامين اجتماعي، 1382
- مازندراني ،محمدصالح بن احمد،شرح الکافي- الاصول و الروضة،تهران ،مکتبه الاسلاميه ،1382ق
-مترجمان ،ترجمه مجمع البيان في تفسير القران،ج10 ،تهران ،انتشارات فراهاني ،1360
-................ ،ترجمه مجمع البيان في تفسير القران،ج23 ،تهران ،انتشارات فراهاني ،1360
-..............،ترجمه تفسير جوامع الجامع،ج3،مشهد ،بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي،1377
-..............،ترجمه تفسير جوامع الجامع،ج5،مشهد ،بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي،1377
-محمدي ري شهري ، محمد، ميزان الحکمه ، ترجمه حميد رضا شيخي ، ج10 ،قم ،انتشارات دار الحديث ،1377
-........................................، حکمت نامه لقمان ، قم، دارالحديث ، 1385
- مجلسي، محمد باقر ، عين الحيوه ،ج2، قم ،مهر 1376
- مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ،ج25،بيروت، دار إحياء التراث العربي ، 1403 ق.
-مصطفوي ،حسن،تفسير روشن،ج12 ،تهران ،مرکز نشر کتاب ،1380
-مطهري، مرتضي، حکمتها و اندرزها ،تهران ،صدرا ،1382
- ........................، تعليم و تربيت در اسلام ، تهران ، صدرا ، 1382
- ........................، عدل الهي ، تهران ،صدرا ،1389
-موسوي همداني، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان ، ج11، قم ، دفتر انتشارا ت اسلامي – 1386
- ميرمرشدي ، احمد محي الدين ، کمال اجتماعي درجهاد اقتصادي ، اصفهان، سازمان فرهنگي تفريحي شهرداري ، 1390
-ميناگر ،عبد الرضا،تحليلي درباره هفت مقام عرفاني ،تهران ،ابتکار دانش،1386
-مکارم شيرازي ،ناصر ، تفسيرنمونه ،ج1، تهران ،نشر دارالکتب الاسلاميه ،1374
- مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، قم ، مؤسسه اسماعيليان ، 1414 ق.
-منسوب به امام صادق عليه السلام ، مصباح الشريعة ، بيروت ، نشر اعلمي ، 1400 ق
- موسوي اصفهاني، سيد جمال الدين ، ملاحظاتي پيرامون پيامهاي اقتصادي قران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي -1368
–موسوي لاري ،مجتبي ،رسالت اخلاق در تکامل انسان،قم ،بوستان کتاب ،1386
- ميسمي، حسين، فقر، نابرابري درآمدي ومولفه هاي سرمايه انساني از ديدگاه اسلام ، تهران ، دانشگاه امام صادق عليه السلام ، 1388
– معين ، محمد ، فرهنگ فارسي معين ،ج 1 ، به اهتمام عزيز الله عليزاده و محمود نامني ، تهران ،ثامن ، 1384
-موسايي، ميثم، دين، توسعه و فرهنگ ، تهران، انتشارات جامعه شناسان ، 1390
-ميرزايي،نجفعلي ،شگفتيهاي آفرينش از زبان امام صادق (عليه السلام)- توحيد مفضل- قم ،انتشارات هجرت، 1376
- نور بخش، جواد ، فقر و فقير ، تهران ، انتشارات يلدا قلم ، 1381
- نيلي ، مسعود ، اقتصاد و عدالت اجتماعي ، تهران ، نشر ني ، 1385
-نراقي ، احمدبن محمد مهدي، خزائن ، به تحقيق علامه حسن زاده املي ، قم ، انتشارات قيام ، 1378
- ورام بن ابي فراس، ابو الحسين، مجموعه ورام «اداب و اخلاق در اسلام » - ترجمه محمد رضا عطايي ، بنياد پژوهشهاي اسلامي -1369
– وطن دوست ، رضا ديگران و فرهنگ روابط اجتماعي در آ موزه هاي اسلامي – گروه پژوهشي علوم قرآن و حديث ، مشهد – دانشگاه علوم اسلامي رضوي 1387
- هجويري ، ابوالحسن علي بن عثمان ،کشف المحجوب ، تهران ، سروش انتشارات صدا و سيما ، 1383
- هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله/ حسن زاده آملىٍ، حسن و كمره اى، محمد باقر، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة و تكملة منهاج البراعة (خوئى) ، تهران ،مكتبة الإسلامية ، 1400 ق.