صفحه محصول - تحلیل اثرات فقر بر سلامت روح و روان انسانها از نگاه اسلام

تحلیل اثرات فقر بر سلامت روح و روان انسانها از نگاه اسلام (docx) 168 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 168 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

دانشکده معارف قرآنی اصفهان گروه معارف پایان نامه کارشناسی ارشد تحت عنوان : بررسی آثار فقر بر سلامت روح و روان افراد از دیدگاه اسلام استاد راهنما : دکتر تقی اژه ای استاد مشاور: دکتر مصطفی مرادی پژوهشگر: مرضیه عابدینی فهرست مطالب عنوان صفحه فصل اول: کلیات تحقیق 1-1-مقدمه2 1-2-بيان مساله4 1-3- ضرورت انجام تحقيق6 1-4- اهداف تحقيق7 1-5- فرضيه هاي تحقيق7 1-6- اصطلاحات و واژه هاي تحقيق7 1-7- پيشينه تحقيق9 1-8- جمع بندی و نتیجه گیری12 فصل دوم: مفهوم فقر و انواع فقر 2-1- مفهوم فقر15 2-1-1- فقر از ديدگاه اهل لغت15 2-1-2- فقر از ديدگاه اصطلاحي17 2-1-3- فقر از ديدگاه احاديث19 2-1-3-1 - ستايش فقر و فقرا19 2-1-3-2 - نکوهش فقر و فقرا21 2 -1-4- فقر از ديدگاه سرمايه داري22 2-1-5- فقر از ديدگاه عرفاني23 2-2- انواع فقر26 2-2-1- فقر مطلق26 2-2-2- فقر نسبي27 2-2-3- فقر موردي27 2-2-4- فقر عمومي28 2-2-5- فقر به معناي نياز انسانها به يکديگر28 2-2-6- فقر عقوبتي – فقر کرامتي29 2-2-7- فقر نفس29 2-2-8 فقر معنوي30 2-2-9- فقر ديني31 2-2-10- فقر فرهنگي32 2-2-11 فقرذاتي33 2-2-12- فقر ممدوح و مذموم36 2-3- بيان ادب فقير در حال فقر42 فصل سوم: عوامل فقر و آثار فقر 3- 1- عوامل فقر45 3-1-1- عوامل خود ساخته45 3-1-1- 1-تنبلي و بيکاري45 3-1-1-2- تفاقر(فقرنمايي)46 3-1-1-3- ترک تقدير درمعاش47 3-1-1-4- اسراف و تبذير 49 3- 1-1-5- گناهان54 3-1-2- عوامل غير خودي55 3-1-2-1 عوامل طبيعي عبارتند از55 3-1-2-1-1- حوادث طبيعي 55 3-1-2-1-2- نقص عضو55 3-1-2-1-3- ديوانگي56 3-1-2-1-4- انگيزه هاي فردي56 3-1-2-2- عوامل اجتماعي57 3-1-2-2-1- ظلم57 3-1-2-2-2-فقدان برنامه هاي اقتصادي سالم و منظم 60 3-1-2-2-3- جنگ60 3-1-2-2-4- سقوط درآمدها61 3-1-2-2-4- نابرابريهاي اقتصادي (بي عدالتي)62 3-2- آثار فقر64 3-2-1- آثار اجتماعي64 3-2-1-1- فقر عامل سلب شخصيت64 3-2-1-2- از بين برنده ظاهر انسان65 3-2-1-3-انزوا65 3-2-1-4- انزواي سياسي66 3-2-1-5- ضعف اخلاقي و نابهنجاري‌هاي اجتماعي66 3-2-1-6- ضعف اعتقاد و دينداري67 3-2-2- آثار رواني68 3-2-2-1-كاهش عزت‌نفس71 3-2-2-2- اضطراب و تشويش‌خاطر73 3-2-2-3-ياس و ناميدي74 3-2-2-4-عدم اعتماد به نفس74 فصل چهارم: شيوه هاي مبارزه با فقر 1-4- اهميت به کار و تلاش78 4-2- انفاق 81 4-2-1-برّ86 4-2-2- ايثار88 4-3- ايجاد قرض الحسنه 89 4-4- مبارزه با مصرف گرايي و تجمل گرايي93 4-5- همسان زيستي حاکمان با محرومان94 فصل پنجم: تجزيه و تحليل منابع و مآخذ111 فصل اول: کلیات تحقیق 1-1-مقدمه : يکي از مسائل آسيب زا و نابهنجار فردي و اجتماعي که نقش مهمي در به خطر انداختن سلامت روحي و رواني افراد دارد مساله فقر است .فقري که بر همه جهات فرد اثر گذاشته و زندگي او را تحت الشعاع قرار مي دهد و تا بدانجا پيش مي رود که زندگي را براي فرد مختل کرده و او را در همه عرصه ها به عقب مي راند. از آنجا که اين امر از دير باز مورد پژوهش و بررسي قرار گرفته است و راههايي براي از بين رفتن و يا کنترل آن در نظر گرفته شده است اما هنوز هم اين مساله در ميان برخي جوامع بيداد مي کند و حتي رونق و پيشرفت علم و تکنولوژي هم نتوانسته آن را ريشه کن کرده و يا ازآسيبهاي آن بکاهد . فقر را مي توان پديده آشنا ولي پيچيده و ناشناخته دانست که همواره بيرحمانه ، دندان تيز و درنده خون آشام خود را در تار و پود انسانها و جوامع بشري در همه اعصار و قرون فرو کرده است و به فراخور و اقتضاي زمان و مکان، هويت، استقلال، شان و ساختارهاي جامعه بشري را در ابعاد اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي مورد تهاجم و آسيب قرار داده است. . از آن‌جا که فقر پديده‌اي اقتصادي است، به‌طور طبيعي در حوزه اقتصاد آثاري ويران‌گر برجاي مي‌نهد. اين پديده چنانچه به موقع شناسايي و نابود نشود، چون غده‌اي سرطاني گسترش يافته، جامعه را فرا مي‌گيرد و به مرگ اجتماع مي‌انجامد.وقتي که نگرش بر فقر، مساوي و همجوار با مرگ و کفر باشد براي جوامع فقير دو مشکل پيش مي آيد. 1- از بين رفتن حيات مادي و معنوي و شخصيت اجتماعي و سياسي و حقوقي بدين معنا که فرد يا جامعه اي که در فقر باشد قدرت حضور در هيچ صحنه اي پيدا نخواهد کرد. لذا برخوردي هم که با او مي شود متناسب با عملکرد خودش خواهد بود .2- ازدست دادن آرمانها، آمال و آرزوها، يعني همانطور که کفر آرمان سوز است و آنچه را که در جامعه است نابود مي کند فقرهم چنين مي کنند. در آموزه هاي ديني، فقر به معناي نداري مطلق نيست، بلكه به معناي نداشتن ثروت و امكانات كافي براي تأمين شايسته نيازمندي هاست؛ چرا كه به تصريح روايات، هنگامي فقر از ميان مي رود كه آدمي افزون بر تأمين نياز زندگي، توانايي مالي در انجام عباداتي همچون صدقه و حج را داشته باشد، چنان كه امام صادق(عليه السلام )درباره مقدار پرداخت زكات به فقير مي فرمايد: ... يعْطيه ما يأكُلُ وَ يشْرَبُ وَيكْتَسِبُ وَ يتَزَوجُ وَ يتَصَدَقُ وَ يحِجُ. بلكه از (زكات) چندان به فقير بدهد كه بخورد، بنوشد، بپوشد، ازدواج كند، صدقه دهد و حج را به جاي آورد. مكتب اسلام با چنين تعريفي از فقر و با نگاهي واقع بينانه آثار نامطلوب فراوان و بي شماري براي آن برشمرده است؛ آثاري كه هر چند بسياري از آن كليت ندارند، ولي براي اکثر فقرا قابل شهود است. با توجه به آثار سوء اين معضل فردي ، اجتماعي بايد گفت که اين امر هيچگاه مورد ستايش دين نبوده است اگرچه در برخي موارد به احاديث و رواياتي بر مي خوريم که در مدح و ستايش فقر آمده است.اما اين مدح ،مدح فقر نيست بلکه مدح فقيري است که با صبر و توکل بر خداي متعال در اين راه از خود استقامت نشان داده است و خويشتن داري نموده است و هيچگاه از محدوده ايمان خارج نشده است. پس فقر نمي تواند مورد تأييد اسلام باشد چراكه پيامبر اسلام(صلي الله و عليه و اله) از قول حضرت ابراهيم خليل نقل مي كند : «يا رَبِّ اَلْفَقْرُ اَشَدُّ مِنْ نارِ نَمرودُ ؛ پروردگارا! فقر از آتش نمرود سخت تر است. همچنين پيامبر (صلي الله و عليه و اله ) مي فرمايند: « اَلْفَقْرُ اَشَدُّ مِنَ الْقّتْل ِ؛ فقر سخت تر از مرگ است.» مطالعه تاريخ زندگي پيامبران، امامان و اولياي گرامي خدا نيز نشان مي دهد كه آنان اگرچه جهت تسكين آلام و كاهش پريشاني درماندگان و تهي دستان با آنان بناي رفاقت مي گذاشتند و زندگي شخصي خود را در سطح فقيرانه قرار مي دادند، اما در صدد بودند با فكر و تدبير، فقر را محو و زندگي شرافتمندانه اي را براي همه انسان ها تدارك ببينند. آري آن فقري كه پيامبر گرامي اسلام به آن افتخار كرده و مي فرمايد: اَلْفَقْرُ فَخْرِي فقر امكاني است كه تمامي مخلوقات و موجودات ما سوي الله به لحاظ امكاني فقير هستند و در مرتبه ممكن الوجودي قرار دارند و هستي و ذات آنها وابسته به واجب الوجود است كه پشتوانه و تكيه گاه آنها است يا اَيهَاالنّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلي اللهِ وَ اللهُ هُوَالْغَني الْحَميدُ ؛ اي مردم شما در برابر خداي (واجب الوجود) نيازمند و فقير هستيد و تنها خداي متعال بي نياز و غني و شايسته هرگونه حمد و ستايش است. البته در ادبيات عرفاني ، فقير و فقر، نه تنها دلالت‌هاي معنايي بد و نازيبا ندارند بلکه به عکس، در جهان‌بيني عارفانه، دور بودن از دنياي مادي موجد نوعي تجربه لذت‌بخش عرفاني مي‌شود و به همين دليل بوده که بسياري از عارفان و شاعران ما تخلص فقير داشته‌اند و در ستايش فقر، ابيات و اشعار بسياري سروده‌اند. واژه فقر در ادبيات عرفاني ما نه تنها به معني فقدان يا محروميت نيست بلکه به نوعي به معناي غنا و برخورداري است، اما طبيعتا امروزه چنين برداشتي از فقر در ذهن ما وجود ندارد.. پس تا زماني که افراد جامعه در آتش فقر مي سوزند استعدادها و توانائيهاي آنها به شکوفايي نمي رسد و توسعه فکري و فرهنگي محقق نمي شود و نيز تا فقر و کمبودهاي اقتصادي درجامعه مي باشد تهذيب اخلاقي و تربيت درست در سطح اجتماع صورت نخواهد گرفت و تا موقعي که نيازهاي ضروري زندگي روح و فکر افراد را سرکوب مي کنند و به آنها مجال توجه به علم و دانش را نمي دهد که افراد با استعداد هرگز به تکامل نخواهند رسيد و تا زماني که فقر و تهيدستي در جامعه وجود دارد اجتماع از نظر بهداشت محروم و درمعرض انواع بيماريها که خود زمينه ساز براي رشد عوامل انحطاط است قرار دارد و تا زماني که فقر وجود داشته باشد راه نفوذ استعمار و استثمار باز خواهد بو دو تا جلو فقر در اجتماع گرفته نشود دردها چندان درمان نخواهد شد و کشتي به سلامت به ساحل نخواهد رسيد. در اين گزيده سعي برآن است که با استناد به قران و متون اسلامي و رجوع به آيات و احاديث وارده از ائمه معصومين عليهم السلام اين مساله مو شکافي شده وآثار و پيامدهاي ان و عوامل موثر در ايجاد اين امر بررسي گردد. 1-2-بيان مساله: دين مقدس اسلام بهره برداري مشروع از نعم الهي و زيباييهاي زندگي را مباح و اسراف و زياده روي را حرام ميداند و اين بدان جهت است که مسلمانان به تناسب امکانات و توانايي و کارايي خود ،در برابر جامعه مسئوليت دارند .قرآن مجيد اين حقيقت را در ضمن مباحث اجتماعي در قالبهايي زيبا بيان مي کند و با هشدار به پيروان خود مي فرمايدکه اگر مال در راه خدا و به سود جامعه و رفع نيازمنديهاي مردم مصرف نشود سرنوشت آن جامعه و ملت به هلاکت و سقوط مي انجامد و باعث ايجاد پديده اي به نام فقر مي شود .فقري که باعث تزلزل پايه هاي اعتقادي افراد شده و بر باورهاي ديني آنها اثر سوءدارد و بنا به فرمايش حضرت علي (عليه السلام) مايه نقص در دين مي شود.(فَاِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةُ لِلدّينِ ) فقر پديده نامطلوب اجتماعي است که وجود و گستردگي دامنه آن در جامعه باعث پيامدهاي زيان آور همه جانبه اي در کوتاه مدت ودراز مدت مي شود وبر همه ابعاد فرهنگي ،اقتصادي ،اجتماعي افراد اثر گذاشته و حتي منجر به ايجاد معضلات و مشکلاتي شده که سلامت روحي و رواني افراد را به مخاطره مي اندازد.از اين روست که در همه اديان و فرهنگهاي بشري نکوهش شده و براي زدودن آن از جامعه راهها و روشهايي صورت گرفته است.از لحاظ اجتماعي نيز فقدان امکانات مادي وآثار زيانبارآن برشخصيت افراد ازيک سو و حاکميت ضد ارزشهاي زياده طلبي در جامعه از سويي ديگر مجالي براي حضور تهيدستان در عرصه هاي اجتماعي نمي نهد. حضرت علي (عليه السلام)مي فرمايند: «اَلْفَقيرُ غَريبُ في بَلْدَتِهِ ؛فقير در شهر خود هم غريب است». فقر مادي و فشارهاي اقتصادي ناشي ازآن ، چنان دردآور است که انسان را مي آزارد و پيوسته جان و دلش را به خود مشغول مي سازد و تشويش و اندوه حاصل از آن آرامش روحي فرد را بهم مي زند .آنچنان که شخص احساس حقارت وخود کمتر بيني کرده و نمي تواند شخصيت حقيقي و عزت نفس خويش را باز يابد و در حقيقت از ديدگان ديگران کنار رفته و به فراموشي سپرده مي شود. در قرآن کريم نيز فقر به عنوان عامل منفي در زندگي انسان معرفي شده است .لذا مي بينيم که خداوند به پيامبر اکرم مي فرمايد: « وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَاَغْني»تو را فقير يافت سپس توانگر کرد. يعني خداوند بر پيامبر منت نهاد و او را از حالت فقر در اورد و غني ساخت . پس اگر فقير بودن و فقر ارزش بود غني کردن پيامبر نمي توانست به عنوان يک ارزش باشد که خدا بر او منت گذارد . همچنين ضد ارزش بودن فقير را از ايه 268 سوره بقره مي توان دريافت که«شيطان همراه با وعده به فقر، امر به فحشا و منکر مي نمايد .» اسلام شديداً طرفدار عدالت اجتماعي و اقتصادي است و اصولاً برپايي قسط و عدل از مهم‌ترين اهداف بعثت انبيا شمرده شده است. از سوي ديگر، مي‌دانيم كه فقر در يك جامعه غالباً از نابرابري و بي‌عدالتي سرچشمه مي‌گيرد. اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌فرمايد: «فقير بخاطر زياده‌خواهي ثروتمند گرسنه مي‌ماند».در دو روايت تقريباً مشابه از امام صادق و امام كاظم عليهم السلام آمده است كه برقراري عدالت موجب غنا و بي‌نيازي مردم مي‌شود و در‌واقع، دليل فقر عده‌اي در جامعه، عدم رعايت عدالت در توزيع ثروت‌هاست. رهبران ديني به فقر با ديده از ميان برنده فضايل انساني و کرامتهاي اخلاقي مي نگرند. امام علي (عليه السلام ) در اين باره خطاب به فرزند بزرگوار خويش امام حسن مجتبي(عليه السلام) مي فرمايند: فرزندم، انساني را که به دنبال روزي خويش است ملامت مکن، زيرا کسي که هيچ نداشت لغزشهايش بسيار خواهد شد. بدين ترتيب چهره تيره و تار فقر بر ارزشهاي انساني سايه اي سنگين انداخته، آنان را به فراموشي مي سپرد. با مطالعه مباني اسلامي، حتي به صورت اجمالي نيک روشن مي شود که اسلام در تمامي عرصه ها جامعيت داشته و مدعي مبارزه با همه ناهنجاريها و کاستيها و از جمله با فقر است و با علل و عوامل آن نيز به نبردي سترگ برخاسته است زيرا در اصل و فرع و تا کوچکترين احکام خود، در تضاد با مترفان، مسرفان مستکبران و متکاثران است. 1-3- ضرورت انجام تحقيق : اسلام از استقرار عدالت اجتماعي و اصول و مباني مخصوص درباره اقتصاد مي گويد. زيرا همه مردم بايد از مواهب موجود در جهان و نعمتهاي خدادي بطور عادلانه استفاده کنند و انسانهاي داراي زندگي باشند که افراط و تفريط و اسراف و تبذير و اختلاف فاحش طبقاتي درآن موجود نباشد و در جامعه بزگ بشري از فقر ،بيکاري و تنگناهاي اقتصادي ديده نشود. چون در نظام اسلام هيچ ننگ اجتماعي بالاتر از اين نمي باشد که فرد در يک جامعه اسلامي و ديني زندگي کند اما در شرايط مالي و اقتصادي سختي بسر برد، جامه اي که عدالت از ارکان اساسي آن محسوب شده است و بايد براي همه اقشار و طبقات رعايت گرددتا فاصله طبقاتي از بين رفته و تضادي درآن نباشد .حضرت علي (عليه السلام ) نيز به اين معضل اجتماعي اشاره کرده وفقررا بزرگترين مرگ مي دانند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و اله) نيز در اين باره فرمودند: نزديک است که فقر به کفر بيانجامد. چرا که فقرآدمي را به کارهاي نارواي بسياري وا مي دارد و اي بسا که او را به اعتراض به خدا و تصرف در ملک او بکشاند و مرتب زبان به اعتراض و گله گشايد وهيچگاه راضي به رضاي حق نباشد. حضرت علي (عليه السلام)به فرزندشان محمدبن حنفيه فرمودند: من از فقر و ناداري بر تو بيمناکم .پس ازآن به خدا پناه ببر زيرا که فقر باعث کاستي در دين و سرگشتگي خرد است و مايه کينه و دشمني پس فقر دين آدمي را آسيب پذير ساخته و باور توحيدي انسان را دچار کاستي مي کند ،چرا که ديندار نيز چون ديگران ناچار از تامين معاش و امکانات زندگي خويش است و اگر نتواند در اين راه موفق شود ناچار تن به هر کاري مي دهد تا شکم خود را سير کند و نياز معيشتي خود را بدست اورد و چه بسا دين و باورهاي معنوي را نيز به چالش مي کشد.کسي که زندگيش اداره نمي شود نمي تواند عاقبت انديش باشد . بنابراين تهيدستي موجوديت اعتقادي انسان را تهديد مي کند و او را به پرتگاه سقوط مي کشاند و از دست دادن ايمان بزرگترين زياني است که در فضاي غم گرفته فقر دامن گستر مي شود. فقرزدايي از برنامه‌هاي مسلم اقتصادي در اسلام است. پيشوايان دين، رفع فقر را وظيفة خود مي‌دانستند و چه به‌عنوان يك فرد عادي و چه به‌عنوان مسئول جامعة اسلامي، سعي در ريشه‌كن كردن فقر و محروميت داشتند. امام علي(عليه السلام) درسخني كه در ابتداي به ‌دست‌گرفتن زمامداري جامعه ايراد كردند، يكي از دلايل پذيرش آن را تعهدگرفتن خداوند از دانشمندان بر عدم رضايت به پرخوري عده‌اي ستمگر و گرسنگي و بيچارگي گروهي مظلوم مي‌دانند. اصولاً واجب‌شدن زكات، خمس و صدقات واجبِ ديگر براي آن است كه فقرا زندگي بهتري پيدا كنند و از مواهب زندگي بهره‌مند شوند. اين نشانة آن است كه هدف دين و مقصود از اين مقررات، رسيدن به مواهب زندگي و بهره‌مند‌شدن از آن است. اگر مقصود و هدف دين فقيربودن بود و حد اعلاي تربيت ديني آن بود كه بشر از متاع اين جهان اعراض كند و در فقرومسكنت و بيچارگي زندگي نمايد، پس فقرا به آن هدف عالي رسيده‌اند و نبايد به آنان چيزي داد تا از حال خوش و سعادتمندانة خويش خارج نشوند. آنان نيز چون غرق درسعادتند نبايدچيزي از ديگران بپذيرند. معلوم نيست كه آيا وضعيت اقتصادي نامناسب، فرد را در معرض ابتلا به اختلالات رواني قرار مي‌دهد يا ابتلا به اختلالات رواني موجب وضعيت بد اقتصادي مي‌شود، اما با وجود اين، روشن است كه قرارگرفتن در شرايط بد اقتصادي، افراد را مستعد بروز مشكلات بهداشت رواني مي‌كند. علاوه بر اين، شرايط اقتصادي نامناسب، رهايي از بيماري رواني و بازيابي سلامت را بسيار دشوار مي‌كند. اين در مقايسه با افرادي است كه در شرايط بهتر و مطلوب اقتصادي قرار دارند. لذا طبق نکوهشهاي بسياري که بر اين امروارد شده بايد در اين زمينه تدابيري انديشيده شود چرا که بسياري از رفتارهاي نا مناسب اقتصادي مانند علاقه بيش از حد به دنيا ، بخيل بودن ،حرص و فزون طلبي و مال پرستي مي تواند زمينه بروز بيماريهاي رواني در افراد گردد و سلامت رواني آنان را تهديد کند. 1-4- اهداف تحقيق : هدف در اين پژوهش ؛بررسي آثار و پيامدهاي فقر بر سلامت روح و روان ا فراد است که بصورت اجمالي به آن پرداخته مي شود و مفاهيم فقر و انواع آن از منظر قرآن و متون اسلامي بررسي و تحليل و اثار و پيامدهاي آن بر فرد و جامعه ،و سلامت روح و روان از ديدگاه اسلام مورد بررسي قرار مي گيرد. 1-5- فرضيه هاي تحقيق : فرضيه اصلي : گسترش فقر در جامعه مسلمانان منجر به کاهش سلامت روح و روان انساني مي شود . فرضيه فرعي : 1.از ديدگاه اسلام فقر اقتصادي نسبت به فقر فرهنگي تاثير کمتري در به خطر انداختن سلامت روح و روان دارد. 2.از ديد گاه اسلام فقر اقتصادي زمينه ساز فقر فرهنگي و اجتماعي است. 1-6- اصطلاحات و واژه هاي تحقيق : فقر : اول: وجود نياز ضروري . اين معنا همه انسانها را تا زمانيکه در دنيا هستند و بلکه تمام موجودات را شامل ميشود . به همين معناست آيه «الا اي مردم شما نيازمند خداييد و خدا بي نياز و ستوده است » دوم: تهيدستي که در اين ايات فقر به اين معناست :« اين صدقات براي ان نيازمنداني است که در راه خدا فرو مانده اند ...از شدت خويشتنداري فرد بي اطلاع انان را توانگر مي پندارد » و « صدقات در حقيقت از ان نيازمندان ومستمندان است » سوم : فقر نفس که عبارت است از ازمندي و سيري ناپذيري . چهارم : فقر و نيازمندي به خدا .همچنان که در ايه «پروردگارا به انچه از خير و خوبي بر من نازل کرده اي نيازمندم» مقصود همين معنا از فقر است. سلامت روان : به معني رفتار موزون و هماهنگ با جامعه ، شناخت و پذيرش واقعيتهاي اجتماعي و قدرت سازگاري با آنها، ارضاء نيازهاي خويشتن به طور متعادل و شکوفايي استعدادهاي فطري خويش مي باشد.2 1-7- پيشينه تحقيق: دربخش کتاب : 1-کتاب فقر، نابرابري درآمدي و مولفه هاي سرمايه انساني ازديدگاه اسلام اين تحقيق دردو بخش نظري و تجربي تدوين شده است. بخش اول شامل فقر، نابرابري درآمدي و مولفه هاي سرمايه انساني دراسلام است که به بررسي فقرازديدگاه اسلام ، انواع فقر،علائم آن، علل و عوامل فقردرآيات و روايات،آثارآن ،عوامل موثربرفقرو راهکارهاي مقابله با آن مي پردازد. درفصل دوم به واژه نابرابري در آيات و روايات وازديدگاه متفکران اسلامي پرداخته مي شود. درفصل سوم به جايگاه و اهميت دانش در آيات و روايات و اهميت بهداشت اشاره مي کند و درفصل چهارم کار و تلاش دراسلام را مورد بررسي قرارمي دهد و ازبيکاري به عنوان يکي ازعوامل فقر ياد مي کند. دربخش دوم به بررسي فقرو نابرابري و مولفه هاي سرمايه انساني درکشورهاي اسلامي مي پردازد وچشم اندازي کلي دارد بروضعيت گروه کشورهاي اسلامي، ساختار اقتصادي آنها، توليد و رشد و تورم وسرمايه گذاري و درپايان هم مروري مختصربرادبيات پژوهش دراقتصاد متعارف دارد.اين کتاب کاريست ازحسين ميسمي بامقدمه دکترصادق بختياري استاد اقتصاد دانشگاه امام صادق (عليه السلام) که در سال 1388 به چاپ رسيده است. 2- کتاب پديده شناسي فقر و توسعه دربرگيرنده مقالات مختلف دراين زمينه است که درچهارجلد به کوشش دفترتبليغات اسلامي استان خراسان درسال1380 به چاپ رسيده است. دراين مجموعه ابتدا هريک ازمسائل فقرو توسعه درقالب يک مقاله ازديدگاه اقتصاد متداول مورد بررسي قرارگرفته است و سپس مقاله اي نگارش يافته که ديدگاه دين را درهمان مورد بررسي کرده است.شيوه نگارش مقالات اسلامي نيز به دو صورت متن و پانويس است که نخست مطلب درمتن به صورت قانونمند و فشرده آمده است وسپس درپانويس نمونه هايي از آيات و احاديث وارد شده است. دربخش مقالات و پايان نامه ها : 1- بررسي عوامل فقروشيوه هاي مبارزه با آن ازديدگاه قرآن ومتون اسلامي عنوان پايان نامه زهره مولايي دررشته تاريخ و فلسفه است که درسال 1390 دفاع شده است. هدف دراين پژوهش بررسي عوامل فقروشيوه هاي مبارزه با آن ازديدگاه قرآن ومتون اسلامي بوده است. اين پژوهش ازنوع بنيادي بوده و ازطريق بررسي واستفاده ازمنابع اصيل اسلامي (قرآن واحاديث) صورت پذيرفته است. روش پژوهش توصيفي – تحليلي بوده و بدين وسيله عوامل تاثيرگذاردرتوسعه فقرو شيوه ها و راهکارهاي زدايش اين معضل اجتماعي با نگرش اسلامي مورد بررسي دقيق قرار گرفت. با توجه به اين که فقريک پديده نامطلوب اجتماعي است و گستره آن درجامعه به پيامدهاي زيانبارهمه جانبه اي درکوتاه مدت و بلند مدت همراه مي باشد،بدين خاطر مورد نکوهش همه اديان وفرهنگهاي بشري به ويژه دين مبين اسلام واقع شده است. دراين تحقيق با برسي فرهنگ غني و پربار اسلامي نخست به شناسايي مفهوم فقرومشتقات آن درآيات و احاديث پرداخته و انواع فقرو ديدگاههاي مختلف پيرامون آن مورد بررسي قرار گرفت و به دنبال آن به بررسي عوامل تاثيرگذار بر توسعه فقر در ابعاد اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي پرداخته شده است. در پايان شيوه هاي مبارزه با فقر با استناد به متون اسلامي بررسي گرديده و نتايج نشان داده است که پرداخت خمس، زکات، ماليات، صدقه، قرض و.... از جمله شيوه هاي مناسب براي مبارزه با اين بلاي خانمان سوزدرزمينه فردي و اجتماعي مي باشد. 2- فقرو بهداشت رواني ازديدگاه دين و روانشناسي ازسيد مهدي موسوي اصل- فصلنامه روانشناسي ودين –شماره 4 – 1387 اين مقاله، به پيامدهاي گوناگون جسمي، فرهنگي ـ اجتماعي و رواني فقر بر بهداشت رواني مي پردازد. فقر فرهنگي، انزوا، پرخاشگري، ضعف اخلاقي و ديني، كاهش عزت نفس، اضطراب و اختلالات رواني از جمله اين آثار مخربند. رويكرد متون اسلامي به مسائل فقر و به معاني گوناگون آن در منابع ديني ديگر مباحث اين مقاله است، دلائل عدم مطلوبيت فقر در اين منابع عبارتند از: تضاد فقر با عدالت اجتماعي، پناه بردن به خداوند از فقر در ادعيه امامان معصوم، اهميت دين براي انسجام اسلامي در جامعه، برنامه دين براي اهداف متعالي و عواقب نامطلوب فقر از منظر دين. سرانجام، توضيح و تبيين مواردي كه موهم اين برداشت است كه اسلام با مسئله فقرمخالفتي ندارد،بلكه آنراتاييدميكند. 3- مفهوم فقر از ديدگاه دين و دانش نوين و پيامدها و شيوه هاي رويارويي با آن ازدكتر سيد محمود طباطبايي درفصلنامه مطالعات اسلامي ، شماره 50، پاييز و زمستان 1379  فقر يك پديده نامطلوب اجتماعي است كه وجود و گستردگي دامنه آن در جامعه به پيآمدهاي زيان آور همه جانبه اي در كوتاه مدت و درازمدت مي انجامد. اين پديده شوم در همه اديان و فرهنگهاي بشري نكوهش، براي زدودن آن از جامعه راهها و روشهاي گوناگوني پيشنهاد شده است. با يك نگرش عميق در فرهنگ غني و پربار اسلامي نخست به شناسايي مفهوم فقر پرداخته ، پس از آن به ارزيابي مصاديق فقر در جامعه ايران اسلامي- مي پردازد، سپس پيآمدها و راههاي زدودن يامقابله با آن خواهيم پرداخت. 4- بررسي مفهوم فقر از منظر قرآن و روايات ائمه اطهارازحسين غفورزاده و محمدمهدي عسگري سال سوم، شمارة اول -1388 - تخصصي مطالعات قرآن و حديث.فصلنامۀ علمي در فقر يک پديده نامطلوب اجتماعي است که وجود و گستردگي دامنه آن در جامعه به پيآمدهاي زيان آور همه جانبه اي در کوتاه مدت و دراز مدت مي انجامد . اين پديده شوم درهمه اديان و فرهنگ هاي بشري نکوهش و براي زدودن آن از جامعه راه ها و روش هاي گوناگوني پيشنهاد شده است. در قرآن کريم و روايات متعددي نيز، فقر به عنوان عامل منفي در زندگي انسان معرفي شده است که بايد به زودي رفع گردد.اما در مقابل، در برخي از روايات عباراتي پيرامون ستايش فقر و جايگاه فقرا نزد خداوند ديده مي شود که ايجاد يک نوع تعارضي در اين زمينه مي نمايد. لذا حل تعارض روايات و تبيين موضع اسلام و شيوه مواجهه آن با مقوله فقر ضرورتي انکار ناپذير است. بررسي منابع اسلامي نيز مشخص مي کند، مقتضاي جمع وسازش ميان اخبار متعارض اين است که فقر و ثروت هر يک به نوبه خود نعمتي الهي است که بنده وظيفه دارد به مقتضاي آن عمل کند و به همين دليل دربيشتر دعاهاي حضرات معصومين (عليه السلام)کفاف خواسته شده که سالمتر و کم خطرتر از طرفين آن است علاوه بر اين، مقاله حاضر پديده فقر را با استمداد از منابع تفسيري و فقهي مورد بررسي قرار داده است وجامعيت و نگاه دقيق به مسئله فقر و اقسام آن از جمله نوآوري اين تحقيق است. 5- طباطبايي(1379)نيز در مقاله خويش نخست، به شناسايي مفهوم فقر در فرهنگ اسلامي پرداخته، پس از آن به ارزيابي مصاديق فقر در جامعه ايران اسلامي و سپس پيآمدها و را ههاي زدودن يا مقابله با آن پرداخته است.با مطالعه اين آثار و ديگر آثار مرتبط، به خوبي وجه تمايز تحقيق حاضر با ديگرپژوهش ها روشن مي شود.دراين اثر به صورت جامع به بررسي آيات قرآن و روايات معصومين (عليهم السلام)در مورد مفهوم فقر و اقسام آن وهمچنين حل تعارض روايات در مورد مدح و ذم فقر در اسلام پرداخته شده است و جنبه هاي ديگر مسئله نظير مقايسه مفاهيم فقر و مسکنت با دو مفهوم فقر مطلق و نسبي و يا روش استنباط آنها از قرآن و حديث اشاره شده است. فصل دوم: مفهوم فقر و انواع فقر 242252550165 2-1- مفهوم فقر 2-1-1- فقر از ديدگاه اهل لغت فقر به معناي کندن ،حفر کردن ،فرود امدن حادثه بر کسي و شکستن پشت او ،پشت شکستن و درويشي است .گاه از فقر ،معني فاقد بودن عموم مايحتاج حيات اراده ميشود و به اين معني همه موجودات جز ذات اقدس الهي فقيرند که هرکس و هر چيز در افاضه فيض به باري تعالي عزاسمه نيازمند مي باشد . غني الذات تنها خداوند است و گاه فقر به نداشتن مال مراد باشد که برخي احاديث در ذم و نکوهش آن آمده و برخي احاديث در مدح وستايش آن . آري اگر فقر با صفاتي چون رضا و قناعت توام باشد فقير به فقر و نداري خود راضي باشد و براين باور است که خداي مهربان اين وضع را براي او پسنديده است .ولي اگر فقر بر فردي خام و بي مايه از معرفت به خدا درآيد باري گران و آزمايشي بس خطرناک است که وي را به عيوبي چون ضعف نفس و حسد وغيبت و دروغ و دزدي و خيانت دچارسازد و چه بسا ناتواني او از کشش اين بار گران وي را به کفر کشاند. مرحوم نراقي در تعريف فقرمي فرمايد: فقر ضد غناست و آن عبارت است ازموجود نبودن آن چيزهايي که در زندگي به آنها نياز بوده باشد. آيت الله مکارم شيرازي دراين باره چنين مي نويسند: فقر عبارت است از فقدان يا کسري درآمد به نحوي که شخص مبتلا به اين حالت مخارج شرعي و عرفي اش بيش از درآمد او باشد. به عبارت ديگرکسي است که مخارج سال خود و عيالاتش (زن و فرزندان و تحت تکلفش) را ندارد. فقر در لغت نامه دهخدا چنين تعريف شده است: فقرنداشتن مايحتاج است و تفاوت آن با فقد اين است که فقد نداشتن چيزي است که بدان نيازي نباشد و آن را فقر نتوان گفت. بنابراين فقرا مردم مسکين و بي چيز را گويند، کساني که حرفه اي ندارنديا صاحبان حرفه که حرفه آنها زندگيشان را کفايت نکند. خليل بن احمد ميگويد: «اَلْفَقْرُ فِى النَفسِ لا فِى الْمالِ تَعْرِفُهُ- وَ مِثْلَ ذاكَ الغنَى فِى النّفْسِ لا الْمال- يعنى فقر و نيازمندى حقيقى فقر نفسانى است نه فقر مالى كه تو آنرا مي شناسى، و هم چنين بى‏نيازى همان بى‏نيازى نفسانى يا عزت نفس و بزرگوارى است نه بى‏نيازى از جهت مال و ثروت. در قاموس فقر بدين معنا امده است: فقر: حاجت. فَقِير: حاجتمند واحتياج را از آن جهت فقر گفته‏اند كه آن بمنزله شكسته شدن فقار ظهر (ستون فقرات) است در تعذّر رسيدن بمراد (مجمع). ناگفته نماند: حاجت يكدفعه حاجت ذاتى است مثل‏ يا أَيهَا النَّاسُ أَنْتُمُ‏ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِي الْحَمِيدُ اى مردم شما بخدا محتاجيد و خدا اوست بى‏نياز ستوده. اين شامل حال همه است حتى ميلياردرها،و يك دفعه بمعنى نادارى و بى‏چيزى است مثل‏:« وَ مَنْ كانَ‏ فَقِيراً فَلْيأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ‏» فاقِرَه‏: داهيه بزرگ. اين از آنست كه بلاى بزرگ پشت انسان را ميشكند وَ وُجُوهٌ يوْمَئِذٍ باسِرَةٌ. تَظُنُّ أَنْ يفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ.چهره‏هائى در آنروز درهم كشيده است توقّع دارد كه بلائى كمرشكن بسرش آيد. ابن فارس درباره معناي فقر مي گويد: فقر:الفاء و القاف و الراء: أصل صحيح يدل على انفراج في شي‏ء من عضو أو غير ذلك، من ذلك الفقار للظهر، الواحدة فقارة، سمّيت للحزوز و الفصول الّتى بينها. و الفقير: المكسور فقار الظهر من ذلّته و مسكنته. و من ذلك فقرتهم الفاقرة، و هي الداهية، كأنّها كاسرة لفقار الظهر. و بعض أهل العلم يقولون: الفقير: الّذى له بلغة من عيش. و أمّا الفقير: فانّه مخرج الماء من القناة، و قياسه صحيح، لأنّه هزم في الأرض و كسر . ابن فارس مي گويد: فقر عبارت است از: فاء و قاف و راء که اصل صحيح کلمه است و دلالت مي کند بر گشايش در چيزيکه از عضو بدن باشد يا غير آن و از اين جهت «فقار اظهر» گودي پشت است و مفرد آن فقاره مي باشدکه براي شکاف و گشايش در ستون فقرات است و فقير به معني شکسته شدن .و اهل لغت مي گويند فقير کسي است که آرزوي رسيدن به زندگي خوب را دارد و فقير جايي است که آب خارج مي شود از قنات و سنجيدن اين نيز درست است . براي اينکه در زمين شکستي ايجاد شده و خرابي بوجود آمده است. در جايي ديگر نيز فقر بدين معنا آمده است: الفقر و الفقر: ضدّ الغنى، مثل الضعف و الضعف. و رجل فقير من المال، و قد فقر فهو فقير، و الجمع فقراء، و الأنثى فقيرة من نسوة فقائر. و الفقير:الّذى له ما يأكل، و المسكين الّذى لا شي‏ء له. و الفقرة و الفقرة و الفقارة واحدة فقار الظهر، و هو ما انتضد من عظام الصلب من لدن الكاهل الى العجب . 2-1-2- فقر از ديدگاه اصطلاحي : راغب اصفهاني مي گويد فقر به چهار معنابه کار مي رود: اول: وجود نياز ضروري . اين معنا همه انسانها را تا زماني که در دنيا هستند و بلکه تمام موجودات را شامل مي شود . به همين معناست آيه « اي مردم شما نيازمند خداييد و خدا بي نياز و ستوده است » دوم: تهيدستي که در اين ايات فقر به اين معناست :« اين صدقات براي ان نيازمنداني است که در راه خدا فرومانده اند ...از شدت خويشتنداري فرد بي اطلاع آنان را توانگر مي پندارد » و « صدقات در حقيقت ازآن نيازمندان ومستمندان است » سوم : فقر نفس که عبارت است ازآزمندي و سيري ناپذيري . چهارم : فقر و نيازمندي به خدا .همچنان که درآيه «پروردگارا به آنچه از خير و خوبي بر من نازل کرده اي نيازمندم» مقصود همين معنا از فقر است. فقر عبارت است از نيازمندي انسان يا بي نصيب ماندن از چيزهايي که براي تامين زندگي او وکساني که تحت تکفل او هستند کفايت مي کند . به عبارتي دقيقتر :فقر عبارت است از نداشتن چيزهايي که آدمي در زندگي به آنها نيازمند است و ناقص يا اندک بودن امکاناتي که شکوفايي قابليت آدمي ظهور استعدادهاي او به آنها بستگي دارد . امام محمد غزالي درتعريف فقر چنين مي گويد: بدان که فقر عبارت است از نيستي آنچه بدان حاجت باشد. اگر آنچه بدان حاجت افتد موجود باشد و برآن قدرت بوده محتاج فقير نباشد و چون اين فهم کردي شک نداري درآنچه هر موجودي جز حق تعالي فقير است زيرا که محتاج است به دوام وجود و دوام وجود او از فضل باريتعالي است و اين است معني فقر مطلق. 1 خواجه عبدالله انصاري مي گويد: بدان که فقر دو است : يکي آن که رسول خدا از آن استعاذت کرد و گفت « اَعوذُ بِکَ مِنَ الْفَقْرِ»و ديگر آن که فرمود :« اَلْفَقْرُ فَخْري». آن يکي نزديک کفر است واين يکي نزديک حق. اما آن که به کفر نزديک است فقر دل است که علم و حکمت و اخلاق و صبر و رضا و تسليم وتوکل از دل ببرد.اما آن فقر که گفت الفقر فخري آن است که مرد از دنيا برهنه گردد و در اين برهنگي به دين نزديک گردد.2 در قرآن فقر با تعبيرات گوناگوني مطرح گشته است: 1-سيئه؛ گناه زشت: به فقر تفسير شده است.« ََو بَلَونَهُم بِالحَسَناتِ وَ الَّسيئاتِ» 1و آنها را به خوبيها و بديها بيازموديم.درتفسير علي بن ابراهيم قمي آمده است : يعني« بِالسِعةِ وَ الْاَمْنِ وَ الْفَقْرِ وَ الْفاقَةِ الشِدَّةِ » (آزموديم) با فراخي و امنيت و فقر و بينوايي و سختي. 1-غزالي ،کيمياي سعادت ،ج2، ص425- 2- انصاري ، عبدالله بن محمد ،منازل السائرين، 3 -اعراف 168 ،مترجمان ،ترجمه مجمع البيان في تفسير القران ،ج10 ،ص100 از امام صادق عليه السلام نقل شده است که گفته اند: « حسنات» در کتاب خدا دو قسم است و «سيئات» نيز دو قسم است: از جمله حسناتي که خدا ذکر کرده است : سلامتي، امنيت ، فراخي در زندگي و رزق و روزي است . اينها را خداوند حسنات و نيکيها ناميده است و منظور از سيئه و بدي در اينجا بيماري و ترس و گرسنگي و سختي هاست. 2- مسکنت : بيچارگي ؛ «وَ ضُرِبَت عَلَيهِمُ المَسکَنَةُ »1، بر ايشان مهربيچارگي و فروماندگي زده شد.در تفسير قمي اين آيه نيز به جوع و گرسنگي تعبير شده است. 3-قتر: سختي و تنگدستي؛« وَلَا يرهَقُ وُجُوهَهُم قَتَرُُ وَ لَا ذِلَّةٌ»2سختي و تنگدستي و زبوني چهره شان را نمي پوشاند. 4-سوء : بدي و زشتي:«وَلَو کُنتُ أَعلَمُ الغَيبَ لَاستَکثَرتُ مِنَ الخَيرِ وَ مَا مسَّنِي السُّوءُ»3اگرغيب مي دانستم سود بسيار مي بردم و بدي به من نمي رسيد. امام باقر عليه السلام سوء را دراين آيه به « فقر » تفسير کردند.4 1-آل عمران 112،شريف لاهيجي ،محمدبن علي ،تفسير شريف لاهيجي ،ج1 ،ص367 2-يونس ،26 ،قمي ،علي بن ابراهيم، تفسيرقمي ،ج1،ص311 3-اعراف ،188 ،سيوطي ،جلال الدين،الدر المنثور في تفسير الماثور،ج3 ،ص151 4- بحراني ،سيدهاشم ،البرهان في تفسير القران ،ج4 ،ص202 في كتاب (طب الأئمة (عليهم السلام)): بإسناده عن جابر بن يزيد، قال: قال أبو جعفر الباقر (عليه السلام): «إن الله عز و جل يقول في كتابه: وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيرِ وَ ما مَسَّنِي السُّوءُ يعني الفقر 2-1-3- فقر از ديدگاه احاديث: 2-1-3-1 - ستايش فقر و فقرا: از ائمه معصومين عليهم السلام در رابطه با ستودن فقر و ارزش فقرا احاديث متعدي وارد شده است. غرض از فقر در اين احاديث فقري است که از علتها ، آفات و بعضي اموال طبيعي يا تقديرها ي حتمي نتيجه مي شود نه فقري که سبب آن ستم معيشتي و ظلم اقتصادي باشد.و يا برخي احاديث اشاره به فقر اختياري است که بعضي آن را از باب زهد و قناعت براي خود برمي گزيند. شايد هم برخي احاديث ياد شده جهت ايجاد «اعتماد به نفس » در محرومان باشد بدان جهت که شخصيت آنان خرد نشود و به علت از دست دادن اعتماد به نفس سقوط نکنند و حضور فعالانه آنها در اجتماع از بين نرود . 1- پيامبر خدا صلي الله و عليه وآله فرمودند: در ميان فقيران براي خود دستهايي پيدا کنيد زيرا در روز قيامت آنان براي خود قدرتي دارند. 2- «اَلْفَقْرُاَمانَةٌ فَمَنْ کَتَمَهُ کانَ عِبادَةً» فقر امانتي است و هرکه آن را پوشيده دارد عبادتي باشد. 3- « لِکُلَّ شَيءٍ مِفتاحٌ وَ مِفتاحُ الجَنَّةِ حُبُّ الْمَساکينِ وَ الْفُقَراء ِ؛ هرچيزي را کليدي است و کليد بهشت دوستي مستمندان و فقيران است.». 4- امام علي عليه السلام فرمودند: کسي که سلامتي را دوست دارد بايد فقر و نداري را اختيار نمايد وکسي که راحتي و آسودگي خواهد بايد زهد و بي رغبتي دنيا را اختيار کند. اين حديث حضرت زهد و بي رغبتي به دنيا را گوشزد مي نمايد .چرا که هر کس در دنيا دارايي اش کمتر و اندوخته مالي اش ناچيز تر باشد حساب و کتابش نيز آسانتر است . فردي که فقر را از روي اختيار انتخاب کرده است ديگر دغدغه جمع مال ندارد و بيش از آنچه در انديشه اندوخته هاي مادي باشد فکرش مشغول امور اخروي مي گردد و خود را با سعادت ابدي همراه مي سازد. 5- رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمودند: «سائِلوُا الْعُلَما وَ خاطِبوُا الْحُکَما وَ جالِسوا الْفُقَرا» 6- سُئِلَ عَنِ النَبي صَلّي الله عَلَيهِ وَ اٰلِه مَا الْفَقْرُ؟فَقالَ خَزانَةُ مِنْ خَزائِنِ اللهِ . قيلَ ثانياً؛ يا رَسوُل ُالله مَا الْفَقْرُ؟ فَقالَ کَرامَةُ مِنَ الله. قيلَ ثالِثاً: مَا الفَقْرُ؟ فَقالَ عَليهِ السَلام: « شَي لا يعْطيه اللهُ اِلّا نَبِياًء مُرْسَلًا اَوْ مُؤمِناً کَريماً عَلي اللهِ تَعاليٰ.» از پيامبر بزرگوار صلي الله و عليه و آله سوال شد که فقر چيست؟حضرت فرمودند:گنجي از گنجهاي الهي.دوباره از حضرت سوال شد فقر چيست ؟حضرت پاسخ دادند :کرامتي است از جانب خداوند متعال.و هنگامي که براي سومين بار از حضرت سوال شد ،حضرت فرمودند:فقر چيزي نيست مگر اينکه خداوند آن را به انبيا و اولياء و بندگان مومنش عطا مي فرمايد. 7- رسول خدا صلي الله و عليه و آله فرمودند: «‏ الْفَقْرُ فَخْرِي وَ بِهِ أَفْتَخِرُ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِياءِ ؛ فقر افتخار من است و من به وسيله آن بر همه انبياءافتخار مي کنم. ». به نظر مي‌رسد فقر در اين روايت و امثال آن مي‌تواند به معناي فقر انتخابي يا زهد باشد؛ يعني هدف از بيان اين جمله آن باشد كه منِ پيامبر به‌عنوان رهبر جامعة اسلامي به زندگي فقيرانه و در سطح زندگي عموم مردم افتخار مي‌كنم. فقري كه خود آن را برگزيده‌ام تا مرهمي باشد بر دل‌هاي فقراي شكيبايي كه در راه اعتلاي حق و براي طرفداري از آن، زندگي سخت و مشقت‌بار را بر خود هموار كرده‌اند. اما آنچه مورد ستايش قرار گرفته است در واقع خود فقر نيست، بلکه مؤمني است که دچار فقر شده و از ايمان خود بيرون نرفته است؛ و به همين جهت در حديثي از امام علي بن ابي طالب چنين آمده است: «اَلْفَقْرُ اَزْينُ لِلْمُومِنِ مِنَ الْعِذارِ عَليٰ خَدِّ الْفَرَسِِ ؛ فقر، مؤمنان را بيشتر مي آرايد تا دنباله لگام ،گونه اسب را »پس آنچه مدح شده است، مؤمن صالحي است که در هنگام مبتلاشدن به فقر، زهد را سيره خود قرارمي دهد و در نتيجه از حالت اعتقادي خود خارج نمي گردد، و در اعمال ديني خود سستي روا نمي دارد. 2-1-3-2 - نکوهش فقر و فقرا: احاديث وارده در باب نکوهش فقر و فقرا اشاره به حقارت شخص فقير و پيامدهاي سوءآن بر رفتارهاي اخلاقي و اجتماعي فرد فقير دارد.که برخي از آنها عبارتند از: 1- الْفَقْرُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏؛ فقر سخت تر از قتل است. 2 ـ اَلَفقرُ ينسي : فقر و نداري فراموشي آورد. ( چون شخص فقير فکرش پيوسته متوجه مشکلات زندگي است) 3 - اَلقَبرُ خَيرٌ مِنَ اَلفَقرِ : گور بهتر از فقر است . 4ـ اِظها رُ التَّبَاؤُسِ يجلِبُ الفَقرَ : اظهار فقر و پريشاني سبب جلب فقر مي گردد . 5ـ اَلعُسرُ يشينُ الأخلاقَ وَ يوحِشَ الرِّفاقَ : تنگي و فشار زندگي خوي و خصلت ها را زشت گرداند و رفيقان را به وحشت اندازد . 6ـضَرُورَةُ اَلفَقرِ تَبعَثُ عَلي فَظيعِ الاَمرِ :ضرورت و ناچاري فقر و نداري آدمي را بر کار زشت و رسوا وادارد. 7ـ اِنَّ اَلفَقرَ مِذَلَّةٌ لِنَفسِ مِدهَشَةٌ لِلعَقلِ جالِبٌ لِلهُمُومِ : به راستي که فقر و نداري وسيله خواري جان و سرگرداني عقل و جلب اندوهها است . 8- قالَ النَّبِي (صلي الله و عليه و آله) :‏ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى إِبْرَاهِيمَ( عليه السلام) خَلَقْتُكَ وَ ابْتَلَيتُكَ بِنَارِ نُمْرُودَ فَلَوِ ابْتَلَيتُكَ بِالْفَقْرِ وَ رَفَعْتُ عَنْكَ الصَّبْرَ فَمَا تَصْنَعُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ يا رَبِّ الْفَقْرُ إِلَي أَشَدُّ مِنْ نَارِ نُمْرُودَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَبِعِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَشَدَّ مِنَ الْفَقْرِ. پيامبر «صلي الله و عليه و آله »: خداى متعال به ابراهيم «ع» چنين وحى كرد: «اى ابراهيم! تو را آفريدم و به آتش نمرودت آزمودم، اگر تو را به فقر مى‏آزمودم و صبر را از تو مى‏گرفتم چه مى‏كردى؟» ابراهيم گفت: «پروردگارا! فقر از آتش نمرود سختتر است.پس خداوند متعال فرمود به عزت و جلالم سوگند خلق نکردم در آسمان و زمين چيزي بدتر از فقر (و تهيدستي). و نتيجه آن که خواستار فقر شدن در دعاها نيامده است، بلکه در بيشتر آنها پناه بردن به خدا از فقر آمده است و اين خود دليل بر آن است که فقر امر مطلوبي نيست. 2 -1-4- فقر از ديدگاه سرمايه داري: دراقتصاد سرمايه داري فقير کسي است که از حداقل امکانات زندگي بهره مند نيست . بنابراين هنگامي که شخص از آن مقدار امکانات برخوردار شود و نيازهاي ضروري او برطرف گردد از فقرخارج شده است ولو از رفاه بهره نداشته باشد و درنهايت سختي اقتصادي و خواري اجتماعي به زندگي ادامه دهد. يکي از تعريف هاي کلاسيک فقر؛ اين پديده را ناتواني در دستيابي به استاندارد حداقل زندگي مي داند وآن را با محاسبه نيازهاي مصرفي پايه يا درامد لازم براي تامين نيازها مي سنجد. ازطرف ديگرتعريف مارکسيستي حاکي از آن است که فقر ازچگونگي مناسبات اجتماعي ناشي مي شود که ازيک سو دستمزدها وسطح مصرف را دربرابرسود و انباشت سرمايه پايين نگه مي دارد وازطرف ديگربرشمار بيکاران مي افزايد. مارکس مي گويد : قانون فقر بر پايه بيکاري استوار بوده که پيداش آن رهاورد جايگزين شدن آلات و ابزار مدرن در جريان توليد بجاي کارگران مي باشد . زيرا هر دستگاهي و يا هر تجديد نظري در دستگاه که منجر به خودکار شدن آن گردد تعدادي از کارگران را بيکار مي کند و به خيابانها مي ريزد......پس به دنبال آن فقر و بيچارگي شيوع پيدا مي کند و سايه مرگ بر همه جا گسترده مي شود. و بالاخره عللل نيازمندي و فقر و محروميت که به نظر مارکس بر جامعه سرمايه داري سايه افکنده است اين است که نيازمندي و محروميت و هرگونه فقر و سرگرداني از تجويز مالکيت خصوصي ابزار توليد سرچشمه نگرفته است بلکه از شکل سرمايه داري مالکيت خصوصي ابزار توليد پديد آمده است . شکلي که بوسيله غارت و چپاول ،ابزار توليد را به مالکيت خصوصي در آورده است . همچنين افزايش فقر و بينوايي به اين علت بوده که جامعه سرمايه داري در کنار مالکيت خصوصي اصل مالکيت عمومي را مردود شمرده است و باور ندارد که لازم است تصرف مالکين نسبت به اموالشان در دايره خاصي محدود باشد. اسلام مفهوم و معناي ثابتي براي همه شرايط و اوضاع به فقرنداده است. مثلا نمي گويد فقر، ناتواني ازاشباع ساده نيازهاي اساسي است، بلکه فقررا به معناي ملحق نشدن به سطح زندگي مردم مي داند به طوري که هرچه سطح زندگي مردم بالاتر مي رود خط فقرنيزتغييرمي کند ،زيرا همراه نبودن با ترقي سطح زندگي درهرشرايطي نسبت به آن، فقرمحسوب مي شود. 2-1-5- فقر از ديدگاه عرفاني: يکي از متأخران گويد : فقير نه آن بود که دستش از متاع و زاد خالي بود ، فقير آن بود که طبعش از مراد خالي بود ؛ چنانکه خداوند تعالي وي را مالي دهد ، اگر مراد حفظ مال باشدش غني بود ، و اگر مراد ترک مال باشد هم غني بود ؛ که هر دو تصرف است اندر ملک غير ، و فقر ترک تصرف بود. و ابو الحسن نوري – رحمة الله عليه – گويد : « نَعْتُ الْفَقيرُ السُکونُ عِنْدَ الْعَدَمِ وَ الْبَذْلِ عِنْدَ الْوُجودِ . » چون نيابند خاموش باشند و چون بيابند ديگري را بدان اولي ترازخود دانند و بذل کنند . پس آن را که مراد لقمه اي باشد ، چون از مراد بازماند دلش ساکن بود ، و چون آن لقمه پديدار آيد آن را که اولي تر از خود داند بدان ، آن را بدو دهد . و اندر اين قول دو معني است : سکونش در حال عدم رضا بود ، و بذلش در حال وجود محبت . سالک راه حقيقت به مقام فقر که عبارتست از عدم تملک اسباب ، نرسد الا بعد از عبور بر مقام زهد ، چه اول تا رغبت او از دنيا منصرف نگردد ، عدم تملک از او دست نيايد و اسم فقر بر کسي که رغبت دارد به دنيا اگر هيچ ملک ندارد عاريت و مجاز بود . چه فقر را اسمي است و رسمي و حقيقتي ، اسمش عدم تملک با وجود رغبت و رسمش عدم تملک با وجود زهد است و حقيقتش عدم امکان تملک چه اهل حقيقت به واسطه آنکه جمله اشيا را در تصرف و ملکيت مالک الملک نبيند امکان حوالت مالکيت با غير روا ندارند و فقر ايشان صفتي ذاتي بود که به وجوداسباب و عدم آن متغير نشود . اگر تقديرأ مملکت عالم جمله در حوزه ايشان آيد همچنان خود را از تملک آن بري دانند. عارف سالک وقتي از زهد عبور کند و رغبت دنيا از دلش بيرون شود به فقر مي رسد و اين فقر با فقر مادي کاري ندارد که آن را رسول خدا (صلي الله و عليه و آله )فرمود : « کادَ الْفَقْرُ أنْ يکونَ کُفْرأ» يعني نزديک است که فقر انسان را به کفر بکشاند . آن فقري که عارفان دلسوخته به آن دست مي يازند ،رسيدن به مرحله اي است که مي فهمند از خود هيچ ندارند و همه چيز ها متعلق به اوست . عده اي از اين طايفه چون مي دانند آن چه را در دست دارند از اوست ،لذا به ديگران مي بخشند و با اين که خود محتاجند آن ها را ايثار مي کنند . تهي شدن از خود و پر شدن از خدا بي‌شک از برترين غايات در سلوک عارفانه است که عارفان با عنوان «فناي در خدا» از آن ياد مي‌کنند. آن‌ها بر اين باورند که سالک مي‌تواند به مرتبه‌اي برسد که جز خدا نبيند.وصول به مرتبه فنا در گرو فقير يافتن خويش از همه کمالات است و تا وقتي آدمي خود را مالک کمالي از کمالات گوناگون ببيند از شهود و کمال الاهي محروم مي‌ماند؛ به عبارت ديگر تا وقتي آدمي خود را مي‌بيند، خدا را نمي‌بيند و تا کمالات خداوندي بر او مشهود نگردد و مبهوت خداوند نشود، فنا بي معنا است؛ از اين رو است که فقر، جايگاه ويژه اي در عرفان و انديشه عارفان پيدا مي‌کند؛ تا آن جا که فقير از عناوين و اوصاف بسيار ارزشمند سالکان عالي مرتبه شمرده مي‌شود و هم از اين رو است که فقط برخي از سالکان، شايسته اين وصف مي‌شوند. درکشف المحجوب در باب فقرچنين آمده است:اما فقر را رسمي و حقيقتي است . رسمش افلاس اضطراري است ، و حقيقتش اقبال اختياري . آن که رسم ديد به اسم بياراميد ، و چون مراد نيافت از حقيقت برميد. و آن که حقيقت يافت روي از موجودات برتافت ، و به فناي کل ، اندر رويت کل ، به بقاي کلي بشتافت. پس فقير آن بود که هيچ چيزش نباشد و اندر هيچ چيز خلل نه. به هستي اسباب غني نگردد ، و به نيستي آن محتاج سبب نه. وجود و عدم اسباب به نزديک فقرش يکسان بود ،از آنچه مشايخ گفته اند که : « هر چند درويش دست تنگ تر بود ، حال بر وي گشاده تر بود.» و رسول گفت ، صلي الله عليه و سلم : « اَلْفَقْرُ عِزًلِأهْلِهِ .» پس چيزي که اهل را عز بود مر نا اهل را ذل بود . و عزش آن است که فقير محفوظ الجوارح بود از زلل و محفوظ الحال از خلل . نه بر تنش معصيت و زلت رود و نه بر حالش خلل و آفت صورت گيرد؛ از آنچه ظاهرش مستغرق نعم ظاهره بود و باطنش منبع نعم باطنه ، تا تنش روحاني بود و دلش رباني . خلق را بدو حواله نماند و ادم را بدو نسبت نه ، تا از حواله ي خلق و نسبت آدم فقير بود و به ملک اين عالم غني نگردد اندر اين عالم ، و به ملک آن عالم غني نگردد اندر آن عالم . عرفا از فقر اين معنا را منظور دارند :فناي نفس ، سلب انانیت، سقوط از هستی موهوم را عرفا فقیر می دانند . فقیر از نظر عارف کسی است که به کمال مطلوب نائل گشته از رسم در وجود او اثري نباشد و به مقام شامخ سلم نفس رسیده باشد. انانیت از او سلب از هستی اعتباري رسته باشد. حافظ که دولت فقر طلب می کند و فقر را سبب حشمت وتمکین خود می داند از نظرش این فقر است «الفقر فخری» فرموده رسول مکرم نیزاشاره به همین فقر است . فقیر این فقرگدایی است که گنج سلطانی را در دست دارد ، بی نیازي است که طمع به گردش گردون دون پرور نمی کند . در کتاب (اللمع فی التصوف ) در این باره امده است ، فقرا بر سه دسته هستند : پس اول انهايي که چیزی را مالک نیستند و از احدي نه به ظاهر و نه به باطن چيزي را طلب نمي کنند، و از احدي انتظار چيزي ندارند و اگر هم چيزي به آنها داده شود نمي گيرند و اين مقام مقام مقربين است. دسته دوم کساني هستند که مالک چيزي نيستند و سوالي از احدي کنند و طلب نمي کنند اما اگر چيزي به انها داده شود قبول مي کنند و مي گيرند و اين مقام ،مقام صديقين است. دسته سوم کساني هستند که مالک چيزي نيستند و در صورت محتاج شدن به بعضي از برادران طريقت که بدانند به طلب ايشان مسرور مي شوند مراجعه مي کنند و اين مقام، مقام صديقين در فقر است. امام(رحمة الله عليه) درباره ي فقر مي فرمايد : در مقام اظهار ذلت و اظهار فقر اثبات انانیت نکوهیده نیست بلکه اصلا از باب اثبات انانیت نیست بلکه حفظ مقام عبودیت و توجه به نیاز تنگدستی اگر در حالت صحو دوم (صحو بعد از محو ) باشد خود یکی از تمامترین مراتب انسانیت است. او در ذیل آیه ي (اَنْتُمُ الْفُقَراءِ اِلَي اللهِ ) فقر را ذاتی انسان می داند و معتقد است فقیر در مکتب عاشقان کسی است که نیازمندي ذاتی خود را به مکتب عاشقان درک می کند و همه ي اوصاف و احوال و حتی هستی خود را مرهون عنایت و توجه محبوب و معبود خویش می داند و با هر اندیشه اي که بويي از انانيت داشته باشد ، مخالف است . ایشان بر این باورند که چون سالک به آنجا رسید ، مشاهده می کند که همه ي موجودات خاصه و تعینات فعلیه در عین مشیت، مستهلک و فانی است . پس کسی که به این مقام رسید و حقیقت ذاتش تدلی شد دیگر حیثیتی براي او به جز نفس تدلی باقی نمی ماند و ذاتي نماند تا تدلي بر او عارض شود و اين است آن مقام فقر مطلق که مشيت مطلقه است و اين است همان مشيت مطلقه که از آن به فيض مقدس و رحمت واسعه و اسم اعظم و ولايت مطلقه ي محمديه يا مقام علوي تعبير مي شود همين است که مي فرمايد : کشکول فقرشد سبب افتخار ما                      اي يار دل فريب بيفزاي افتخار ما و در جايي ديگر فقر عرفاني را به زيبايي بيان و تعريف کرده است : فقر فخر است اگر فارق از عالم باشد            آنکه از خويش گذر کرد چه اش غم باشد 2-2- انواع فقر در اين بخش به معرفي انواع فقرهاي موجود و تعاريف آنها پرداخته مي شود که عبارتند از : 2-2-1- فقر مطلق مقصود از فقر مطلق مقدار نياز ضروري يک فرد به خوراک و پوشاک و مسکن و دارو و درمان جهت حفظ جان و سلامت بدن و ادامه حيات است به گونه اي که تامين نشدن اين مقدار موجب به خطر افتادن جان يا سلامت بدن گردد. فقر مطلق که برخي از آن به فقر ابتدايي تعبير کرده اند به وضعيتي اشاره شده است که درآن درامد افراد پاسخگوي نيازهاي اساسي زندگي نمي باشد . اما برخي اين فقر را فراتر از کمبود درامد مي دانند وآن را شامل سوءتغذيه ، کمبود بهداشت و فقدان آموزش نيز مي دانند . در فقر مطلق انسان در چشمها خوار مي شود ،در شهرخود غريب به سر مي برد ،از نظرها ناپيداست، پريشانيها رخ مي دهد ،بلاها و گرفتاريها به انسان روي مي آورد و او را به پرده دريها وا مي دارد . اين پايه از فقر از عوامل مهم افزايش درصد خطاها ،بزهکاريها و کردارهاي نادرست و فساد انگيز است و چه بسا کفر و بي ديني ازآن مايه مي گيرد. حضرت علي عليه السلام فرمودند: « ضَرُورَةُ الْفَقْرِتَبْعَثُ عَليٰ فَضيعِ الْاَمْرِ؛ ضرورت و ناچاري فقرو نداري آدمي را بر کار زشت و رسوا وا مي دارد.» 2-2-2- فقر نسبي: مقصود از فقر نسبي اين است که فرد گرچه برخوردار ازمقدار ضروري خوراک،پوشاک و مسکن است ولي از امکانات و وسايل راحتي که غالبا مردم ازآن برخوردارند محروم باشد. يعني نسبت به متوسط زندگي اجتماعي فقير است. اين فقربه مواردي اطلاق مي شود که درآن اگر افراد بخشي از درامد خود را صرف مخارج غير ضروري نکنند برايشان کافي خواهد بود. از نظر اسلام علاوه برآن که فقر مطلق از همه افراد بايد زدوده شود فقر نسبي نيزبايد از بين برود.غالبا فقري که در روايات مطرح وتوصيه به از بين بردن آن شده است فقر نسبي است يعني ضرورت دفع فقر مطلق بديهي شمرده شده است . فقر مانند نيازهاي اساسي يک مفهوم پوياست .کارل مارکس درباره انساني سخن گفت که در کلبه کوچکي مي زيست و کاملا احساس خوشبختي مي کرد تا اينکه همسايه اش در کنار او کاخي بنا نمود . از همان زمان کلبه نشين احساس محروميت کرد .پس محروميت نسبي محروميتي است که از مقايسه سطح زندگي خود با يک گروه مرجع که درآمدهاي بالاتري دارد ناشي مي شود. 2-2-3- فقر موردي: شامل اقليتي از يک جامعه مي گردد. وضعيت اين افراد شبيه به جزايري بي حاصل و خشک در ميان درياي بيکران است . اين نوع فقر خاص کشورهاي توسعه يافته مي باشد. مثل امريکا که به عنوان يک کشور توسعه يافته در ميان تجمل و اسرافيگري نسبتا عمومي به مواردي بر مي خوريم که افراد مسکن ،بهداشت و غذاي کافي ندارند. 2-2-4- فقر عمومي : اين نوع فقر از ويژگي هاي جهان سوم است که در بر گيرنده اکثريت افراد جامعه مي باشد. سطح زندگي بيشتر مردم کشورهاي در حال توسعه به بياباني لم يزرع مي ماند که واحه هاي آباد داخل آن بيانگر وضعيت اقليت ثروتمند اين کشورهاست. فقرعمومي نمودي از غقب ماندگي وعدم توسعه يافتگي جامعه است. 2-2-5- فقر به معناي نياز انسانها به يکديگر: انسانها براي گذران امورخود احتياج به يکديگر دارند و اين نيازها باعث زندگي جمعي انسان است .يک انسان به تنهايي قادرنيست تمام نيازهاي خود را تامين کند. اين نياز انسانها به يکديگر ذاتا نه ممدوح است ونه مذموم و درواقع مسئله اي اختياري نيست که ذم ويا مدحي برآن مترتب باشد. اصولا مدح و ذم اعمال انسان مخصوص افعالي است که از روي اختيار صادر شده باشند و نياز انسانها به يکديگربه لحاظ داشتن استعدادهاي متفاوت اختياري نيست . بنابراين انسانها به دليل داشتن اين فقرونيازنه قابل مدح اند و نه قابل ذم. اين نياز در همه افراد بشر به نوعي ديده مي شود و نمي توان گفت که افراد بي نياز از يکديگرند چه غني باشند و چه فقير از اين نظر که اين فقر نيز در کليه انسانها وجود دارد به فقر ذاتي شباهت دارد منتها در اين نوع فقر نياز انسان به انسان است اما در فقر ذاتي نياز انسان به خداوند است . نويسنده کتاب اقتصاد ما در اين باره چنين توضيح مي دهد: آنچه مسلم است انسان به طور فطري بر پايه حب ذات آفريده شده است ؛ از اين رو از همان اوان براي برآوردن نيازهاي خويش دست به کوشش زد . درنتيجه هرچه که در اطرافش بود به خدمت گرفت . همچنين طبيعي بود که انسان خود را مجبور مي بيند که انسان ديگري را به خاطر رفع نيازهاي خويش استخدام کند زيرا وي نمي توانست نيازهاي خويش را برآورده سازد مگر از طريق همکاري افراد ديگرو از اين پس بود که روابط اجتماعي برپايه آن نيازها بوجود آمد .سپس آن روابط گسترش يافت و با توسعه نيازها و بارور شدن آن در خلل آزمايش طولاني حيات انسان رشد نمود . بنابراين زندگي اجتماعي زائيده نيازهاي انسان است و نظام اجتماعي همان شکلي است که به زندگي اجتماعي بر طبق آن نيازها نظم و ترتيب مي دهد. 2-2-6- فقر عقوبتي – فقر کرامتي : حضرت علي عليه السلام مي فرمايند : فقر نسبت به بعضي عقوبت است از جانب خداوند و نسبت به بعضي کرامت.علامت فقري که کرامت باشد آن است که صاحب خود را خوش خلق مي کند و مطيع پروردگار مي گرداندو شکايت از حال خود نمي کند و خدا را بر فقر خود شکر مي کند .و علامت فقري که عقوبت است ان است که صاحب خود را بد خلق مي کند و معصيت پروردگار مي نمايد و شکايت مي کند و به قضاي الهي راضي نيست. در فقر کرامتي چون انسان همه چيز را از خداوند پنداشته و معتقد است که هر آنچه خداوند بر او مقدر کرده به خير و صلاح او بوده است پس راضي به فقر خويش مي شود و آن را عطيه اي از طرف پروردگارش تلقي مي نمايد . اين فقر نشات گرفته از ايمان و اعنقاد قلبي افراد بوده که هرچه فرد ايمانش بيشتر و اعتقادش به باريتعالي مقاوم تر باشد از نداشته هايش گله و شکايتي نمي کند . اما در فقر عقوبتي بدان سبب که فرد خودش را با ديگران مقايسه کرده و چون مشاهده مي کند که از لحاظ دارايي کمتر از ديگران است تحمل آن برايش مشکل است و فقر خويش را به بي عدالتي خداوند نسبت مي دهد و خداوند متعال را سبب اصلي فقر خود مي داند پس نسبت به خداوند شاکر نبوده و هميشه ناسپاسي مي نمايد . 2-2-7- فقر نفس : ممکن است به انسان حالتي دست دهد که نفس و دل او خود را به مال، مقام و يا چيز ديگري محتاج ببيند ، چنين فقري فقرنفس است. درصورتي که نفس فقيرشود هرچه ثروت افزايش يابد بازهم احساس کمبود فقر مي نمايد. اين فقربا حرص و آز آميخته است و درروايات بسيارنکوهش شده است و گفته شده که فقر اساسي ناپسند همين فقراست. يعني گروهي به رغم برخورداري از مواهب طبيعي باز هم خود را نيازمند بدانند و در انديشه افزودن مال و دارايي خويش باشند و مشاهده افراد داراتر در حسرت وآه باشند . مانند تشنه اي که نوشيدن آب دريا بر تشنگي اش بيفزايد .مقابل اين وضعيت حالت استغنا است . يعني برخي مواقع شخص داراي فقرو تنگدستي است ولي در درون خود احساس آرامش و بي نيازي مي کند و همين حالت روحي وي او را از در خواست از ديگران بي نياز مي نمايد و اين همان حالت استغنا و غناي نفس است . همانهايي که خداوند در موردشان مي فرمايد : « از شدت خويشتن داري افراد نا آگاه آنها را بي نياز مي پندارند . اما آنها را از چهره هايشان مي شناسي و هرگز با اصرار چيزي را از مردم نمي خواهند .» حضرت علي عليه السلام دراين باره مي فرمايند: «شَرُّ الْفَقْرِفَقرُالنّفس ِ؛ بدترين فقرها فقر نفس است». 2-2-8 فقر معنوي: فقرمعنوي ،به مفهوم عدم استطاعت فکري، رواني و روحي است . گاهي اوقات از فقر معنوي به عنوان فقرفرهنگي هم نام برده مي شود. فقراعم از اينکه مادي باشد يا معنوي مي تواند جنبه دائمي داشته باشد و يا جنبه موقت به خود گيرد. شهيد مطهري دراين باره چنين مي نويسد:« فقر روحي و معنوي بالاتر از فقر مالي و اقتصادي است ؛با داشتن ثروت روحي و فکري و اخلاقي مي توان فقر مالي و اقتتصادي را علاج کرد ولي با وجود فقر روحي و معنوي بي نيازي مالي سودي ندارد و ممکن است برناراحتي و شقاوت انسان بيفزايد. مقصود اين نيست که فقر مالي و احتياج مادي امر ممدوحي است ونبايدآن را چاره کرد بلکه مقصود اين است که انسان نبايد فقر را منحصربه فقرمالي بداند و توجهي به فقرهاي فکري وروحي و اخلاقي نداشته باشد. چيزي که انسان را وا مي داردکه همه توجه خويش را معطوف به رفع فقر مالي بندد اين است که انسان خودش فقر مادي را بيش از ديگران احساس مي کند و رنج فقر مادي را بيش از کسان ديگر حس مي کند ،بر خلاف فقرهاي روحي و معنوي که خود شخص آن فقر و عوارض وآثارآن را احساس نمي کند و ديگران و مخصوصا آنهايي که از اين ثروت معنوي بهره کافي دارند بهتر احساس مي کنند .از اين جهت است که مي بينيم پيغمبران و پيشروان قافله بشريت توجه خود را به رفع نواقص روحي . معنوي معطوف کرده اند چون مي دانند که نواقص مادي را خود مردم خوب درک مي کنند و در اين ناحيه چندان احتياجي به تنبه و تذکر نيست». امام سجاد عليه السلام فرمودند: «طَلَبُ الْحَوائِجِ إلَى النّاسِ مَذَلَّةُ لِلْحَياءِ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَياءِ وَ اسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ الْحاضِرُ؛ دست حاجت نزد مردم دراز كردن، زندگى را پست و خوار مى‏كند و حياء و شرم و آزرم را از بين مى‏برد، وقار و سنگينى را كم مى‏كند و همين خود فقر نقد است.» يعنى فقر منحصر به نداشتن پول نيست. فقر يعنى نياز. نداشتن پول نياز و فقر است. اظهار اين نيازها هم عين فقر است.به هر نسبت كه انسان كمتر دست حاجت پيش مردم دراز كند، به نوعى غنا و بى‏نيازى نقد نائل شده است. «وَ قِلَةُ طَلَبِ الْحَوائِجِ اِلىَ النّاسز هُوَ الْغَنىُّ الْحاضِرِ» پس انسان نبايد اشتباه كند كه براى رفع فقر مالى، خود را به فقر ديگرى مبتلا كند يعني ارزش خود را پايين آورده ، خود را در مقابل ديگران کوچک کرده و دست نياز به طرف آنان دراز کند .حضرت علي عليه السلام مى‏فرمايند: «مَا اَحْسَنَ تَواضُعَ الْاَغْنِياءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَاللهِ ". چقدر نيكوست تواضع و فروتنى ثروتمندان در مقابل نيازمندان به خاطر خدا. «وَ اَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ الْفُقَراءِ عَلَىٰ الْاَغْنِياَءِ ٱتِّكالاً عَلَىٰ اللهِ ". و بهتر از آن، تكبر فقراء است - يعنى بى‏اعتنائى آنها - در مقابل اغنيا به حكم اتكاء به حق . 2-2-9- فقر ديني : به معناي آن که فرد درفراگيري احکام و معارف ديني و شناختن صفات حميده و رذيله هيچگونه تلاش و اقدامي انجام نداده است. درنتيجه درداشتن و عمل به معارف و اصول و فروع دين که لازمه زندگي بشريت است داراي نقص و کمبود است. امام صادق عليه السلام ازاين نوع فقربه عنوان مرگ سرخ تعبير کردند و فرمودند: « اَلْفَقْرُ اَلمَوتُ الاَحْمَرُ» شايد تعبير به مرگ سرخ به علت داشتن خطرات و پيامد هاي سوء آن بوده باشد که حضرت به آن اشاره کرده اند . پيامد هاي سوئي که ناشي از عدم تعليم احکام و دستورات الهي بر فرد مترتب مي شود و هزينه سنگيني را براي او به جاي مي گذارد. فرد به علت عدم آگاهي و دانش کافي نسبت به صفات پسنديده يا صفات رذيله و بکارگيري آنها در زندگي دنيوي خود که مقدمه ساز زندگي اخروي است دچار نقصان مي گردد . چرا که به دنبال آن نبوده تا بداند که اعمال شايسته اي که سعادت يک فرد را در دو سرا تضمين مي کند چيست و چگونه بايد آنها را در زندگي پياده نمايد. دين اسلام مجموعه جامع و کاملي است که همه برنامه هاي زندگي دنيوي و اخروي انسان را تا رسيدن به مرحله کمال و سعادت بشريت براي انسان ترسيم کرده است . پس فرد بايد در صدد تعليم و يادگيري آن باشد و کسي که چنين نباشد دچار نوعي فقر و نياز است . 2-2-10- فقر فرهنگي: اين فقر را مي توان فقدان آگاهيهاي لازم دانست. تعصبها ،خودپسنديها، لجاجت ورزي، انکار علم و پيشرفتهاي علمي ،خودداري از دانش پژوهي وپايبندي به سنتها و روشهاي نابخردانه ازآن ناشي مي شود.اين فقر شديدترين نوع فقر به شمار مي رود و ريشه اي ترين عامل عقب ماندگي و مانع بسياري از حرکتهاي توسعه و رشد است . مصرف گرايي، خود باختگي ،برداشتهاي ناصواب از پديده ها وامور مختلف و فقدان آينده نگري از ويژگيهاي برجسته جوامعي است که رشد فرهنگي لازم را نيافته اند .فقر فرهنگي انواع وابستگيهاي فرهنگي را به همراه دارد.در تمام مسائل زندگي از معيارهاي خودي روي مي گرداند و به معيارهاي بيگانه مي گرايد. اين روند به مرگ استعدادهاي مختلف در جامعه مي انجامد .مردمي که در فقر فرهنگي به سر مي برند زمينه مناسبي براي اجراي نقشه هاي شيطان صفتانند که به نداي انحرافي آنها پاسخ مثبت مي دهندو در جهت مطلوب آنها حرکت مي کنند. حضرت علي عليه السلام در اين باره مي فرمايند : در ميان هر جامعه بزرگان و اشراف زادگاني وجود دارند که غرق در فقر فرهنگي اند . به پيشينيان خود مي بالند وجاهلانه خود را انسانهاي برترمي پندارند. اين دسته از افراد تعصبات قومي – نژادي دارند و مي توان آنها را ستونهاي فتنه و پايه هاي فسق و تباهي دانست که مرکبهاي راهواري براي شيطانند که از طريق آنها شيطان به مردم حمله ور مي شود غالباً فقر مادي با فقر فرهنگي همراه است. كسي كه از حيث مادي فقير است، فكرش آن‌قدر مشغول تأمين مايحتاج اولية زندگي است كه كمتر مجال و فرصتي براي برآوردن نيازهاي فرهنگي و تربيتي خود و خانواده‌اش دارد. اگر هم فرصتي براي اين كار پيش بيايد، زمينه‌ها و امكانات آن برايش فراهم نيست. در ‌نتيجه، بسياري از مواهب و استعدادهاي خدادادي وي به فعليت نمي‌رسند و بهره‌برداري درستي از آنها صورت نمي‌گيرد.درتعايير ديني از اين نوع فقر به جهل تعبير شده است. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: يا عَلِي، لا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ؛هيچ فقري بالاتر از جهل نيست. حضرت علي عليه السلام نيز مي فرمايند:« اَلْجَهْلُ فِسادُ کُلِ اَمْرٍ؛ ناداني ريشه همه بديهاست . همچنين در حديثي ديگر فرمودند: نادان کسي است که خود را به آنچه نمي داند دانا شمارد و به راي و نظر خود بسنده کند و پيوسته از دانشمندان دوري کند و از آنان عيب گيرد و مخالفان خود را بر خطا داند و آنچه را نفهميده گمراه کننده شمارد......پس فقر فرهنگي و فقدان تعليم و تربيت و تحصيلات مناسب، فرد را از دستيابي به روش‌هاي كنترل بر محيط و كاستن از اضطراب‌هاي ناشي از فقر و محروميت باز ‌مي‌دارد و او را در معرض اختلالات رواني قرار مي‌دهد. علاوه بر اين، محروميت از سواد و تحصيلات، فقر مادي را تشديد مي‌كند و اين تسلسل همچنان ادامه مي‌يابد و با افزايش فقر، بهداشت رواني فرد بيشتر آسيب مي‌بيند. 2-2-11 فقرذاتي : بر اساس فرهنگ اديان آسماني جز خداوند همه موجودات جهان فقير و نيازمندند و اين نيازمندي تا زماني که انسان در دنيا هست موجود مي باشد و اين فقر يک صفت نيست بلکه در فطرت و خمير مايه ي انسان نهفته است و آنگاه که انسان اين نياز خود را نسبت به باريتعالي درک کند پس زندگي اش جهت دار و هدفمند شده است. هرچه انسان نيازبيشتري به وجود مطلق داشته باشد، ناشي ازعلومرتبه ودرجه اوست. اگرانسان درک کند که ذاتا محتاج خداست و خداوند ذاتا بي نيازازهمه است سعي و تلاش خواهد کرد که به سوي کمال مطلق حرکت کند.خداوند در قرآن کريم مي فرمايد : «يا اَيهَا النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَي اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَني الْحَميدُ ؛ اي مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست که بي نياز و ستوده است.» در تفسير اين آيه از بانو امين آمده است: «در اين آيه ذات متعال به تمام افراد بشر اعلام مي نمايدكه بايستى بدانيد و آگاه باشيد كه تمامى شماها در فقر و نيستى ذاتى مساوى مي باشيد و هستى و مال و قوّت و قدرت و آنچه را كه پنداريد مالك مي باشيد تماما ملك خدا و در قبضه تصرّف او است و نسبت بشما عاريتى است هر آنى كه مشيتش قرار بگيرد فورا از شما گرفته خواهد شد. غناى ذاتى و وجود حقيقى مخصوص بذات ازلى و ابدى مبدء تعالى است هر ممكنى بقدر استعدادش از فيض رحمت او تعالى بهره‏اى مي برد لكن مالك خودش و كمالاتش نخواهد گرديد. در مقام معرفي « ذات » انسان با اين پرسش روبرو هستيم که انسان بدون در نظر گرفتن همه کمالات و دارايي هاي خود و با نظر به ذاتش چه ويژگي هايي دارد ؟ اگر در معرفي ذات انسان در پي بيان ذاتيات او باشيم با تنبهات آينده به اين پاسخ مي رسيم که انسان غير از فقر و ناداري ، ذاتي ديگري را دارا نيست. بنا براين وقتي که مي گوييم : « عالم فقر ذاتي دارد » يا « عالم ذاتأ فقير است » مراد ما اين است که اگر به ذات عالم نظر کنيم ذات او را فاقد علم مي يابيم . که اين مطلب در مورد هر کمال ديگري غير از علم نيز صادق است . هر کسي که کمالي دارد با نظر به ذاتش فاقد آن کمال بوده است . بنابر اين شخص عالم در حاليکه خود را هم انسان و هم عالم مي يابد اگر به کمال انسانيت و عالميت خود وجدانأ نظر کند هيچ کدام را عين خود و جوشيده از ذات خود نمي يابد .او مي تواند فرض کند عالم ، قادر ، سالم و... نباشد و حتي انسانيت خود را هم از دست بدهد ، چرا که انسانيت چيزي جز مجموعه ي کمالات انساني قابل سلب از او نيست. فرض سلب تک تک اعضاي اين مجموعه از آدمي به تناقض نمي انجامد . کمالات انساني ، ذاتي ذات انسان نيستند . بنابراين مي توان گفت تنها يک ويژگي ، ذاتي ماهيت است : ناداري و فقر . از خود هيچ نداشتن و تهي دست بودن ، همان « فقر ذاتي » است که تنها ويژگي ماهيت « بما هي هي » محسوب مي گردد . بنابر اين وقتي گفته مي شود ماهيت ذاتأ فقير است ، يعني با نظر به ذاتش هيچ ندارد . اين بيان ، بهترين معرف ماهيت است . «من » آنقدر فقير و نادار هستم که اگر بخواهم خودم را هم بشناسم، به خودي خود نمي توانم . بايد موجود باشم و علم و ادراک هم داشته باشم ، تا بتوانم بگويم: «من» حتي اين دو کمال ( وجود و علم ) را من به خودي خود ( ذاتأ ) ندارم ، بلکه بايد به « من » اعطا شود . به طور کلي همه ي صفات ماهيت ، عارض بر او مي شوند و هيچ چيز جز همان فقر ذاتي ، از آن خود ماهيت ( به ذات ماهيت ) نيست. و در اين باره مي توان گفت که فقرا چند طايفه اند: 1-طايفه يي آنک دنيا و اسباب آن را هيچ ملک نبينند اگر چه در جمع تصوف ايشان بود و هر چه به دست ايشان آيد ايثار کنند و بر آن توقع عوضي در دنيا و آخرت ندارند. 2-طايفه يي آنک با اين وصف اعمال و طاعات را اگر چه از ايشان صادر شود ، هم از خود نبينند و ملک خود ندانند و بد آن عوضي چشم ندارند . 3-طايفه يي آنک با اين دو وصف ، هيچ حال و مقام از آن خود نبينند ، بلکه جمله را فضل ولطف او دانند 4- طايفه يي آنک با اين اوصاف ، ذات و هستي خود را از آن خود نبينند ، بلکه خودي خود را از آن خود نبينند ، ايشان را نه ذات بود نه صفت ، نه حال نه مقام ، نه فعل نه اثر ، در هر دو عالم هيچ ندارند و اين وصف که هيچ ندارند هم ندارند « محو في محو و فحق في فحق » ايت الله مشکيني در کتاب «مسلکنا» بعد ازآنکه ايات و اخبار مربوط به فقر را نقل مي کند ،پس از آن در ضمن تعريف فقر به تقسيم بندي آن پرداخته است و بر اساس عوامل فقرآن را تقسيم کرده و مي نويسد: فقر همان احتياج ونيازبه چيزي است که آن چيزملازمه زندگي است و در اختيار نيازمند نيست وآن فقربر چند قسم است ازجمله آنها فقر عقلي، فقرديني ، فقر ساير کمالات انساني و فقر مالي است که فقر مالي بر چند قسم است : قسم اول ؛ فقر اختياري وآن اين است که انسان خودش آن را براي خودش هموار کرده است. مانند ثروتمندي که دارايي خود را براي حفظ جان مستمندان از هلاکت (به آنها ) بخشيده و خودش نيز مانند آنها فقير شده است . قسم دوم ؛ فقر اجباري است و آن اين است که براساس اقتضاي مشيت الهي و بدون اينکه انسان خودش در تحصيل معاش قصور کرده باشد پيش آمده است. قسم سوم ؛ فقر اختياري است وآن اين است که خودش سبب آن را فراهم آورده است مانند اينکه کوشش در تحصيل معاش نکند و تنبلي و کسالت به خرج دهد و يا اينکه کسي ديگر بر اموال و حقوق او مسلط بوده باشد و او در حاليکه قدرت مطالبه و دفاع از حقوق خود را دارد حرکت نکند و براي بدست آوردن حق خود دفاع نکند .و اما اين قسم جدا مذموم است و شايد اين همان فقري است که بيم آن مي رود که به کفر بيانجامد. 2-2-12- فقر ممدوح و مذموم: نوع ديگري از فقر که از آيات و روايات رسيده در اين باب نتيجه مي شود فقر ممدوح و فقر مذموم است. اين نوع فقر چکيده و نتيجه اي است از انواع فقر هاي اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي ، ديني ، معنوي و ... و از آن جهت عنوان ممدوح يا مذموم به خود گرفته است که عکس العمل فرد فقير را در مقابل فقرش مشخص مي نمايد . اصولا فقر ممدوح را فقري مي دانند که فرد مبتلا به فقر در مقابل آن شاکر باشد و يا حدأقل در مقابل پروردگارش ناسپاسي نکند ، فقر خود را به خداوند نسبت ندهد و اصل آن را نعمت و رحمتي از جانب پروردگار بداند . علامه مجلسي در اين باره چنين مي گويد : « فقري که ممدوح است فقر الي الله است و فقري که مذموم است فقر الي الناس است و از بعضي احاديث فهميده مي شود فقري که مذموم است آن است که آدمي در دين تنگ مايه باشد و تحقيق اين مقام آن است که هر چيز که حق سبحانه و تعالي در دنيا خلق فرموده و در ميان مردم مقرر ساخته همه لطف و رحمت است چون عالم تکليف و اختيار است . و همچنين فقر و احتياج وسيله ايست براي تحصيل سعادات که آدمي بر مشقت آن صبر نمايد و به ثوابهاي عظيم فايز گردد حاصل آيد و محتاج به محرمات شود و از براي خدا ترک نمايد و به اعلي درجه زهد و ورع برسد و ليکن گاهي برآن صبر نمي کند و به سبب آن مرتکب سوال از مخلوق مي شود وآن از بدترين نقايص و عيبهاست و گاهي به سبب آن مرتکب محرمات مي شود و گاهي به سبب آن به خداوند خود بد گمان مي شود و نسبت ظلم وجور به خدا مي دهد و کافر مي شود . پس معلوم شد که اصل فقر، نعمت و رحمت است و ليکن گاه آدمي به اختيار خود آن را وسيله شقاوت مي نمايد . پس هر جا که مدح وارد شده جهت خيرش را مدح کرده است و هرجا که مذمت وارد شده جهت شرش را مذمت کرده است». از امام باقرعليه السلام روايت است که فرمودند: رسول خدا صلي الله و عليه و اله فرمود: خداي عزوجل مي فرمايد:« در بين بندگان من کساني هستند که کار دينشان جز به بي نيازي و وسعت روزي و سلامتي تن اصلاح نمي شود. پس آنان را به بي نيازي و وسعت روزي و سلامت تن مبتلا مي کنم و اينچنين کار دينشان را به صلاح مي آورم و بعضي از بندگان مومن من کار دينشان سامان نمي پذيرد مگر به تنگدستي و بينوايي و بيماري بدن. پس آنان را به تنگدستي و بينوايي و بيماري در بدن مي آزمايم و اينچنين کار دينشان را سامان مي دهم....» البته ممدوح بودن فقر يا مذموم بودن آن نزد فقير بستگي به ايمان و اعتقاد قلبي وي دارد . هرچه از ايمان قويتري برخوردار باشد مدح فقر نزدش بيشتر است و هرچه اين ايمان و اعتقاد به خداوند سست تر باشد ذمش نزد فقير بيشتر است .در کتاب گفتار فلسفي در بحث فقر مذموم و ممدوح چنين مي گويد: «اگر کسي آماده کارکردن هست لکن به علت فرسودگي و ضعف شديد يا بيماري قدرت کار ندارد و حداقل امر معاش و سد جوع در دسترس نيست او فقير و گرسنه است و اين فقر بي اندازه مذموم است زيرا چنين فقري ممکن است آدمي را به گناه و ناپاکي و دزدي و تجاوز به اموال مردم يا به کفر گويي و اسائه به مقام مقدس باريتعالي وادار نمايد. اين فقر در نظر اسلام بسيار مذموم است و در اين باره روايات بسياري رسيده است . اما فقر ممدوح فقري است که انسان به قدر کفاف و آن مقداري که براي خود و خانواده اش لازم است و کفايت مي کند واجد باشد و اين زندگي که هم آبرو محفوظ است و هم اسير ثروتمندي و سرمايه داري نيست وآنقدر محبوب رسول خداست که دعا مي کرد و مي فرمود : «اَللهُمَّ اجْعَلْ قوُتَ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ کَفافا » بارالها قوت و غذاي محمد و ال محمد را به قدر کفاف قرار بده.» اما فقر از هر نوعي که باشد انسان بايد درصدد رفع آن برآيد و با تلاش و پيگيري مجدّانه خود بتواند خود را از اين مهلکه نجات دهد چرا که اگر فقر بيش از حد توان آدمي باشد وي را درمانده کرده و او را رنجور مي نمايد . از اين جهت است که در دعاهاي وارده از ائمه بزرگوار نيز هميشه در خواست مال و ثروت شده است . تا بدين سبب دست نياز پيش خلق دراز نکرده و نيازمند مخلوق نباشيم . امام سجاد عليه السلام در دعاي خويش چنين مي فرمايند: « وَاَغْنِني وَاَوْسِعْ عَلَي فِي رِزْقِکَ وَ لا تَفْتَنِي بِالنَّظَرِ»بار الها انقدر مرا غني ساز و از مال دنيا برخوردارم نما که به مردم نياز نداشته باشم و روزيت را بر من وسعت بخش تا خانواده ام در گشايش باشند و مرا با نگاه و التفات به اموال ثروتمندان آزمايش منما. بحث درباره ثروت و فقر و فرد مبتلا به مفصل است و نمي توان گفت اگر فردي از لحاظ دارايي در مضيقه نباشد و دست نياز به سوي مخلوق دراز نکند پس چنين فردي شاکر نعمات الهي است و هيچ گاه از مسير حق منحرف نمي شود و برعکس اگر فردي فقير باشد به جهت فقر و نيازمندي اش به ديگران از مسير حق منحرف گرديده و نسبت به خداوند متعال شاکر نيست . چرا که فقر و ثروت هر کدام در وجود آدمي فضايل و رذايلي را به همراه دارد . استاد مطهري درباب نسبي بودن بلا و نعمت چنين مي گويد: از اين نكته نبايد غفلت ورزيد كه مصائب، وقتى نعمت هستند كه انسان از آنها بهره بردارى كند و با صبر و استقامت و مواجهه با دشواريهايى كه مصائب توليد مى‏كنند روح خود را كمال بخشد. اما اگر انسان در برابر سختيها فرار را انتخاب كند و ناله و شكوه سر دهد، در اين صورت بلا از براى او واقعا بلاست. حقيقت اين است كه نعمتهاى دنيا نيز مانند مصائب، ممكن است مايه رقاء و سعادت باشد، و ممكن است مايه بدبختى و بيچارگى گردد. نه فقر، بدبختى مطلق است و نه ثروت خوشبختى مطلق. چه بسا فقرهايى كه موجب تربيت و تكميل انسانها گرديده، و چه بسا ثروتهايى كه مايه بدبختى و نكبت قرار گرفته است. امنيت و نا امنى نيز چنين است. برخى از افراد يا ملتها در هنگام امنيت و رفاه، به عياشى و تن پرورى مى‏افتند و بالنتيجه در پرتگاه خوارى و ذلت سقوط مى‏كنند و بسيارى ديگر از ملتها از شلاق بدبختى و گرسنگى به جنبش در مى‏آيند و به آقايى و عزت مى‏رسند. هم از راه فقر مى‏توان به سعادت رسيد و هم از راه ثروت، و از هر دو راه نيز ممكن است آدمى به بدبختى برسد. عليهذا نعمت بودن نعمت، بستگى دارد به نوع عكس العمل انسان در برابر آن نعمت، كه شاكر باشد يا كفور، و همچنين نقمت بودن نقمت، بستگى دارد به نوع عكس العمل انسان در برابر آن كه صابر و خويشتندار باشد يا سست عنصروبى اراده. از اينرو، يك چيز نسبت به دو شخص، وضع مختلفى مى‏يابد، يعنى يك چيز براى يك نفر نعمت است، و همان چيز براى شخص ديگر نقمت. اين است كه مى‏گوييم: " نعمت و بلا هر دو نسبى است ". چيزى را بايد بلا ناميد كه عقوبت معنوى الهى باشد، يعنى آثار بد عمل انسان. اين امور از آن جهت بلا و مصيبت واقعى اند كه اولا معلول اراده و اختيار خود انسان هستند، و ثانيا مقدمه هيچ خير و هيچ كمالى نيستند. در مجموع مي توان چنين نتيجه گرفت که اگرفقر حاصل تنبلي ، بيکاري و يا بيماري شخص نباشد و خارج از اين حوزه باشد پس بيشتر تقدير و سرنوشت الهي است که براي فرد رقم خورده است . پس لازم است که فرد فقير در مواجهه با آن شکر گذار بوده و راضي به قضاي الهي باشد و بداند در آنچه به سر مي برد برايش اصلح است و الا چنين نمي بود . مرحوم مجلسى مى‏فرمايد: فقر و غنا سلامتى و بيمارى و عزت و ذلت و شهرت و گمنامى و ساير اين حالات جهات زيادى دارند و به لحاظ اشخاص و احوال و ازمنه احكامى متفاوت دارند و تنها خداى تعالى عالم به همه تفاصيل است، ولى چون خداى تعالى به لطف عميم خويش آنچه را كه مصالح عباد در آن است انجام مى‏دهد لذا بنده بايد همه آنها را به مولايش واگذار كند و راضى به قضا و صابر بر بلاى وى باشد و نعمت‏هاى او را شاكر باشد، و لذا حالى را كه عاقبت آن را نمى‏داند اختيار نكند بنا بر اين غنا براى غنى بهتر است و الّا مولايش با وى چنين‏‏نمى‏كرد، و فقر براى فقير اصلح است و الا خداى تعالى با وى چنين نمى‏كرد با اينكه مربّى همه اوست. پايان كلام مرحوم مجلسى، رواياتى را مرحوم صاحب عده در اين موضع نقل فرموده است كه فقرا قبل از همه به بهشت مى‏روند، و اغنيا به خاطر حساب معطل مى‏مانند، و نيز حتى حضرت سليمان عليه السلام با آن همه جلالت شأن بعد از همه انبيا وارد بهشت مى‏شود چون سلطنت دنيا داشته است. بنا بر اين اگر ورود به بهشت معيار افضليت باشد دو شخص هم مرتبه كه يكى فقير و ديگر غنى بوده و از جهت طاعات برابر بودند جز آنكه غنى در مبرات ماليه بهتر بوده و فقير در صبر و تحمل شدايد فقر بهتر بوده است فقير زودتر به بهشت مى‏رسد و غنى دچار حساب و مواقف ديگر مى‏شود، بله اگر صلاح غنى در غنا بوده به اينكه اگر همان غنى فقيرى مى‏شده ايمان خود را از دست مى‏داده است در اين صورت بايد رضا به غنا بدهد اصلح به حال وى همان غنا مى‏باشد و يا بر عكس در اين سخنى نيست و نيز رضايت به سرنوشت نيز كلام ديگرى است. و نهايتا آنکه : فقر و ثروت اگر مانع قرار گرفتن مسلمين درمسير الهي باشند مذمومند، فقر از آن جهت که انسان را گرفتارو مشغول رفع احتياجات ضروري و اوليه مي نمايد و نيز او را ضربه پذير، سلطه پذير و آماده انحراف مي تمايد، شديداً نهي شده و ثروت از آن جهت که اغوا کننده است و ثروتمند درمعرض غرور و تفرعن و استغنا مي باشد و احتمال طغيان او درمقابل خداوند وجود دارد.پس هم فقير بايد بر فقرش شکيبا باشد، بلکه شکر کند و هم غني هم بايد شکر کند وبه وظايف خويش عمل نمايد. پس اگر هر دو به وظيفه ي خود عمل کردند، آن گاه پاداش فقير صابر، بيش تر از ثروتمند شاکر است، همانگونه که در روايات به ان اشاره شده است. خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِي يريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» «با کساني باش که پروردگار خود را صبح و عصر مي خوانند و تنها رضاي او را مي طلبد و هرگز به خاطر زيورهاي دنيا، چشمان خود را از آن ها بر مگير و از کساني که قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم، اطاعت مکن؛ همان ها که از هواي نفس پيروي کردند و کارهايشان افراطي است». واينکه پيامبر بزرگوار صلي الله و عليه و آله فرمودند: «اَلْفَقْرُ فَخْرِي».بعضي ازدانشمندان ديني درتفسير اين حديث به شان صدور آن توجه کرده و گفته اند: از آنجايي که درجامعه جاهليت قبل ازاسلام، ثروت ملاک امتياز انسانها و معيار برتري آن ها شمرده مي شد؛پيامبر (صلي الله عليه واله) براي اينکه در ملاکها اصالت دادن به ثروت را دراذهان جامعه آن روز را رفع کند تاثروت را مايه برتري يک انسان برديگري به حساب نياورند اين جمله را فرموده است و در واقع با بيان اين جمله خط بطلاني براين ملاک (ثروت) براي تقسيم بندي انسانها به خوب و بد کشيده است. ظاهرأ فقر پسنديده ، سه شرط دارد: (1)معلول کوتاهي و تقصير انسان در حرکت و تلاش براي تحصيل روزي نباشد؛ چون که خداوند به اين تلاش فرمان داده است و نيازي که معلول کوتاهي باشد، حسني ندارد و مشمول ادله ي نيکو دانستن فقر نيست. (2)همراه با رضايت و تسليم باشد و بي تابي و شکايت در نزد مردم از اوسر نزند. (3)فشار فقر، او را وادار به معصيت نکند . فقر با اين شرايط، پسنديده است، زيرا در اين صورت ، فقير با اين که دچار تنگي معيشت و سختي زندگي است در باطن، راضي به حکم خدا و در قلبش تسليم امر اوست. به علاوه اکثر اين فقرا زندگي خود را در راه دين خدا، اطاعت او و ساير کارهايي که براي دنيا و آخرت خود و برادرانشان مفيد است، مصرف مي کنند، در حالي که ثروتمندان، عمر خود را در راه دنياي خويش هزينه مي نمايند. و خلاف کرده اند مشايخ اين قصه رحمهم الله اندر فقر و غنا تا کدام فاضل ترند اندر صفات خلق؛ جمعي بر آن اند که:«غنا فاضل تر که فقر.» و دليل آرند که:«غنا صفت حق تعالي است و فقر بر وي روا نيست . پس اندر دوستي، صفتي که مشترک باشد ميان بنده و خداوند تعالي تمام تر بود از آن صفت که بر وي تعالي و تقدس روا نباشد. و نيز گروهي از عوام گويند:«توانگر را فضل نهيم بر درويش؛ ازيرا که خداوند تعالي او را اندر دو جهان سعيد آفريده است و منت به توانگري بر وي نهاده.» و آن گروه اينجا غنا کثرت دنيا و يافتن کام و راندن شهوت خواهند، و بر اين دليل کنند که: «بر غنا شکر فرمود و اندر فقر صبر پس صبر اندر بلا بود و شکر اندر نعما، و بحقيقت نعما فاضل تر از بلا بود.» اما غنايي که مشايخ مر آن را فضل نهند بر فقر، مرادشان نه آن بود که عوام مر آن را غنا خوانند؛ که اين غنا يافت نعم بود و آن يافت منعم ، پس يافت وصلت چيزي ديگر بود، و يافت غفلت چيزي پس غنا نعمت و اعراض اندر وي آفت ، و فقر نعمت و حرص اندر وي آفت .معاني جمله نيکو ، روش اندر او مختلف . و فقر فراغت دل از ما دون و غنا مشغولي دل به غير؛ چون فراغت آمد، فقر از غنا اولي تر نه و غنا از فقر اولي تر نه . غنا کثرت متاع و فقر قلت آن ، و متاع بجمله از آن خداوند ؛ چون طالب به ترک ملکيت بگفت، شرکت از ميان برخاست، و از هر دو اسم فارغ شد. 2-3- بيان ادب فقير در حال فقر: با توجه به آنچه درباره فقر و فقراگفته شد و انواع آن بررسي گرديد و مشخص شد که فقر ممدوح و مذموم چيست و چرا به اين نام برگزيده شده است پس با وجود اين لازم است که فقرا همواره ملازم رعايت آدابي در اين زمينه باشندتا خداوند متعال براي فقرشان و صبر و تحملشان که در اين را متقبل شده اند پاداشي جزيل عنايت فرمايد.در حديث آمده است که پيامبر اکرم صلي الله و عليه و آله فرمودند: در ميان فقيران براي خود دستهايي پيدا کنيد زيرا در روز قيامت آنان براي خود قدرتي دارند. شايد بتوان گفت که اين قدرت بدست آمده آنها نشات گرفته از همان رعايت آدابي است که خداوند به آنها سفارش کرده بود تا در مقابل فقرشان از خود نشان دهند. رعايت مواردي همچون راضي بودن به قضاي الهي، شاکر بودن در مقابل خداوند ،ترجيح دادن خواست خداوند بر خواسته خود ،صبر کردن به آنچه خدوند برايشان مقدر کرده است، حفظ عزت نفس خود، پنهان کردن فقرشان و زبان نگشودن به گله و شکايت به درگاه ايزد متعال. در اين باب ملا محسن فيض کاشاني درباره آداب فقير در حالت فقر مي نويسد:« براي فقير در باطن و ظاهر و معاشرتها و اعمال او آدابي است که بايدآنها را رعايت کند. اما ادب باطن اين است که نسبت به فقري که خداوند به او داده است کراهت نداشته باشد. به اين معنا که از فعل خدا از حيث اين که آن را فعل اوست ناخشنود نباشد هرچند فقر را ناخوش بدارد. مانند کسي که وي را حجامت کرده باشند، او از حجامت به سبب درد آن کراهت دارد. ليکن از حجام و عمل او کراهت ندارد بلکه بسا منت آنها را به گردن مي گيرد ؛ واين پايين ترين درجه ادب باطن است که واجب مي باشد و نقيض آن حرام و زايل کننده ثواب فقر است و معناي قول پيامبر خداست که فرمودند: «اي گروه مستمندان از ته دل از خدا خشنود باشيدتا به ثواب فقر دست يابيدوگرنه ثوابي ندارد.» درجه بالاتر از اين آن است که از فقر کراهت نداشته و به آن خشنود باشدو بالاتر از اين آن که فقر را طالب و بدان خوشحال باشد زيرا خطرات توانگري را مي داند و در باطن به خدا توکل دارد و مطمئن است که قطعا روزي او به اندازه ضرورت خواهد رسيدو زياده بر کفاف را دوست ندارد.اما ادب ظاهر فقير آن است که اظهار عفاف و تجمل کند و از شکايت وابراز فقر خودداري ورزد، بلکه فقرش را پنهان بدارد و پنهان کردن آن را اظهار نکند. در حديث آمده است که خداوند فقير عفيف عيالمند را دوست دارد.اما ادب فقير در اعمالش اين است که به سبب فقر و ناداري در عبادت خداوند سستي نکند و از بذل اندک زيادتي که از معيشت او مي ماند دست باز ندارد. فصل سوم: عوامل و آثار فقر 2499995517525 3- 1- عوامل فقر عواملي که باعث پديد آمدن فقر مي شود به دو دسته خودساخته يا انتخابي و غيرخودي يا تحميلي دسته بندي مي شود. 3-1-1- عوامل خود ساخته : آن دسته از عواملي است که در نتيجه عملکرد فرد در زندگي اتفاق مي افتد و فرد به صورت مستقيم در آن نقش دارد . اين عوامل بدان جهت که ساخته دست آدمي است پس چنانچه دفع گردد فرد از حالت فقر نجات داده و او را از اين ورطه بيرون مي کشد . اما چنانچه اين عوامل در فرد نهادينه شده و فرد نسبت به برطرف کردن آن بي اهميت باشد پس همچنان بايد با فقر دست و پنجه نرم کند. اين عوامل در عبارتند از: 3-1-1- 1-تنبلي و بيکاري : اينکه انسان درعين حال که صحيح وسالم است و توان کارکردن دارد خودش را به تنبلي و بيکاري بزند وکار و تلاشي براي امرار معاش خود ننمايد. بديهي است چنين انساني درزندگي با بحرانهاي اقتصادي مواجهه شده و ازمستمندان جامعه محسوب مي شود. دراين صورت سربارديگران و جامعه خواهد شدکه دردين مقدس اسلام بسيار نهي شده است و اسلام همواره انسان را سفارش به کار و تلاش نموده است و مي فرمايد: «لَيسَ لِلْاِنْسانِ اِلّا ما سَعي.» بيکاري و کم کاري افزون برآثار منفي فردي همچون فقرو کاهش درآمد، پيامدهاي ناگواري براقتصاد ملي برجاي مي گذارد. کاهش توليد، کاهش تقاضا و حاکميت نوعي کسادي درنتيجه کاهش درآمد افرادبيکار، و درپايان رکود فعاليتهاي اقتصادي وکاهش سرمايه گذاري براي دوره هاي بعد ازجمله اين پيامدهاست. .امام باقر عليه السلام نيز در اين مورد فرمودند: «َالْکَسِلُ يضِرُّ بِالدّينِ وَالدُّنيا ؛تنبلي به دين و دنياي آدمي ضرر مي رساند.» امير مومنان عليه السلام در بياني تشبيه گونه ،تنبلي و ناتواني را عاملي براي فقر و عقب ماندگي برشمردند و فرمودند: « اِنَّ الْاَشْياءَ لِما ازْدَوَجَتْ ِازْدَوَجَ الْکَسَل ُوَ الْعَجْزُفنَتجَ بينْهَما الْفَقْرُ»آنگاه که اشياء به هم درآميزند، تنبلي و ناتواني به هم درآيد و ازآن دو، فقر زاده شود. اين سخن گهربار حضرت بيان کننده آن است که مهمترين تاثير بيکاري و تنبلي بر انسان عارض شدن فقر بر اوست فقري که او را در معرض انواع بلايا قرار داده و هم بر روح و روانش اثر گذاشته و هم بر جسم او هم زندگي دنيوي خويش را خراب کرده و هم به زندگي اخرويش صدمه مي زند. از امام صادق عليه السلام روايت است که فرمودند: لقمان به پسرش گفت:« اي پسرم؛ هر چيز، نشانه اي دارد که بدان شناخته مي شود و بر اساس آن گواهي مي گردد... کاهل(تنبل) نيز سه نشانه دارد: به قدري سستي مي کند که کوتاهي مي نمايد، و چنان کوتاهي مي کند تا ضايع مي سازد، و آن چنان ضايع مي سازد که مرتکب گناه مي شود .در سفارش ديگري در اين زمينه لقمان به پسرش چنين مي گويد:اي پسرم! از تنبلي و بي حوصلگي بپرهيز؛ زيرا هرگاه تنبل باشي، حق را ادا نمي کني و هر گاه بي حوصله باشي، حق را تحمل نمي کني. بيکاري باعث مي شود که انسان به راههاي خلاف شرع نيز کشيده شده و بر اثر نداشتن کار به هرگونه پستي و ذلتي تن بدهد و خود را در مسير ناصحيح اخلاقي قرار دهد و هيچ کونه بهره اي از عمرخود و زندگي خود نبرد چرا که عمر خود را به بطالت و بيهودگي گذرانده است. در روايات وارد از ائمه معصومين عليهم السلام نيز بيکاري و تنبلي به شدت نهي شده است و انسان در هر شرايط و موقعيتي که باشد سفارش به کار و تلاش شده است. در روايتي از امام رضا (عليه السلام) در اصول کافي نيز چنين آمده است: سَهْلُ بْنُ زِيادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ قَالَ أَبِي ع لِبَعْضِ وُلْدِهِ‏ إِياكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا يمْنَعَانِكَ مِنْ حَظِّكَ مِنَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ. برتو بادبه دوري از تنبلي و تن پروري.چرا که اين دو،تو را از لذت و بهره دنيا وآخرت باز مي دارد. 3-1-1-2- تفاقر(فقرنمايي) : ازديگرعواملي که موجب فقرو محتاج شدن انسان مي شود اين است که انسان خود را به فقيري بزند درحالي که فقير نيست و تا حدودي امکانات زندگي را دارد و مي تواند امرار معاش نمايد. پس کسي که با داشتن بدن سالم و توان کاري به دنبال کسب درآمدبراي تامين زندگي نباشد و همواره دست نياز به سوي ديگران دراز کند و رفع حوائج و خواسته هاي خود را از ديگران بخواهد وي با دست خويش خود را در معرض فقر قرار داده است. علت به وجود آمدن اين امر در برخي از افراد مي تواند به دليل نداشتن کسب و کار و حرفه مناسب باشد پس شخص خود را بصورت فقيري جلوه مي دهدکه بتواند از ديگران کمک مالي بگيرند.شايد هم اين تفاقر به علت کمبود نيازي است که شخص در وجود خود احساس مي کند پس براي رفع اين کمبود نيازش فقيري را پيشه خود ساخته تا توجه ديگران را به خود جلب کند و از اين راه امرار معاش نمايد . چون مي بيند که با نشان دادن خود به صورت يک فرد فقير بيشتر تحت احساسات و عواطف ديگران قرار گرفته و کمک مالي مي شود.اين روش در دين اسلام بسيار مذموم شمرده شده است . چون اولا فقر نمايي باعث مي شود که انسان اگرچه فقير نيست اما در وجود خود احساس کند که واقعا به چنين معضلي مبتلا شده است و او را به سمت فقر کشانده است و ثانيا اينکه فرد با وجود چنين خصلتي خود را ذليل کرده و عزت نفس خويش را پايمال کرده است. پيامبر اکرم صلي الله و عليه و اله در اين مورد فرمودند: « مَنْ تَفاقَرَ اِفْتَقَرَ» کسي که خود را به فقيري بزند فقير مي شود. و در حديثي ديگر فرمودند: خداوند متعال زيباست و زيبايي را دوست دارد و دوست دارد اثر نعمت را در بنده اش ببيند. او فقر و فقر نمايي را دشمن دارد. اميرالمومنين عليه السلام نيز در اين مورد فرمودند: «اِظْهارُ التَباوُسِ يجْلِبُ الْفَقْرَ؛ اظهار فقر و پريشاني سبب جلب فقر مي گردد.» 3-1-1-3- ترک تقدير درمعاش: ترک اقتصاد و ميانه روي درمعاش و عدم رعايت دخل و خرج ازجمله موجبات فقر است. يعني آن که در يک خانواده يا جامعه مخارج و مصارف بيش ازميزان درآمد آن جامعه باشد. دراين صورت است که دخل فرد پاسخگوي مخارج وي نبوده و درنتيجه فرد را از داشتن يک زندگي سالم اقتصادي محروم مي دارد.پس همين عدم تعادل دردخل و خرج است که سبب نيازمندي شخص يا جامعه مي شود. به همين جهت درروايات ما نيز اين امرنکوهش شده است. حضرت علي عليه السلام نيزفرمودند: «تَرْکُ التَقْديرِ فِي الْمَعيشَةِ يورِثُ الْفَقْرَ ؛عدم اقتصاد و ميانه روي در زندگي باعث پديد آمدن فقر مي گردد.» انساني که ميانه روي اقتصادي نداشته باشد به دو خصلت نکوهيده مبتلا مي شود:يکي اسراف و تبذير است و ديگري بخل و منع ورزيدن در جايي که بايد خرج نمايد.چنين انساني در ابتدا فکر مي کند چون از دارايي زيادي برخوردار است پس بدون برنامه اقتصادي خرج مي کند و هنگامي که به پايان خط رسيد و از دارايي اش کاسته شدحتي در خرج کردن برخي امور مهم بخل مي ورزد و در جايي که بايد مصرف کند امتناع مي ورزد.از امام باقر عليه السلام روايت است که فرمودند: ازعلامات مومن سه چيز است که يکي از آنها را حسن تقديردر معيشت دانستند و فرمودند:« خيري نيست درکسي که ميانه روي در معيشت ندارد چرا که اصلاح نمي کند (با اين کار) نه دنياي خويش را و نه آخرتش را.» پس از ضرورت هاي زندگي موفق، برخورداري از مهارت تدبير گري زندگي است و تدبير زندگي، يعني برنامه ريزي براي آنچه خداوند، روزي انسان مي کند. خداوند بر اساس حکمت و مصلحت خود، روزي انسان را مي رساند و اين انسان است که بايد آنچه را خداوند داده است ، مديريت کند و به بهترين شکل ممکن ، مصرف نمايد .از بارزترين مؤلّفه هاي تدبير گري «ميانه روي» در زندگي است. در ادبيات دين، مفاهيمي مثل اسراف و تبذير، در مقابل تدبيرگري زندگي قرار گرفته اند و مفاهيمي مثل : تقدير و اقتصاد ، در کنار آن. «زياده روي در مصرف» و «مصرف بي جا» نشانه ي بي تدبيري است و «اندازه گيري» و «ميانه روي » در مصرف، نشانه ي حسن تدبير است. از اين رو ، همان گونه که تدبير گري، نيمي از زندگي دانسته شده است، ميانه روي نيز نيمي از زندگي دانسته شده است . در دو روايت مشابه از امام صادق و امام کاظم عليه السلام در اين باره چنين آمده است که فرمودند: «ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ اَنْ لاٰ يفْتَقِرَ؛کسي که اقتصاد را درزندگي خودرعايت کند من ضمانت مي کنم که او فقيرنمي شود.» احاديث و روايات در اين زمينه بسيار است و در همه آنها سفارش به ميانه روي در اقتصاد زندگي وبرنامه ريزي صحيح جهت داشتن يک معيشت خوب و سالم شده است.تا جايي که امام صادق عليه السلام مي فرمايند: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَهْلِ بَيتٍ خَيراً رَزَقَهُمُ الرِّفْقَ فِي الْمَعِيشَةِ؛ هنگاميکه خداوند تعالي خيربنده اي را بخواهدگشايش در زندگي را نصيبش مي کند.» 3-1-1-4- اسراف و تبذير: اسراف عبارت است از: گزاف کاري کردن، درگذشتن از حد ميانه ، تلف کردن مال و ولخرجي کردن. در لغت نامه دهخدا درباره اسراف چنين آمده است: «اسراف عبارت از خرج کردن مال بسيار است در غرضي کوجک و به معني تجاوز کردن از حد معمول است در خرج کردن و گفته اند اسراف آن است که شخصي حرام بخورد يا از حلال بيشتر از مقدار حاجت بخورد و گفته اند اسراف تجاوز در کميت است و آن جهل به مقادير حقوق است.پس اسراف عبارت است از تجاوز کردن و گذشتن از حد درهرکاري. گاهي اسراف به اعتبارمقدارو کميت است و گاهي به اعتبار کيفيت. به همين جهت گفته اند آن چه درغيرطاعت خدا مصرف و انفاق شود اسراف است هرچند اندک باشد. در کنار واژه اسراف کلمه ديگري هميشه همراه است به نام واژه تبذير.تبذير از بذر به معناي پراکندن و بذر افشاني کردن امده و اين تعبير استعاره است براي کسي که مالش را تباه و ضايع مي کند. اين کلمه به معناي پريشان ساختن، دست به باد بودن ، فراخ روي و فراخ رفتاري آمده است. در لسان العرب ابن منظور درباره اسراف و تبذير چنين آمده است : « الاسراف مجاوزة القصد و اسرف في ماله : عجل من غير قصد و اما السرف الذي نهي الله عنه فهو ما انفق في غير طاعة الله قليلاً کان او کثيراً و الاسراف في النفقة: التبذير». اسراف با تبذيرمعناي نزديکي دارد؛ با اين تفاوت که اسراف بيشتر براي زياده روي درمصرف به کار مي رود و حتي ممکن است درظاهرچيزي هدرنشود. ولي تبذيرهدردادن مال و اتلاف آن مي باشد وکاربرد آن هنگامي است که امکانات بيهوده نابود گردد. ابن مسکويه درباره فرق اسراف و تبذير مي نويسد: «الفرق بين الاسراف و التبذير أنّ السرف هو الجهل بمقادير الحقوق و التبذير هو الجهل بمواقع الحقوق.» دهخدا اسراف را خرج کردن چيزي در محل خود زياده از حد لازم ولي تبذير را خرج کردن چيزي در غير محل خود و در جاي غير لازم مي داند. پس اموال ،قوام زندگي و حيات جامعه است و هيچ کس نبايد آن را ضايع کند يا درمعرض فساد و تباهي قرار دهد. حتي با همه اهميتي که مساله انفاق دارد و در دين ما به آن سفارش بسياري شده است اما در اين باره نيز اسراف جايز شمرده نمي شود . بدين معنا که شخص همه دارايي خود را بخواهد به ديگران ببخشد و خود به مشقت افتد. امام سجاد عليه السلام فرمودند:گاهى شخصى با اينكه مالش را در راه خدا انفاق مى‏كند، اسراف كار است. چون زياده از حدّ، انفاق مى‏كند. در اين باره ملاکهايي براي اسراف در نظر گرفته شده است که عبارتند از: 1- هرگاه مصرف کالا به گونه اي باشد که بخشي از آن هرچند اندک بيهوده تضييع شود اسراف است. 2- هرگاه مصرف کمي يا کيفي کالا براي بدن زيانبار باشد، گونه اي از اسراف است. 3- استفاده از امکانات مادي بيش ازحد نيازيکي از معيارهاي اسراف است- مصرف کالاها و تصرف در امکانات مادي که بيش از شان افراد است اسراف مي باشد.. کلمه اسراف تنها يک واژه اقتصادي نيست و کاربرد آن منحصر به امور مالي نمي باشد. اين واژه قبل از آنکه يک جرم اقتصادي محسوب شود بيانگر وضعيت نامناسب اخلاقي و فرهنگي شخص يا جامعه مسرف است که آن تجاوز و بي اعتنايي نسبت به قوانين و حدود شناخته شده شرعي انساني است قرآن کريم نيز در اين باره مي فرمايد: «ياٰ عِبادِي الَذّينَ اَسْرَفوا عَليٰ اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنُطوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ؛ اي بندگان من که بر جان خويش تجاوز کرده ايد از رحمت خدا نااميد نشويد.» و يا در آيه ديگري خداوند مي فرمايد: «رَبَّنَا اغْفِر لَناٰ ذُنوبَنا وَ اِسْرافَنا فِي اَمْرِناٰ ؛پروردگارا گناهان و تجاوز گري ما را در کارمان ببخش.» ابتلاء به فقردراثراسراف هم نسبت به فرد قابل تحقق است و هم نسبت به جامعه. زيرا ممکن است فردي دراثرعدم تقديردرمعيشت و ولخرجي و اسرافکاري خود دچارتنگدستي و فقرشود و نتواند سايرنيازهاي لازم خود را برطرف سازد همچنان که ممکن است عده اي با مصرف اسراف آميزسهم بيشتري ازامکانات جامعه را به خود اختصاص داده، زمينه استفاده عده اي ديگررا سلب کنند و بدين ترتيب اسراف عده اي، موجب فقر اجتماعي شود. اصبغ بن نباته گويد: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «لِلْمُسْرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ، يأْكُلُ ما لَيسَ لَهُ وَ يلْبِسُ ما لَيسَ لَهُ وَ يشْتَري‌ ما لَيسَ لَهُ » شخص اسراف كار، سه نشانه دارد: 1- آنچه در شأن او نيست، مى‏خورد. 2- آنچه در شأن او نيست و به كارش نمى‏آيد، خريدارى مى‏كند. 3-آنچه در شأن او نيست، مى‏پوشد. منع ازاسراف و تبذيرجلو بروزتضادها واختلاف ثروتها را مي گيرد و ازابزارهاي غيرمستقيم تعديل ثروت مي باشد. زيرا با نبود اسراف و ممنوعيت کنز، درامد اضافي يا منتهي به انفاق مي شود، يا به سرمايه گذاري مي انجامد که سود حاصل ازآن مشمول خمس خواهد شد وبقيه آن انفاق ويا دوباره سرمايه گذاري مي شود قرآن‌ كريم‌، اسراف‌ كنندگان‌ را از محبّت‌ خداوند محروم‌ دانسته‌، مي‌فرمايد: «وَ كُلُوا وَاشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا انَّهُ لايحِبُّ الْمُسْرِفينَ»بخوريد و بياشاميد ولي‌ زياده‌روي‌ نكنيد كه‌ خداوند مسرفان‌ را دوست‌ ندارد.و نيز به‌ آنان‌ وعدة‌ آتش‌ داده‌ است‌: «وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النّار» همچنين‌ كساني‌ را كه‌ ثروتها را بي‌حساب‌ و كتاب‌ خرج‌ مي‌كنند و در چگونگي‌ مصرف‌ آنها حق‌ و رضاي‌ خدا را درنظر نمي‌گيرند، برادران‌ شيطان‌ معرفي‌ كرده‌ است‌:«وَ لاتُبَذِّرْ تَبْذيراً اِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا اِخْو'انَ الشَّياطينِ» و هرگز اسراف‌ و تبذير مكن‌، چرا كه‌ تبذير كنندگان‌ برادران‌ شياطين‌اند. آيت الله خويي در شرح اين آيه چنين مي گويد:(و هو يرفع صاحبه في الدّنيا و يضعه في الآخرة و يكرمه في النّاس و يهينه عند اللّه) ثمّ نبّه على ما يترتّب على وضع المال في غير محلّه في الدّنيا بقوله (و لم يضع امرؤ ماله في غير حقّه و لا عند غير أهله) رجاء للمكافاة و الجزاء أو توقّعا للشكر و الثناء (إلّا حرّمه اللّه شكرهم و كان لغيره ودّهم فان زلّت به النّعل يوما) أى إذ اعثر و افتقر يوما (فاحتاج إلى معونتهم ف) هم إذا (شرّ خدين) و صديق (و ألئم خليل) و رفيق كما هو معلوم بالتجربة مشاهد بالعيان. اسراف صاحبش را در دنيا بالا مي برد اما چنان است که او را در آخرت ضايع و حقير مي سازد واگر در بين مردم کرامت و بزرگي داشته اما نزد خداوند کوچک و خوار مي گردد.... از نتايج سوء اسراف و تبذيرمبتلا شدن جامعه به زندگي طبقاتي است، زيرا افراد برخوردارازدرامد زياد مي توانند براي خود يک زندگي اشرافي درست کنند و با اسرافکاريها و ولخرجيها بخش زيادي از امکانات جامعه را به خود اختصاص دهند.مصرف سازگار با تعاليم دين مصرف در حد کفايت است، يعني مصرف براي زندگي و تامين نيازها که بگونه معقول و منطقي و بر اساس امکانات شکل گيرد و حقوق ديگران درآن رعايت شود.پس اسراف و تبذير نقش مهمي در ابتلا شخص به پديده فقر و بيچارگي فرد دارد. گاهي در کنار اين امر ناپسند اسراف که بسيار مورد نکوهش قرار گرفته است امر ناپسند و نکوهيده ديگري بر انسان مترتب مي شود که عبارت است از پديده اي به نام «اتراف». اتراف اصرار بر نافرماني کردن. به نعمت پروردن. نعمت دادن کسي را که چندان به غلبه نشاط انجامد. اتراف از واژه « ترف» به معناي نعمت وبرخورداري از آن به کاررفته است ومترف به کسي گويند که نعمت فراوان وغرق شدن درشهوات وخوشگذرانيها او را به غرور و سرکشي واداشته است. گرچه اتراف همواره ملازم اسراف است ولي از يک سو درمفهوم اتراف نوعي لذت گرايي و شهوت پرستي ناشي ازثروت زياد نهفته است که عامل طغيان مي باشد و از ديگرسو اسراف مفهومي گسترده دارد که هرگونه زياده روي درمصرف را دربرمي گيرد هرچند همراه با ثروت زياد نيز نباشد.بايد گفت که ترف يک حالت رواني ناشي از نداشتن تکيه گاه معنوي است که در انسان پديد مي آيد و در نتيجه تمام توجه او را به لذات زودگذر و آسايش و تنعم محدود مي گرداند و چون روح او را آسايش و تنعم نمي تواند ارضاء کند پيوسته در تنوع و تجمل لذات بيشتر مي کوشد و ازآن جا که خوي تنوع طلبي و افراط در تجمل وآسايش پيدا مي کند تن زير بار هيچ گونه حدود و مقرراتي نمي دهد و از پيش به نعمتهاي خدا اعتراف نمي کند تا ملزم به اداي شکر او نباشد . مترفان دچار اين حالت رواني مي شوند تا بدانجا که نعمتها را از خدا نمي بيند بلکه نسبت به او سر به طغيان و عصيان برمي آرند و منکر پيامبران و کتاب و ميزان الهي مي گردند و با بهانه هاي مختلف از زير بار مسئوليت و تکليف شانه خالي مي کنند. وصف مترفين در اين آيات همان است كه در آيه ديگري خداى سبحان فرمود: (فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ‏) امّا انسان را پروردگارش با مترف شدن يعنى بيمارى مال پرستى و نعمت زدگى كه انسان جاهل آن را دليلى بر اكرام و انعام خويش از طرف خدا مى‏داند، و حال اينكه خداوند بلافاصله بعد از اين آيه پاسخ مى‏دهد كه- كَلَّا- يعنى حاشا چنان باشد كه مى‏پندارند هرگز اكرام و اهانت به زيادى و كمى ثروت نيست بلكه در طاعت و گناه است. سپس مى‏فرمايد: كَلَّا- شما يتيمان را نواختيد و در اجراى اطعام مسكينان و رفع ستم از آنان نكوشيديد و بر رفع مسكنتشان تشويق نكرديد بلكه در عوض ميراث خوارشان بوديد و (تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا) 4- شما به شدّت زر اندوزى و مال پرستى نموديد اين بود كه ثروتمندشديد نه بخشش و اكرام الهى، اگر اكرام الهى بود خداوند با تهديد نمى‏فرمود. در جامعه هايي که تبعيض و تفاوت و تنگدستي و محروميت درآنها حضور دارد هرکس بيش از حد معمولي از امکانات بهره برد و با استفاده ازقدرت ثروت خويش به ريخت و پاش و پر خرجي و رفاه زدگي گرايد مترف است و اين چگونگي از نظر قران کريم مردود ومحکوم است. خداوند در قران کريم در سوره مومنون مي فرمايد : «وَاَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا » آنان را در دنيا به نعمت پروريديم.ازديدگاه قران کريم پديده اتراف زمينه ساز تکذيب حق ومقابله با پيامبران و مصلحان اجتماعي ، فساد اخلاقي ورفتاري ونابودي فرهنگ ها و تمدن هاست. در کتاب مباني اقتصاد اسلامي بحثي پيرامون توسعه در اقتصاد اسلامي آمده است که در آن به توسعه مذموم و ممدوح اشاره شده است و آن را مترادف با اسراف و اتراف معرفي کرده است. در اين مورد چنين مي خوانيم: «توسعه بردو قسم است: مذموم و ممدوح . توسعه مذموم مانند اسراف و اتراف ورفاه زدگي و مانند آن است؛ زيرا قرآن همه اينها را مذموم مي داند و مترفين و مرفهين را نکوهش کرده است.اما توسعه ممدوح درتوليد فراوان و همراه با قناعت درمصرف است ؛يعني درتوليد هرچه پرتلاشترباشيم موفق ترخواهيم بود و درمصرف هرچه قانع تر،راحت تر. به ديگرسخن حرص درتوليد ممدوح است ولي حرص درمصرف نکوهيده؛ بلکه راه قناعت مورد ستايش است.. اگرکسي توسعه مطلوب را به رفاه طلبي و اتراف و اسراف تفسيرکند سرمايه داري غرب را اسوه توسعه اقتصادي قرارمي دهد؛ حال آنکه اين تفسيرباطل و ناصواب است و آنچه که اسوه و الگوست نظام عقلاني است که اسلام آن را ترويج کرده است که انسان درتوليد برمحور عقل فعاليت کند و درمحورمصرف نيز برمحورعقل مصرف کند.» از اين مطلب نيز مشخص مي شود که اسراف و مصرف بيجا در همه امور زندگي نکوهش شده است و انسان بايد از اين معضل خود را نجات دهد.. 3- 1-1-5- گناهان: از ديگر عواملي که درکاهش رزق و روزي و پديد آمدن فقر در زندگي آدمي نقش بسزايي دارد گناهان است.گناهاني که باعث مي شود انسان هم دچار عذاب وجداني شده و هم اينکه مبتلا به اثرات وضعي آن دراين دنيا شود که از جمله اثرات وضعي گناه ايجاد فقر و مستمندي انسان است .اين بيان را مي توان در حديث گهربار امام صادق عليه السلام بررسي کرد که فرمودند: «اِنَّ الْعَبْدَ لَيذْنِبُ الذَّنْبَ فَيزْوي عَنْهُ الرِّزْق ؛ بنده خدا براي گناهي که مرتکب مي شود از رزق و روزي خود دور مي افتد و در تنگي معيشت قرار مي گيرد.» شايد منظور از گناهاني که اين چنين در کاهش رزق و روزي موثر است انجام گناهان کبيره اي همچون ظلم به ديگران يا زنا باشد. زنايي که خداوند متعال در باره آن مي فرمايد :کسي که به اين عمل زشت مبتلا شود رزق و روزي او کاسته شده و برکت از آن برداشته مي شود.شايدهم تعبير به انجام گناه يعني ناشکري و ناسپاسي بدان نعمتي که در دست داشته ايم . پس مجازات اين ناشکري کاهش رزق و روزي براي فرد مي باشد . چنان که خداوند بزرگ نيز در قرآن کريم مى‏فرمايد: « وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يصْنَعُونَ‏ ؛و خدا مثل آورد دهى را كه اهل آن از سختيها آسوده و آرميده بودند و از هر سو روزى فراوان به آنها مى‏رسيد، پس شكر نعمتهاى خدا را بجا نياوردند، خداوند هم لباس گرسنگى و ترس را به ايشان پوشانيده مزه سختى و گرفتارى را بآنها چشانيد، و بر اثر آنچه بجا آوردند آنان را به هرگونه سختى و گرسنگى مبتلا نمود.» در شرح اين آيه از فيض الاسلام چنين آمده است: ايشان با كفران نعمت و بجا آوردن گناه اگر مستحقّ نعمت بودند، منع نعمت از آنها منع از مستحقّ بود كه عين ظلم و ستم است، و ظلم بر خدا محال است، چنانكه مى‏فرمايد: أَنَّ اللَّهَ لَيسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ* يعنى خدا بر بندگان، ستمگر نمى‏باشد . مقصود از فرمايش امام عليه السّلام آنست كه غالبا سبب زوال نعمت مرتكب شدن گناهان است، نه آنكه عموميت داشته باشد، زيرا بسا خداوند از جهت امتحان و آزمايش يا بجهت كفّاره گناهان كوچك يا بلند نمودن مقام و منزلت، نعمت بعضى از بندگان را گرفته، و آسايششان را بسختى و گرفتارى تبديل مى‏نمايد. 3-1-2- عوامل غير خودي: دسته ديگر عوامل پديد آورنده فقر ، عوامل غيرخودي يا تحميلي مي باشند که فرد در بوجود آوردن آن بصورت مستقيم نقش ندارد بلکه دراثر ايجاد شرايطي بصورت ناخواسته بر او تحميل شده است و فرد را درگرداب فقر قرار داده است. اين عوامل به دو دسته عوامل طبيعي و عوامل اجتماعي تقسيم مي شوند. 3-1-2-1 عوامل طبيعي عبارتند از: 3-1-2-1-1- حوادث طبيعي: حوادثي هستند که ناخواسته وبدون هيچ مقدمه اي در اثروقوع برخي شرايط رخ مي دهد. مثل زلزله يا سيل، که فرد در اثر اين گونه عوامل خانه و کاشانه خود را از دست داده ، وسايل زندگي وي از بين رفته و فرد از داشتن لوازم و مايحتاج اوليه محتاج مي شود.مدت زمان مديدي طول مي کشد تا بتواند جبران از دست رفته ها را بکند يا تحت حمايت مراکز خاص قرار گيرد. بنابراين اين شخص نيز به نوعي به فقر مبتلا شده است. البته اين فقر دائمي نبوده و شخص مي تواند با کار و تلاش مستمردوباره جبران آنچه را از دست رفته بنمايد و خود را از مهلکه ناداري نجات دهد. 3-1-2-1-2- نقص عضو: موردي که از آن به فقر جسمي تعبير مي شود. در اين مورد شخص به علت داشتن نقص عضو قادر به انجام کار نمي باشد. بنابراين در زندگي با مشکلات فراوان اقتصادي مواجه شده که نتيجه فقيرشدن شخص است. به علت رابطه تنگاتنگي که بين تن و روان وجود دارد، هرگونه نقص و کاستي در جسم باعث مي شود که بر جان و روان انسان اثر سوء گذاشته ،خلق و خوي او را دگرگون ساخته ،جلو رشد فکري او را گرفته و فرد را از تلاش و کوشش موثر بازمي دارد .واضح است که تمام نمودهاي رواني از کارتحقيقاتي ، علمي ،امور هنري و ادبي و حتي شوخ طبعي و لطيفه گويي معلول سلامت بدن و مزاج است .انساني که سلامت تن را از دست داده شعله هاي روح و روان او به خاموشي گراييده و نمود بارزي از خود نشان نمي دهد پس اين شخص نيز به نوعي فقير است. 3-1-2-1-3- ديوانگي: اين مورد نيز به عنوان فقر عقلي تعبير شده است که فرد به علت فقدان عقل و دانايي قادر به انجام امور نمي باشد. پس جامعه به چنين شخصي اعتماد نکرده و کاري به وي واگذار نمي شود. پس فرد دراثرنداشتن کار ودرآمد به نوعي فقر مبتلا مي شود. 3-1-2-1-4- انگيزه هاي فردي: در مناطق فقير نشين بسيار مشاهده مي شود که برخي با استفاده از حداقل شرايط، مي توانند خود را از فقر نجات دهند. انگيزه فرار از دام فقر را بايد عامل مهمي در اين مورد دانست. اميال، آرزوها و انگيزه هاي افراد، نقش مهمي در وضعيت حال و آينده او دارند. گفته مي شود که ” فردا هماني خواهي شد که امروز به آن مي انديشي” و يا ” خواستن توانستن است” . ثروتمند بودن شايد آرزوي همه افراد باشد ولي ثروتمند شدن نيازمند انگيزه اي است که در وجود همه کس نيست.اين در حالي است که اکثر فقرا توانسته اند يک سازگاري و تطابقي با فقر خود ايجاد کنند که به آن عادت کرده اند. فقر براي بسياري از آنها يک امر عادي است و بخصوص وقتي برخي نهادهاي جامعه به تشويق فقر بپردازند، تداوم فقر اجتناب ناپذير است. گالبرايت بزرگترين عامل فقر را، سازگاري و تطابق فقرا با فقر خود مي داند. او نشان مي دهد که وقتي که در يک جامعه فقير، اوضاع کمي به طور موقت بهبود مي يابد، نيروهايي وجود دارند که تعادل فقر را نگه مي دارند و باعث مي شوند فقر بتواند به دوام خود ادامه دهد و سطح قبلي محروميت را بازگرداند. گالبرايت بيان مي کند: ” …اما هيچ چيز بيشتر از فقدان و غيبت اميد و آرزو براي گريز از فقر و همچنين فقدان کوشش و تلاش در جهت آن به اين تعادل کمک نمي کند. در جوامع روستايي فقير، وجود چنين آرزوها و اميدهايي با يکي از عميق ترين و مشخص ترين عناصر رفتار بشري در تعارض قرار مي گيرد. اين عناصر عبارت است از خودداري از مبارزه عليه ناممکن ها، تمايل و ترجيح به تسليم و واماندگي و ثبات در زندگي. 3-1-2-2- عوامل اجتماعي: 3-1-2-2-1- ظلم : فقر در بسياري از موارد معلول ظلم اجتماعي است و ظلم به صورت عام دربيشتر موارد اقتصادي است و در روابط مالي و نظام توليد و توزيع و مصرف صورت مي گيرد و در اکثريت مردم موجب محروميت از دستيابي به کالاها و مواد لازم زندگي مي گردد و بصورت خاص از طريق سرقت، گرانفروشي، احتکار، کم فروشي و استثمار و کم بها دادن به کار و کالاي ديگران و ديگر راههاي باطل اين عمل ظالمانه اقتصادي جريان مي يابد. امام رضا عليه السلام فرمودند: « اِذا اَکَلَ اْلاِنْسانُ مالَ الْيتيمِ ظُلْماً ...... فَکَانَّهُ قَدْقَتَلَهُ وَ صَيرَهُ اِلي اللهِ وَ الْفاقَةِ ؛آنگاه که انسان مال يتيم را به ستم بخورد بي ترديد چون اين است که او را کشته و او را دست به گريبان تهيدستي و بينوايي کرده است. » ظلم ازشيوه هاي عمل سرمايه داري است .چرا که سرمايه داران از راههاي ظالمانه شروع به گردآوري ثروت کرده و حق و حقوق ديگران را ناديده مي گيرند.مسلم است که در چنين حالتي آنان صاحب ثروتي عظيم شده اند و در مقابل عده اي محتاج به داشتن اندکي دارايي. امام صادق عليه السلام مي فرمايند: آنچه بر سر ناداران و نيازمندان و گرسنگان و برهنگان مي آيد همه دراثرخيانت اغنياو توانگران است. همچنين امام علي ( عليه السلام ) درباره ي علت پذيرش حکومت از جانب خود فرموده است:«أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الحَبَّةَ ، وَ بَرَأ النَّسَمَةَ ، لَو لَا حُضُورُ الحَاضِرِ ، وَ قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ ، وَ مَا أخَذَ اللهُ عَلَي العُلَمَاء ألَّا يقَارُّوا عَلَي کِظَّةِ ظالِم ، وَ لَا سَغَبِ مَظلُومٍ ، لَأَ لقَيتُ حَبلَهَا عَلَي غَارِبِهَا، وَ لَسَقَيتُ آخِرَهَا بِکَأسِ أوَّلِهَا .» آري به حق آن که دانه را شکافت، و جان را آفريد، اگر حضور حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود، و اگر خداوند از عالمان پيماني سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگي ستمگر و گرسنگي ستمديده هيچ آرام و قرار نگيرند، بي تأمل رشته ي حکومت را از دست مي گذاشتم و پايانش را چون آغازش مي انگاشتم، و چون گذشته خود را به کناري مي کشيدم. با چنين دريافتي است که امير مومنان علي عليه السلام از نخستين روز حکومت خويش مبارزه اي سخت و همه جانبه را بر ضد علل و اسباب به فقر کشاندن مردمان آغاز کرد و همه ي همت خويش را بر فقر زدايي گذاشت تا مانع جدي تحقق دين و دينداري را رفع نمايد. جرج جرداق مسيحي در اين باره مي نويسد :« البته طبيعي است که علي کار را از اينجا شروع کند، زيرا او مي داند که تازيانه هاي دردناکي که خداوند مردم را به وسيله ي آنها مي زند ، زياد است ، ولي هيچ کدام از آنها مانند اين تازيانه وحشت زا، يعني فقر، آزار و درد نمي رساند. آيا او صاحب اين سخن نيست که اعتقاد عميق وي را به ضرورت رفع نيازمندي مي رساند و از درک صحيح و آشنايي کامل او از اوضاع مردم و حقايق اشيا و مقدمات و نتايج امور، پرده بر مي دارد. مرادم اين است که آيا او صاحب اين گفتار نيست : «خداوند بندگان خود را با شلاقي دردناکتر از فقر نزده است.» همين فقري که بعضي از زهاد، آن را نيکو جلوه داده و مردم را به آن دعوت مي کنند؛ و البته فهميده يا نفهميده اشتباه مي کنند و راه بدي مي روند. و همين فقري که امام علي مانند پيامبر، در بين مردم با آن جنگيد، چنانکه انقلابي بزرگ ، ابوذر غفاري ، پيشرو پيروان و شيعيان علي و قرباني بني اميه و راه و روش آنان در حکومت و سياست ، با آن جنگيد .علي به خوبي دريافته بود که فقر بر هر گونه فضيلتي غالب مي آيد تا فردا وسيله ي کفر و الحاد گردد ؛ و از همين جاست که علي هميشه و در هر ميداني با فقر مي جنگيد و راه را بر آن مي بست و هر کسي را که به آن مي خواند، مي کوبيد. چقدر زيبا و مقدس است اين شلاقي که علي آن را بر ضد فقر و منافقاني که آن را نيکو جلوه مي دهند ، بلند مي کند که همه ي آنان را مي خورد و نابود مي کند ، آن چنان که لهيب آتش ، کاه آلوده را مي خورد و خاکستر مي کند و نيرنگها و حيله هاي آنان را در جلو ديدگانشان ريشه کن مي سازد ،آنجا که مي گويد : «لو تمثل لي الفقر رجلا لقتلته.» اگر فقر در برابر من به صورت انساني مجسم گردد، البته او را مي کشم.» پس ظلم بر بندگان خداوند از هر نوعي که باشد چه در زمينه مالي يا آبرويي يا ......انسان مورد بازخواست خداوند قرار داده مي شود. با توجه به سخنان گهربار ائمه معصومين عليهم السلا به اين نتيجه مي رسيم که بدترين عامل براي خروج از مسير انسانيت و قرار گرفتن در جاده گمراهي ظلم به ديگران است .ظلمي که آثار و نتايج آن هم دنياي فرد را خراب کرده و هم آخرتش را از ياد مي برد .حضرت علي (عليه السلام) در جاي ديگري مي فرمايند: «بِئْسَ الزّادِ إِلىَ الْمَعادِ، الْعُدْوانِ عَلَىَ الْعِبادِ.بد توشه‏اى است ستم بر بندگان خدا براى روز جزا.» آيت الله خويي در شرح اين کلام حضرت چنين مي گويد:‏ «الظلم على النّفس بارتكاب المعاصي الّتي لا تمسّ حقوق النّاس كشرب المسكر مثلا أسهل توبة و أقرب إلى المغفرة، و قد وعد اللَّه المغفرة على الظلم بالنفس فقال: «قُلْ يا عِبادِي الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً».(زمر 53)و أمّا إذا كان ظلما و عدوانا على العباد كالغيبة و أكل مال النّاس بغير حقّ فلا توبة له إلّا بأداء حقّ‏ النّاس‏ و تحصيل البراءة عنهم، و إلّا يبقى في الذّمة إلى يوم المعاد و يؤاخذ عنه فيكون بئس الزاد. ترجمه: ظلم بر خويشتن با انجام گناهاني است که حقوق مردم را ضايع نمي سازد.مانند شرب خمر. که اين گناهان به بخشش نزديکترندو براي توبه کردن ساده ترو خداوند در اين آيه وعده داده است که ظلم بر خويشتن را مي بخشد . اما اگر ستم بر بندگان خود باشد مانند غيبت و خوردن مال حرام به ناحق،هيچ توبه اي ندارد مگر اينکه مال مردم داده شود و از آنها حلاليت طلبيده شود. در غير اين صورت تا روز قيامت گناه بر گردن او مي ماند و به خاطر آن عذاب مي شودکه اين امر بدترين توشه است. وآنچنان ظلم بر بندگان خدا مورد نکوهش قرار گرفته است که باز حضرت در يکي از خطبه هاي خود چنين مي فرمايند: وَ اللهِ لَأَن أبِيتَ عَلَي حَسَکِ السَّعدَانِ مُسَهَّدآً، أَو أُجَرَّ فِي الأغلالِ مُصَفَّداً ، أَحَبُّ إِلَي مِن أَن أَلقَي اللهَ وَ رَسُولَهُ يومَ القيامَةِ ظالِماً لِبَعضِ العِبادِ ،سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روي خارهاي سعدان به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو کشيده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالي ملاقات کنم که به بعضي از بندگان ستم، و چيزي از اموال عمومي را غصب کرده باشم...... وَ اللهِ لَو أُعطِيتُ الأَقالُيمَ السَبعَةَ بِما تَحتَ أَفلاکها، عَلَي أَن أَعصِي اَلله فِي نَملَةٍ أَشلُبُها جُلبَ شَعيرَةٍ مَا فَعَلتُهُ وَ إِنَّ دُنيا کم عِندِي لَأَهوَنُ مِن وَرَقَةٍ فِي فمِ جَرادَةٍ تَقضَمُها.به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمان ها ست به من دهند تا خدا را نافرماني کنم که پوست جوي را از مورچه اي ناروا بگيرم ، چنين نخواهم کرد ! و همانا اين دنياي آلوده شما نزد من از برگ جويده شده ي دهان ملخ پست تر است ! 3-1-2-2-2-فقدان برنامه هاي اقتصادي سالم و منظم: در هرجامعه اي که دولت و حکومت آن بر اوضاع محدوده حکومت خويش مسلط باشد و با برنامه هاي منظم و حساب شده براي نظام اقتصادي خود کار کند پس داراي ثبات اقتصادي بوده و در نتيجه درآمد وهزينه مردم در آن جامعه با يکديگر هماهنگ شده و باعث پيشرفت اقتصادي مي شود. اما اگر دولت درزمينه اقتصادي برنامه منظم و از پيش تعييين شده اي نداشته باشد نتيجه آن مي شود که عده اي غرق در ثروت فراوان مي شوند و عده اي به علت ناداري در آتش فقر مي سوزند. پس حکومتها با برنامه ريزي غلط وآزادي دادن به زراندوزان مال پرست وجانبداري درقانون واجرا ازسرمايه داري مي توانند ثروت جامعه را به جيب اقليتي سرازيرکنند(که با حاکميت دررابطه هستند) وتوده هاي مردم را فقير و تهيدست سازند وسبب کفروبي ايماني آنان گردد. از امام صادق (عليه السلام) چنين روايت شده است: آن گاه به فرمان پيامبر صلي الله و عليه و آله فرياد زدند: تا همه مردم گرد آيند و آن حضرت خود به مهاجران و انصار فرمان داد که سلاح بر گيرند . پس مردمان جمع شدند و پيامبر بر بالاي منبر رفت و خبر نزديک شدن رحلت خويش را به ايشان داد و فرمود: « خدا را به ياد هر زمامدار اسلامي پس از خود مي آورم ..... درباره عمل به وظائفش، از جمله اينکه مردمان را فقير نسازد که در نتيجه کافرشان خواهد کرد. 3-1-2-2-3- جنگ: از ديگر عوامل موثر در بروز فقر و ناداري عامل جنگ مي باشد. جنگهاي مستمر و پي در پي که تمام هستي فرد راساقط نموده و فرد را از پاي در مي آورد. آدمي در همه اعصار و روزگاران شاهد چنين صحنه هاي وحشتناک و رنج آوري بوده است که ثمره آن ظهور افرادي است که ديگر آهي در بساط ندارند.درست است که حصول اين امر به صورت مقطعي و زودگذر مي باشد و چنانچه از طرف دولت حاکم تدابيري انديشيده شود اين معظل رفع خواهدگرديد. اما نهايتا اثر خود را بر افراد خواهد گذاشت وآنها را براي مدتي در فقر و تنگدستي قرار خواهد داد. 3-1-2-2-4- سقوط درآمدها: آمار تياسن درکارهاي خود براين نکته تاکيد مي ورزد که سقوط درآمد را بايديکي از مختصات فقر بدانيم.وي بر اهميت مجموع دارايي ها يا موهبت هاي متعلق به فقرا و همچنين برماهيت مطالبات ناشي از آنها تاکيد مي ورزد واين گونه عوامل را براي تحليل فقروآسيب پذيري بسيار حياتي مي داند.بيکاري، ازدست دادن بازاروتغييرات ناگهاني توليد وقيمت، دست دردست همديگربرآسيب پذيري افرادي مي افزايند که براي مقاومت در برابر بحرانها وضربه هاي ناگهاني فقط متکي به داراييها و ظرفيتهاي خاص خود هستند. نظام معيشتي موجود ممکن است مانع دستيابي به دارايي ها وملزومات شخصي کارامد باشد وبه همين دليل موجب چيزي مي شود که آمارتياسن آن را زوال استحقاق مي نا مد. شکاف درامدي بين طبقات جامعه علاوه برفقراقتصادي و تبعات آن موجب احساس تبعيض ونابرابري درطبقات پايين و درنتيجه احساس نفرت وخشم اعتراضهاي اجتماعي، بزه کاري ها وتعارضات اجتماعي مي شود. از اين رو براي جلوگيري ازاين آسيبها بايد به نحوي عمل کنيم که فاصله درآمدي کاهش يابد يا ازبين برود. نويسنده کتاب ظهور و سقوط تمدنها درباره فاصله هاي هولناک طبقاتي و تبعيضات ناروا چنين مينويسد:جامعه اي که در روند تاريخي اش به جاي حاکميت توازن و تعادل اقتصادي و تامين و تضمين حقوق مردم به هر دليل و توجيهي به دو گروه و دو قطب برخوردار و محروم تقسيم گشت و دره عميق و فاصله ژرف و هولناکي بين آنها پديدار گشت ، جامعه اي که اکثريت آن که طيف گسترده محروم باشد از بام تا شام به بيگاري مرئي و نامرئي اجبار گشت و ثمره کار و نتيجه رنج و زحمت آن به غارت رفت و در همان حال از تامين ضروري ترين و طبيعي ترين نيازهاي زندگي خود درمانده و ناتوان گشت، اما اقليت مرفه و متنعم با تکاثر ثروت و انحصار قدرت و امکانات توده هاي دربند از سويي به دليل احساس بي نيازي و جنون سيري به سر حد فساد و طغيان کشانده شده و از دگر سو به آفت رفاه زدگي به اسراف و تبذير روي آورد و از ناحيه سوم در پي تفريح و تفنن و عياشي و لذت طلبي به سوي نيازها ي کاذب و کام جويي هاي بدلي گام سپرد چنين جامعه دو قطبي و چنين تمدن ظالمانه و چنين بناي نامتعادل و نا متوازني نمي تواند به حيات و بقاي خود اميد بندد. 3-1-2-2-4- نابرابريهاي اقتصادي (بي عدالتي): سرمايه داري ازعوامل فقرومحروميت درجامعه است وسبب گردش اموال در دست گروهي اندک است وعامل محروميت اکثريت .در يک تعريف کوتاه مي توان گفت :در اجتماعاتي که پول و سرمايه حکومت مي کند ، ضعيف و محروم کسي است که اين حاکم طغيان گر و بي رحم او را از اين وسيله خلع کرده است . به سخن ديگر ، طبق مطالبي که همه اقتصاد دانان و جامعه شناسان بدون استثناء درباره ي سيستم سرمايه داري بيان کرده اند بايد گفت: جامعه اي که تحت حکومت و حاکميت پول و سرمايه به سر مي برد ، در يک نگاه کلي به دو دسته تقسيم مي شود : اقليتي صاحب ثروت و نفوذ ، که استعمار و استکبار و ستمگري مي کند ، و اکثريتي فاقد ثروت ، که تحت استثمار و ستم قرار دارد ودر سخت ترين شرائط زندگي به سر مي برد. در اين جوامع اقليتي ناچيز در کمال رفاه و آسايش و غرق در ثروت و سرمايه زندگي مي کنند، و درمقابل آنها اکثريتي عظيم، در فقر و محروميت شديد به سر مي برند. راوي باترا استاد دانشگاه متودايست جنوبي مي نويسد: « عامل اصلي بحران درتمرکزثروت است که ابتدا منجربه توزيع نابرابرآن وسپس اختلال درنظام مالي مي شود و درنتيجه بحران اقتصادي را دامن مي زند.» ازديدگاه اسلام حتي اگررشد اقتصادي پايدار،کاهش نابرابري و حذف فقرتحقق يابد ولي مصرف درنظام اقتصادي متعادل نباشد عدالت اقتصادي تحقق نيافته است. سرزنش مترفين و مسرفين و مبذرين درقرآن کريم وسنت معصومان گواه صدق اين مدعاست. حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند: «وَ اَللهِ لَو وَجَدتُهُ قَد تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِکَ بِهِ اَلامَاءُ ؛لَرَدَدتُهُ ؛ فَإنَّ فِي العَدلِ سَعَةً. وَ مَن ضَاقَ عَلَيهِ العَدلُ ، فَالجَورُ عَليهِ أَضيقُ ! به خدا سوگند ، بيت المال تاراج شده را هر کجا که بيابم به صاحبان اصلي آن باز مي گردانم ، گرچه با آن ازدواج کرده، يا کنيزاني خريده باشند ؛ زيرا در عدالت گشايش براي عموم است و آن کس که عدالت بر او گران آيد، تحمّل ستم براي او سخت تر است.» دلايل بسياري وجود دارد که آزادي اقتصادي مي تواند موجب نابرابري اقتصادي و اجتماعي شود. نخست آنکه فرصتها به طور يکسان دراختيار همه قرارنمي گيرد و به عبارت ديگر، همه شرکت کنندگان دربازي رقابت را از يک نقطه آغاز نمي کنند. چراکه از ابتدا توزيع منابع و مواهب طبيعي درنقاط مختلف و بين خانواده هاي مختلف يکسان نبوده است. وجود تبعيض هاي قبلي دربهره گيري ازمنابع، دسترسي به امکانات آموزشي و فرصتهاي پرورش استعدادها و مانند آن ،که درهمه جوامع اجتناب ناپذيري است، مي تواند بازي رقابتي را ازهمان نقطه شروع ناعادلانه سازد. فارابي معتقد است اجراي عدالت به معني تقسيم خيرها و سهام درميان افراد به مقتضاي استحقاق آنها يک ضرورت است. درنظام فکري «فارابي» يکي از موارد نياز جامعه به دين، اجراي عدالت است.زيرا درغياب عدالت درجامعه ستم رواج مي يابد. بنابراين بايد عوامل و فاعلان مخل به عدالت را به اندازه جرم شان عقوبت کرد نه کم و نه زياد، زيرا اگرتناسب ميان جرم و عقاب نباشد برجامعه و انسان ستم مي رود. به عقيده حضرت امام (رحمة الله عليه) اسلام تعديل مي خواهد نه جلو سرمايه را مي گيرد ونه مي گذارد که سرمايه در دست عده اي محدود جمع شود. برنامه هاي اسلام تفاوت فاحش در درامد را بين مردم کاهش مي دهد. امام علي عليه السلام در خطبه اي فرموده است: « قَد أَصبَحتُم فِي زَمَنٍ لا يزدَادُ الخَيرُ فِيهِ إِلَّا إِدبارِاً، وَ لَا الشَّرُّ فِيهِ إلَّا إقبالَاً ، وَ لَا الشَّيطَانُ فِي هَلاکِ النَّاسِ إلَّا طَمَعآً . فَهذَا أَوَانٌ قَوِيت عُدَّتُهُ ، وَ عَمَّت مَکِيدَتُهُ ، وَ أمکَنَت فَرِيسَتُهُ. اضرِب بِطَرفِکَ حَيثُ شِئتُ مِنَ النَّاسِ ، فَهَل تُبصِرُ إلَّا فَقِيراً يکابِدُ فَقرَاً، أَو غَنياً بَدَّلَ نِعمَةَ اللهِ کُفرَاً، أَو بَخيلَاً اتَّخَذَ البُخلَ بِحَقِّ اللهِ وَ فرَاً...؛ شما در روزگاري هستيد که خوبي در آن پشت کرده و همچنان مي رود ، و بدي روي آورده و پيش مي دود . و طمع شيطان در تباه کردن مردمان بيشتر مي شود . اکنون روزگاري است که اسباب کار شيطان خوب فراهم گشته است، و مکر او فراگير شده است، و شکار او به آساني در دامش مي افتد. به هر سوي جامعه مي خواهي بنگر! آيا جز بينواياني مي بيني که با فشار بينوايي و کمبود داري دست و پنجه نرم ميکنند ، يا توانگراني که به جاي شکر نعمت به کفران نعمت پرداخته اند، يا بخيلاني که حق خدا (حق محرومان) را نمي دهند، تا هر چه بيشتر مال بيندوزند؟» عدالت اجتماعي که به عنوان يکي از پيامدهاي مهم نظارت خوب و اصولي و منضبط است مي تواند نمايان گر تلاش مستمر و پيگير ناظران به حق باشد که با پاسداري و حفاظت منافع ملي و عمومي و کنترل ضربان هاي ستم و گلوگاه هاي تبعيض در روند جامعه عدالت محور، نقش اساسي ايفا مي کنند. پس بايد نظارت در جامعه اسلامي محسوس بوده و در هر جاي و نکته از آن ملموس و ملتمس باشد که آن در سيره و آيه و فرمايش بزرگان مشهود مي باشد. امام خميني (ره) مي فرمايد : تمام زحمت هاي انبياء براي اين بود که يک ،عدالت اجتماعي ، براي بشر به وجود آورند و يا مي فرمايد : اگر حکومت عدالت پرور باشد تمام ادارات و تمام قشرهايي که به آن مربوطند به عدالت گرايش پيدا مي کنند. 3-2- آثار فقر 3-2-1- آثار اجتماعي: 3-2-1-1- فقر عامل سلب شخصيت: زير بنا و ارکان اصلي هستي آدمي شخصيت اوست و بازده زندگي هر انسان و کميت و کيفيت آن به شخصيت او بستگي دارد . انسانهاي تحقير شده و بي شخصيت نمي توانند مبدا حرکت و کارهاي مهم اجتماعي باشند . افراد با منش و با شخصيت خاستگاه حرکتهاي مهم و ارزنده اند و پشتوانه حرکت و اقدام انسانهاي ديگر نيز مي توانند باشند. شخصيت هرکس در درجه نخست به ارزيابي خود او از شخصيت خويش مربوط است و تا همان پايه مي تواند رشد کند و به خود اعتماد کند که درباره خود مي انديشد.فقير به دليل مشکلات مادي دچار لغزش مي شود پس اعتماد به نفس خود را ازدست مي دهد و قادر به انديشيدن درست نيست . او ارزشهاي اخلاقي را ناديده گرفته و تن به کارهايي مي دهد که انسانيت او را تباه کرده و کرامت انساني وي را بر باد مي دهد. حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند: «مَنْ اَظْهَرَ فَقْرَهُ اَذََلَّ قَدْرَهُ ؛ کسي که فقر خود را آشکار کند قدر و منزلت خويش را خوار گردانده است.» امام سجاد عليه السلام نيز در دعاي خويش از خداوند چنين در خواست مي نمايند:«اَللّهُمَّ صُنْ وَجُهي بِالْيسارِ وَ لا تَبْتَذِلْ جاهِي بِالاَقْتارِ؛ خداوندا آبروي مرا با گشادگي در امور زندگي نگاه دار و با سختي و تنگدستي حيثيت مرا پايمال نگردان.» 3-2-1-2- از بين برنده ظاهر انسان: از عوامل جاذبه ميان‌فردي و ارتباطات مناسب با ديگران، وضعيت ظاهري و از جمله، پوشش افراد است. به دليل اينكه معمولاً فقر موجب مي‌شود وضعيت ظاهري و لباس فرد در حد پايين و نامطلوب باشد، فقرا در برقراري روابط اجتماعي مشكلات جدي خواهند داشت كه گاه موجب در ‌پيش‌گرفتن انزوا از سوي آنان مي‌شود.امام صادق عليه السلام مي فرمايند: «اَلْهَيبَةُ مِن الفَقيرِمُحالٌ ؛هيبت از فقير محال است.» 3-2-1-3-انزوا: تنگدستي به طور طبيعي سبب مي‌شود فرد از چشم جامعه ساقط شود و به گوشة تنهايي پناه برد. حضرت علي عليه السلام فرمودند: «اَلْمُقِلُّ غَريبٌ فِى بَلْدَتِه.» (مقل يعنى كسى كه كم دارد.) آدمى كه تهيدست است در شهر خودش هم غريب است. «غنا در غربت وطن است و فقر در وطن غربت». يعني كسي كه ثروتمند است اگر در غربت هم باشد، انگار كه در وطن خود زندگي مي‌كند، امّا تنگدست در وطن خود نيز همانند غريبه است; كسي به او اعتنا نمي‌كند و در‌ نتيجه منزوي است. كمبود روابط با ديگران و احساس تنهايي زمينة مساعدي است براي ابتلا به بيماري‌هاي رواني.آلفرد مارشال در كتاب تاريخي خود چنين مي‌نويسد: درست است كه به رغم فقر، تحت تأثير عوامل ديني، روابط دوستي و محبت‌هاي خانواده، ممكن است انسان احساس بزرگ‌ترين خوشبختي را بكند و امكان داشته باشد استعدادهاي خود را شكوفا سازد، ولي با وجود اين بايد اذعان داشت كه در محيط فقر، به ويژه در مناطق پرجمعيت، فقر اقتصادي موجب از بين‌رفتن و پژمرده‌شدن استعدادهاي انساني مي‌شود. كساني كه در شهرهاي بزرگ كنوني زندگي مي‌كنند، فرصت كمتري مي‌يابند تا با ديگران پيوند دوستي ببندند. بدون شك، بيماري روحي، جسمي، اخلاقي و فكري فقرا علل ديگري نيز دارد، امّا فقر يكي از عمده‌ترين آنهاست به‌طور كلي رفتار ناهنجار فقرا ناشي از فقر آنان است. 3-2-1-4- انزواي سياسي: انسان هاي فقير، معمولا در مراكز قدرت جايگاهي ندارند، چرا كه براي شركت در رقابت هاي سياسي؛ توان مالي نداشته و نفوذ و تأثير چنداني در ميان توده هاي مردم نمي توانند داشته باشند. امام علي(عليه السلام ) مي فرمايند:« اَلْفَقيرُ حَقيرٌ لايسْمَعُ كَلامُهُ وَ لايعْرَفُ مَقامُهُ ؛ فقير [در چشم مردم] بي مقدار است؛ نه سخنش شنيده مي شود و نه جايگاهش شناخته مي شود.» برخي تحليلگران معتقدند، فقرعلت عمده بي ثباتي سياسي است .براي نمونه بريچردرمورد کشورهاي آسيايي معتقد است «مردماني که به سختي معيشت خود را تامين مي کنند،يا نسبت به حکومت بي تفاوت هستند يا اينکه با آن دشمني مي ورزند.» آثار سياسي‏ ‏ فقر و محروميت سبب مي‏شود تهيدستان در برابر دولتمردان احساس كينه و دشمني كرده، در اجراي برنامه‏هاي دولت كارشكني كنند. هر چند اين گروه‏ها از موقعيت اجتماعي بي‏بهره‏اند؛ ولي بدان دليل كه بيش‏تر مردم را شكل مي‏دهند، رضايت آنها موجب مستحكم شدن پايه‏هاي حكومت و ناخشنودي آنها سبب فروپاشي آن مي‏شود.هر گاه مردم فقير به حكومت خود اعتقاد و اعتماد نداشته باشند، به‏سادگي بازيچه گروه‏هاي مخالف دولت مي‏شوند و در برابر مزدي ناچيز مقاصد آنان را اجرا مي‏كنند.حضرت علي(‏عليه السلام) درنامه‏ خود به مالك اشتر درباره‏ تهيدستان چنين سفارش مي‏كند:‏ ‏« ...كارهاي تو بايد خشنودي رعيت را به‏دنبال داشته باشد؛ زيرا خشم توده‏هاي مردم، خشنودي خواصّ را پايمال مي‏كند و حال آنكه خشم نزديكان، اگر توده‏هاي مردم از تو خشنود باشند، ناچيز است. ... همانا عامّه مردم ستون دين و سازوبرگ در برابر دشمنان شمرده مي‏شوند؛ پس بايد توجّه تو به آنان بيش‏تر و ميل تو به ايشان فزون‏تر باشد.» 3-2-1-5- ضعف اخلاقي و نابهنجاري‌هاي اجتماعي: شخصيت ادمي بعدها و جوانبي دارد که همچون سازگاري جزءو کل با هم سازگاري دارند. بر اين پايه چون يکي از بعدهاي شخصيت انساني سست و ضعيف شود اين سستي به بعدهاي ديگر سرايت مي کند و انها را از ميان مي برد. از اينجاست استضعاف اقتصادي به استضعاف فکري و فرهنگي واخلاقي واجتماعي وسياسي و حقوقي و ديني مي انجامد.پس فقر يعني استضعاف اقتصادي زمينه را براي عقب ماندگيهاي ديگر فکري و فرهنگي و اجتماعي و سياسي مهيا مي کند و خود سبب اصلي حقارت و فرو ريختن شخصيت انساني است که سر انجام به استضعاف اخلاقي مي انجامد و فضايل شخصيت فقير را وارونه مي نمايد و او را در نظر ديگران خوار مي سازد و به همانندان خود نيازمند مي سازد. پس فقر زمينة مساعدي است براي برخي صفات زشت اخلاقي كه نتيجه‌اش در جامعه به صورت نابهنجاري‌هاي اجتماعي بروز مي‌كند.فرد فقير چون پيوسته به دنبال روزي مي گردد و حاضر است به هرکس و هرجا سر بزند و به هر کاري تن دهد ديگر مجالي براي به دست آوردن و رعايت آداب اخلاقي ندارد .پس حاضر است به هر کار ناهنجاري در جامعه دست بزند. اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌فرمايد: «كسي را كه دنبال رزق و روزي خود مي‌رود، نكوهش نكنيد؛ زيرا كسي كه امكانات زندگي ندارد، خطا و اشتباهاتش زياد است. فقر هم دربعد انفرادي و هم دربعد اجتماعي افراد را نوعا ضعيف ،سلطه پذيرو فاقد اعتماد به نفس مي نمايد. قران کريم مي فرمايد: «الشَّيطانُ يعِدُکُمُ الفَقرَوَ يامُرُکُم بِالفَحشاءِ وَالله ُيعِدُکُم مَغفِرَةً مِنهُ وَ فَضلَاً وَالله ُواسِعٌ عَليمٌ» 3-2-1-6- ضعف اعتقاد و دينداري: شايد مهم‌ترين پيامد منفي فقر از ديدگاه دين آن باشد كه فقر بستر مناسبي براي كفر و بي‌ديني و ضعف اعتقادي است. در روايت مشهوري از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «كادَ الْفَقْرَ اَنْ يكونَ كُفْراً»; فقر به مرز كفر نزديك است. احتمالاً مشكل‌بودن فهم رابطه فقر مالي با كفر موجب شده است كه برخي، فقر در اين روايت را به فقر نفس (فقر رواني) تفسير كنند، امّا بايد گفت كه برخي ديگر از مفسران حديث، نظير غزالي، لفظ فقر در اين سخن را به همان معناي فقر مادي گرفته و در تبيين آن گفته‌اند: فقر، انسان را در پرتگاه كفر قرار مي‌دهد؛ زيرا اولاً، موجب حسادت به توانگران مي‌شود كه حسد، حسنات و خوبي‌هاي انسان را از‌ بين مي‌برد و ثانياً، فقر موجب مي‌شود كه فقير در برابر ثروتمندان اظهار ذلت و خواري كند و به آبرو و دينش لطمه وارد شود؛ ثالثاً، سبب ناخشنودي به قضا و قدر الهي و نارضايتي از روزي مي‌شود و اين امر، اگر هم كفر نباشد، به كفر مي‌كشاند. فقرمي تواند ازدو سو به دينداري فقير آسيب برساند:نخست آنکه بسياري ازمردم ازبنيانهاي ايماني ومعرفتي استواري برخوردارنيستند. اين مساله درکنارناتواني فکري مناسب درتحليل، نابرابريهاي اقتصادي واجتماعي تا رنج و محروميت ومشکلات اقتصادي خود را به خدا و دين نسبت دهند و تا مرزکفرپيش برود.به ويژه هنگامي که با پندار« تقديرالهي بودن فقر»خداوند را باني ظلم به خويش انگارند. افزون برآن حتي با حفظ اعتقادات نيزممکن است فشار فقرآنان را به گناهاني همچون دزدي، کلاه برداري و خودفروشي وادارد که اين خود کفرعملي به شمار مي رود دوم اينکه تنگدستان با ايماني که به دليل باورهاي استوارديني دربرابررنجها و سختيها شکيبايي مي ورزند ازانجام بسياري ازوظايف ديني و عبادي همچون حج، پرداخت صدقات و زکات و مانند آن محروم مي مانند. 3-2-2- آثار رواني: همان‌گونه كه بيان شد، آثار جسمي و فرهنگي ـ اجتماعي فقر، تأثير بسياري بر سلامت روان دارد. با وجود اين، در اين بخش برخي پيامدهاي نامناسب رواني را كه معمولاً بدون واسطه از فقر ناشي مي‌شود، بررسي مي‌كنيم. ابتدا به توضيحي در رابطه با سلامت رواني و بهداشت روان پرداخته و سپس پيامدهاي ناشي از آن بررسي مي گردد. شفيع آبادي و ناصري سلامت رواني را به داشتن هدف انساني درزندگي، سعي درحل مشکلات زندگي،سازگاري با محيط اجتماعي براساس موازين علمي و اخلاقي ، ايمان به کار و مسئوليت و پيروي از اصل نيکوکاري و خيرخواهي مربوط مي دانند و لذا فردي داراي سلامت رواني است که از سازگاري درست با خود و محيط اجتماعي برخوردارباشد. ازطرفي بهداشت رواني عبارت است از « آگاهي به عوامل معنوي و مادي و انگيزه هايي که سلامت فکرو ضع مثبت و اعتدال رفتار و کردار را سبب مي شود، که بدان وسيله ، سازوکار با ارزشي در مورد تحرک و پيشرفت معنوي و مادي انسان ، درهمه زمينه ها فراهم آيد.» هدف بهداشت رواني آن است که شرايطي فراهم ايد تا عوامل مخربي که روان بشر را مي آزارد و راحتي دروني را از او سلب مي کند،از بين برود به گونه اي که آسايش و رفاه او تامين شود و تشويش خاطر نداشته باشد. پس رعايت بهداشت رواني سلامت فکر و اعتدال رفتاري را در فرد به دنبال دارد. همانند بهداشت جسماني که وقتي امور مربوط به بهداشت فردي رعايت شود فرد در مقابل بسياري از بيماريها واکسينه شده و مصون مي ماند . علاوه بر اين فردي که مقيد به رعايت بهداشت است در رفتارهاي اجتماعي خود نيز داراي شخصيت منضبط و انسجام يافته اي است. پس رعايت بهداشت چه در زمينه جسمي و چه در زمينه روحي و رواني اثرات مثبتي بر شخص دارد و وي را در سازگاري با محيط پيرامونش متعادل ساخته و در حرکت و پويايي وي به سمت پيشرفت مادي و معنوي نقش سازنده اي دارد . بهداشت رواني فرد را براي بهتر زيستن و برخورداري از يک زندگي سالم همراه با رفاه اجتماعي و سازش منطقي با پيشامدهاي زندگي آماده کرده و او را در اين مسير سوق ميدهد. دراين باره مي توان گفت : اصول بهداشت رواني مبتني بر تقويت افراد است نه تخريب شخصيت آنها واز سوي ديگرکمک به افراد. به نظر برخي روانکاوان که از مکتب فرويد پيروي مي کنند بهداشت رواني درصورتي تامين مي شود که «من» با واقعيت سازگار شود. يعني انسان در زندگي بايد بپذيرد آنچه را برايش رقم خورده است .در اين صورت است که از لحاظ رواني داراي ثبات بيشتر مي شود . فردي که خود را سازگار با واقعيات پيراموني خود مي کند بهتر مي تواند با آنها کنار بيايد . اگر فرد از اعتقاد راسخ برخوردار باشد وقوع اين اموررا در هر زمينه اي که باشد به خواست خداوند متعال نسبت مي دهد و خود را راضي به رضاي الهي مي گرداند پس در نتيجه آسيب پذيري وي کمتر مي باشد . و چنانچه از لحاظ اعتقادي در درجه پاييني باشد و نتواند با واقعيات پيراموني کنار بيايد پس از لحاظ روحي دچار تنش شده و اضطراب و افسردگي بر چنين شخصي حاکم مي شود. پس در مجموع مي توان به اين تعريف اکتفا کرد: « آرامش رواني مقوله گسترده اي است که مي تواند شامل بهداشت رواني به معناي نبود اضطراب، افسردگي و استرس و نيز رضايت از زندگي باشد.» پس مي توان گفت آرامش روحي در سه چيز نمودار مي شود: 1. توانايي در برخورد با بحران ها، و اين به توانايي فرد در استواري و بردباري و مقاومت در برابر رنج ها، مصيبت ها، سختي ها و شکست هاي گوناگون بر مي گردد، بدون آنکه تعادل رواني، سلامت روحي خود را از دست دهد. اين حالت جز با اين باور تحقق نخواهد يافت که هر چه انسان بدان دچار مي شود به قضاي الهي و از باب آزمايش و ابتلاي او است، و اين که تنها او قادر به دفع شر و ضرر است و بايد به خداوند اتکا نمايد، چه بسا آن شر و مصيبت دريچه اي به سوي خير و سعادت ابدي او باشد .خداوند در قرآن کريم نيز مي فرمايد: عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏. 2. توانايي بر شکيبايي و تحمل سختي ها، زيرا صبر و شکيبايي در برابر سختي ها نشان دهنده ي سلامت رواني است. انسان صابر به اين درجه از کمال دست يافته است که همه اين سختي ها براي رهايي و آزادسازي توانايي هاي بالقوه اي است که در او نهاده شده است، و اين توان و قدرت نهان جز به هنگام بروز شدايد و سختي ها آشکار نمي شود. پس سختي ها را ابزاري براي خروج توانمندي ها از قوه به فعليت مي بيند و با اين شيوه توان و تعقل و خردش فزوني يافته و استعدادهاي نهفته اش آشکار مي شود. وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَي‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ ،قطعاً شما را با چيزهايي مانند ترس و گرسنگي و نقص در اموال و جانها يتان آزمايش مي کنيم .پس بشارت باد بر صابرين. در حقيقت صبر و شکيبايي در برابر شدايد و سختي ها نشان دهنده ي سلامتي ايمان و تعادل شخصيتي اوست که با به کارگيري از توان و قدرت نهفته مي تواند راه کاري مناسب براي برون رفت از آنها يافته است و عمل صالح و درستکاري نيم ديگر از ايمان خويش را آشکار مي سازد، زيرا ايمان کامل در سلامت عقيده و عمل صالح است که صبر و شکيبايي بخش نخست يعني سلامت عقيده و نيز عمل صالح و درست در حل مشکل، نشان دهنده ي کمال ايمان اوست. 3. توانايي و درک درست آينده و خوش بيني به آن، زيرا کسي که از سلامت روان برخوردار است به آينده اميدوار است و هدف از زندگي را تلاش براي درک محبوب و لقاء الله مي بيند، از اين رو سختي ها را ابزاري براي رسيدن به آينده اي روشن مي يابد و يقين دارد که خداوند بعد از هر سختي آساني و گشايشي در کارش قرار مي دهد.همان طور که خداوند خود فرموده است: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يسْراً؛ با هر رنجي آساني است» بنابراين کنار آمدن با فشارهاي زندگي و کسب مهارت هاي فردي و اجتماعي همواره بخشي از واقعيت هاي زندگي افراد است و کساني که از ظرفيت رواني مطلوب و قابل قبولي برخوردارند داراي سلامت مطلوب و بهداشت رواني مناسبي مي باشند . با توجه به آنچه گفته شد افراد فقيري که داراي تعادل روحي و رواني مناسب نبوده و در واقع از آرامش رواني موثر برخوردار نباشند با مواردي از قبيل کاهش عزت نفس ، تشويش و اضطراب خاطر ، يأس و نا اميدي ، عدم اعتماد به نفس و ... روبه رو خواهند شد که در اينجا به شرح پاره اي از آنها پرداخته مي شود. 3-2-2-1-كاهش عزت‌نفس: عزت نفس يا احساس خود ارزشمندي يکي از اساسي ترين نيازهاي رواني انسان است.بدين معنا که شخص در وجود خويش احساس شخصيت و بزرگي کرده وخود را برتر از ديگران تصور مي کند و دوست دارد که همواره مورد احترام ديگران باشد. طبيعي است کسي که از لحاظ مالي در تنگنا قرار داشته نمي تواند احساس شادکامي و رضايتي از زندگي داشته باشد و همواره خود را موجودي نالايق مي بيند که نمي تواند روي پاي خود بايستد و متکي به خود باشد. « مازلو» در طبقه بندي نيازهاي انسان، نياز به احترام و عزت نفس را از نيازهاي اساسي و عالي مي داند و درباره کارکرد آن مي گويد: « ارضاي نياز به عزت نفس به احساساتي از قبيل اعتماد به نفس، ارزش ،قدرت، لياقت، کفايت و مفيد ومثمرثمربودن در جهان منتهي خواهد شد؛ اما بي اعتنايي به اين نياز موجب احساساتي از قبيل حقارت، ضعف و درماندگي مي شود. اين احساسات به نوبه خود يا به وجود آورنده دلسردي و ياس اساسي خواهد شد و يا اينکه گرايشهاي روان نژندانه يا جبراني را به وجود خواهد آورد.» « براندن » معتقد است که سلامت روان انسان به حرمت نفس او منوط است و بيماريهاي رواني که از کمبود « حس احترام به خويشتن» سرچشمه مي گيرد. وي درباره ضرورت حرمت نفس مي گويد: انسان تمايل به داشتن حرمت نفس را امري ضروري و الزام آور مي داند؛ اعم از اينکه ضرورت را در وجود خود به وضوح شناسايي نمايد يا نه؛ نمي تواند منکر اين واقعيت شود که ارزشيابي او ازخويشتن ارزش حياتي دارد و به اندازه مساله مرگ و زندگي مهم است. انسان آن چنان مشتاق و نيازمند به داشتن نظر مثبت و مناسب درباره خويش است که امکان دارد در اين راه حقيقت را ناديده انگارد، تضادش را تحريف و ذهن خود را تجزيه کند و احساسات نامناسب را سرکوب سازد تا از رودررويي با حقايقي که ارزشيابي او را در مورد خويش خدشه دار مي کند و به آن جهت منفي مي دهد پرهيزنمايد. پس فقيري که عزت نفس ندارد از جايگاه اجتماعي مناسبي برخوردار نيست و همواره مورد تحقير قرار مي‌گيرد. احتمالاً بتوان گفت كه بيشترين آثار رواني فقر از نگرش منفي مردم نسبت به آن نشأت مي‌گيرد مردم با فقرا به شيوه‌اي كاملاً متفاوت از ثروتمندان رفتار مي‌كنند. اين نگرش منفي و تحقيرآميز در مورد مستضعفان را در مدرسه، فروشگاه، مطب پزشك، بيمارستان، بانك و مراكز اجتماعي ديگر مي‌توان.انسان مشاهده كرد. فرد فقير احساس مي‌كند كه بينوا، فقير، بي‌دست و پا، بي‌لياقت و كمتر از همه است. او باور مي‌كند كه همين هويت را دارد. قبول تحقير ديگران به تدريج دروني مي‌شود و فرد را به اين نتيجه مي‌رساند كه خود را تحقير كند و عزت‌نفس و اعتماد‌ به ‌نفسش را از دست بدهد و اين تصور در وي ايجاد شود كه مسبب اصلي همة بدبختي‌ها و ناشايستگي‌ها، تنها خود اوست. آموزه‌هاي اسلامي نيزبراي عزت‌نفس اهميت فراواني قائل است و به افراد اجازه نمي دهد که هيچگاه شخصيت خود را در مقابل ديگران خدشه دار نمايند. قرآن كريم نيازمنداني را كه جامعة اسلامي موظف به تأمين معشيت آنان است، چنين توصيف مي‌كند: آنان چنان خويشتن‌دار و عفيفند (عزت‌نفس دارند) كه افراد ناآشنا به احوالشان، آنان را بي‌نياز و ثروتمند تصور مي‌كنند، ولي از چهره‌هايشان مي‌توان فقر و نياز را در آنان تشخيص داد و به‌هيچ‌وجه با اصرار چيزي از مردم درخواست نمي‌كنند. همچنين در روايات متعددي آمده است كه خداوند كارهاي مؤمن را به خود وي واگذار كرده است، اما اجازة ذلت‌پذيري به وي نداده است. به همين دليل، به كسي كه قرار است نياز فقيري را برطرف كند، توصيه شده است كه اين كار را قبل از درخواست وي و قبل از آنكه آبروي خود را خرج كند، انجام دهد. در ذيل همين روايت امام صادق( عليه السلام ) تأكيد فرمود: به خدا قسم، اگر پس از درخواست و لطمه‌ديدن آبرو و عزت‌نفس فقير، همة اموال خود را در اختيار او بگذاري، نمي‌تواني آسيب وارده به شخصيت وي را جبران كني. امام سجاد عليه السلام حاجت خواهي از مردم را مايه ذلت و از بين برنده حيا مي داند و مي فرمايند:« طَلَبُ الْحَوائِجِ إلَى النّاسِ مَذَلَّةُ لِلْحَياءِ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَياءِ وَ اسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ الحاضِرُ؛ حاجت خواهي از مردم مايه ذلت زندگي مي شود و حيا را از ميان مي برد و از وقار و شکوه آدمي مي کاهد و اين همان فقر آشکار است.» از لقمان (عليه السلام) روايت شده که به پسرش گفت: «پسرم ! شيره ي درخت صبر را چشيدم و پوست درخت را هم خوردم، ولي چيزي که از ناداري تلخ تر باشد، نيافتم .پس اگر روزي به ناداري مبتلا شدي، آن را براي مردم، آشکار نکن ؛ چون تو را خوار مي شمارند و هيچ فايده اي به تو نمي رسانند باز گرد به سوي کسي که تو را به فقر مبتلا کرد و او بر گشايش کار تو تواناتر است، و از او حاجت بخواه. 3-2-2-2- اضطراب و تشويش‌خاطر: لازمه وجود آرامش در زندگي، تأمين‌شدن حداقل امكانات معيشتي است. بدون وجود اين امكانات، فرد دچار اضطراب و نگراني مي‌شود و زمينة ابتلا به بيماري رواني شديدتر ايجاد مي‌گردد. - پس براي آنکه چنين فردي دچار حالت تشويش و نگراني نشود بايد به فکر برنامهاي جهت تأمين معاش خويش باشد . بايد بتواند در زمينه کار و تلاش فعاليت خود را مضاعف نمايد و در مقابل آن از هرگونه اسراف و ريخت و پاشي به دور باشد تا از لحاظ روحي و رواني نيز دچار مشکل نبوده و آرامش خاطر داشته باشد امام صادق(عليه السلام) در حديث طولاني و معروفي كه در مقام بحث با مدعيان زهد و متصوفه زمان خود داشتند، به روش زندگي سلمان اشاره مي‌كند و مي‌فرمايند: سلمان وقتي نصيب سالانه خود را از بيت‌المال مي‌گرفت، به اندازة يك سال مخارج خود را ذخيره مي‌كرد به او گفتند: تو با اين همه زهد و تقوا به فكر ذخيرة يك سال خود هستي؟ شايد امروز يا فردا بميري و به آخر سال نرسي. سلمان در جواب گفت: شايد هم نمردم. چرا فقط مردن مرا فرض مي‌كنيد و زنده ماندنم را در‌ نظر نمي‌گيريد؟اگر زنده ماندم، نيازهايي دارم كه بايد برآورده شوند. اي نادان‌ها، شما نمي‌دانيد كه انسان اگر به مقدار كافي وسايل زندگي نداشته باشد، در اطاعت حق كوتاهي مي‌كند و نشاط و نيروي خود را در اين راه از دست مي‌دهد، ولي اگر به قدر كافي وسايل زندگي فراهم شد، آرامش و اطمينان‌خاطر مي‌يابد. پس فقر و نيازمندى، آدم با هوش را در استدلالش گنگ مى‏كند. يعنى اگر انسان در بيان، خيلى قوى هم باشد، وقتى كه فقير است و نيازمند، در مقابل يك بى‏نياز كه مى‏خواهد حرف بزند زبانش بند مى‏آيد، پس فقر به اين دليل كه انسان را كوچك مى‏كند بد است. عجز و ناتوانى براى انسان آفت است نه كمال. 3-2-2-3-ياس و ناميدي: آنچه آدمي را وادار به کار و کوشش و تلاش در راه موفقيت خود و رسيدن به اهداف عاليه اش مي نمايد اميدواري است . اميد است که به زندگي انسان جهت مي دهد و او را به سمت جلو سوق مي دهد. اما زماني که اين اميد از دست برود و فرد در همه شئون زندگيش احساس ياس و نااميدي کند ،از حرکت باز ايستاده ،هيچ چيز را جهت دار نمي پندارد و احساس پوچ و بيهودگي به او دست مي دهد. اين خصلت در دين ما بسيار نکوهش شده و خداوند نيز در قران کريم نااميدان را جز قوم کافر تلقي مي کند آنجا که مي فرمايد: « لا تَيأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا ييأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون ؛ از رحمت خداوند نااميد نمي شوند مگر کافران.» پس نااميدي از رحمت الهي مساوي است با کفر و چون افراد فقير به هر دري مي زنند آن را بسته مي بينند و گشايشي در امور زندگيشان حاصل نمي شود کم کم رو به نااميدي رفته و ديگر اميدوار به رحمت الهي نيستند. حضرت علي(عليه السلام) بزرگترين بلا را نااميدي مي دانند و مي فرمايند: نااميدي صاحب خود را مي کشد. 3-2-2-4-عدم اعتماد به نفس: از ديگر آثار رواني به جا مانده از فقر در افراد فقير و نيازمند« عدم اعتماد به نفس » است . افراد فقير به علت شأن و حاکم شدن آثار سوء فقر به آنان هيچ اعتمادي به خود و رفتارهاي خود ندارند. همچنان خود را کوچک انگاشته و به تحقير خود ميپردازند. به خود اجازه نمي دهند که در رواتط اجتماعي که با ديگران دارند نظر دهند يا صحبتي عنوان نمايند هميشه درون خود ترس و واهمه اي را احساس مي کنند و چنين مي پندارند که اگر حرفي بزنند و ناکامي و شرمساري نتيجه اي برايشان به ارمغان نمي آورد و با برخورد جدي از طرف ديگران روبه رو ميشوند. انسان فقير وقتي تحقير ها، شرمساري ها و ناکامي ها ي فقر را تحمل مي کند، جز رنج کشيدن راهي ندارد. اين رنج، احساسات متضاد به همراه مي آورد: از يک سو شرم و ناتواني و از سوي ديگر پرخاشگري و طغيان. انسان فقير احساس مي کند که «بينوا» «فقير» «بي دست و پا» ، «بي لياقت» و «کمتر از همه» است. او باور مي کند که چنين هويتي دارد .قبول تحقير ديگران به تدريج دروني مي شود و فرد را به اين نتيجه مي رساند که خود را تحقير کند عزت نفس و اعتماد به نفس را از دست بدهد. فرد از خود، خانواده و اطرافيانش شرمنده مي شود. شرم و گنهکاري معمولا به دنبال هم مي آيند. بدين صورت که انسان شرمنده خود را ملامت مي کند و تمام گناهان را به گردن مي گيرد و خود را مسبب اصلي فقر مي داند. لارچمن و ويور در سه مطالعه وسيع دريافتند آنهايي که درآمدهاي يايين تري دارند، افسردگي بيشتر، همچنين وضعيت سلامتي بدتر و رضايت مندي کمتري از زندگي را گزارش کردند. افراد فقير کمتر قادرند با استرس مقابله کند. آنها همچنين بيشتر تحت استرس هستند که بخشي از آن مالي است و بخشي از فقر ،از بي کاري و وضعيت بد سلامتي ناشي مي شود. رنج فقربسيارسنگين است وشخص درمقايسه با ديگرافراد جامعه معمولا مدت کمتري زندگي مي کنند و بر اثرسوء تغذيه و محروميت از امکانات بهداستي به کاستيهاي جسمي و فکري بيشتري مبتلا مي شود، تحصيلات پايين تري دارد و درنتيجه موفقيت هاي کمتري به دست مي آورد و از ناملايمات هاي اجتماعي و اقتصادي بيشتر آسيب مي بيند. حضرت علي عليه السلام در سفارش خود به امام حسن عليه السلام مي فرمايند«لَا تَلُمْ إِنْسَاناً يطْلُبُ قُوتَهُ فَمَنْ عَدِمَ قُوتَهُ كَثُرَ خَطَاياهُ يا بُنَي الْفَقِيرُ حَقِيرٌ لَا يسْمَعُ كَلَامُهُ وَ لَا يعْرَفُ مَقَامُهُ وَ لَوْ كَانَ الْفَقِيرُ صَادِقاً يسَمُّونَهُ كَاذِباً وَ لَوْ كَانَ زَاهِداً يسَمُّونَهُ جَاهِلًا يا بُنَي مَنِ ابْتُلِي بِالْفَقْرِ فَقَدِ ابْتُلِي بِأَرْبَعِ خِصَالٍ بِالضَّعْفِ فِي يقِينِهِ وَ النُّقْصَانِ فِي عَقْلِهِ وَ الرِّقَّةِ فِي دِينِهِ وَ قِلَّةِ الْحَياءِ فِي وَجْهِهِ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفَقْر.» فرزندم؛ انساني را که به دنبال روزي خويش است ملامت نکن،زيرا کسي که چيزي ندارد لغزشهايش بسيار است.فرزندم انسان فقير حقير و کوچک است. کسي سخنش را گوش نمي دهدودر بين مردم جايگاهي ندارد.اگر راستگو باشد او را دروغگو مي پندارند و اگر زاهد باشد جاهلش مي خوانند.پسرم؛ هرکس به فقر مبتلا شد به چهار خصلت مبتلا مي گردد(که عبارتند از): ضعف در يقين،کاستي در عقل، سستي در دين، وکاهش حيا.پس به خدا پناه مي بريم از فقر. نتيجه آن است که انسان بي قدرت و فقير انساني است که اولا عمري کوتاه دارد ؛ثانيا ازيک زندگي سالم برخوردار نيست؛ وثالثا حق انتخاب يا گزينه هاي بسيارمحدودي دارد. اين تمايزات را به صورت ديگري نيز مي توان بيان کرد: و از ديدگاه توسعه انساني مي توان گفت که در هر سطحي از توسعه يافتگي که مسامحتا معرف درگيرفقر نبودن است وجود سه عامل ضروري است: 1-رسيدن به يک زندگي طولاني توام با سلامت؛ 2- دسترسي به امکانات کسب علم ودانش؛ 3- دسترسي به منابع موردنياز يک زندگي مناسب و شايسته. بي قدرتان و فقرا کساني هستند که به دليل دسترسي نداشتن به اين گزينه هاي ضروري ازبسياري از فرصت هاي ديگر درزندگي محرومند و اين درواقع همان «تله محروميت » است که درست نظير باتلاقي خلاصي ناپذير،پيوسته و بي انقطاع فرد را به کام خود کشيده و هرروز او را بيش تر از روز پيش درلجنزاربي قدرتي، فقرو حق انتخاب نداشتن فروتر مي برد. فصل چهارم: شيوه هاي مبارزه با فقر 2364105904875 بايد دانست که فاصله طبقاتي زياد تعادل رواني جامعه را بر هم مي زند و عده اي از آحاد جامعه را به سوي اسارت روحي و تحقير مستمر سوق مي دهد. از اين رو در جامعه حق مدار فقر مطرود است و نوعي بيماري خطرناک تلقي مي شود. پس بايد به سرعت درمان شده و ريشه کن گردد. زيرا فقر قابليتهاي رشد و تکامل فرد را مي کاهد و استعدادهاي تعالي را منحرف مي سازد و اصول اخلاقي را از بين برده و اخلاق و دين را ناکارآمد جلوه مي دهد. جامعه درگير فقر هرگز نمي تواند جامعه ديني و مورد رضايت پروردگار باشد. پس مقبول ترين عبادت در ارتباط با فقر اقدامي است که آن را ريشه کن مي سازد. در اين راستا موارد ي ذکر مي گردد که انجام آنها به صورت صحييح مي تواند اثر بسزائي داشته باشد که عبارتند از: 4-1- اهميت به کار و تلاش: اولين موضوعي که در بحث فقر و غنا بايد از نظر ديني مورد توجه قرار گيرد اين است که اسلام دين کارو فعاليت وآيين سعي و عمل است . تمام مردم براي تامين زندگي با عزت و شرافتمندانه بايد از پي کار و کوشش بروند و در جامعه وجودي موثر داشته باشند که اگر چنين نکنند در اسلام مورد بد بيني و انزجارند. همه مي دانيم که کار يکي از نيازهاي روحي و رواني انسان نيز هست. اگر کار نباشد نشاط و شادابي از بين خواهد رفت و زندگي خسته کننده و ملال آور خواهد شد. امام صادق( عليه السلام) در سفارش خود به مفضل چنين مي فرمايند: «لَوْ کَفَي النّاسُ کُلَّ ما يحْتاجونَ اِلَيهُ لِما تَهِنوروا بِالْعَيشِ وَلا وَجَدوا لَهُ لِذَّةَ. اگر تمام نيازهاي انسان آماده بود زندگي برايش گوارا نبود و از آن هيچ لذتي نمي برد.» سپس حضرت با ذکر مثالي به تو ضيح بيشتر در اين زمينه مي پردازند و مي فرمايند: «آيا نمي بيني که اگر کسي مدتي ميهمان باشد و تمام نيازهاي خوراکي و نوشيدني و کاري او را برآورده سازد هر آيينه از بيکاري آزرده مي شود و نفسش با او به نزاع بر مي خيزد که بايد به کاري مشغول گردد. حال اگر نياز انسان در تمام عمر برآورده شود و هيچ نيازي نداشته باشد چه خواهد شد. پس بهترين تدبير در آنچه براي انسان آفريده شده اين است که جايي براي تلاش نيز قرار داده شود تا بي کاري او را به رنج نيندازد. بنابراين زندگي بدون کار ،ملال آور و خسته کننده است و کار و تلاش يکي از ارزشهاي مهم زندگي است. با کار کردن، نيازهاي زندگي انسان تأمين مي شود و بدين وسيله، «استقلال زندگي» تأمين مي گردد. کسي که با تلاش و زحمت خود، زندگي اش را تأمين مي کند، وابسته به ديگران نيست . تأمين نياز، يک اصل در تداوم حيات است. حال اگر نيازهاي زندگي، با کار و تلاش و به وسيله ي صاحب زندگي، تأمين نگردد، بايد از راه ديگري به وسيله افراد ديگري تأمين گردد و اينجاست که وابستگي در زندگي شکل مي گيرد و زندگي هاي قارچ گونه به وجود مي آيد. اين پديده ، فقط تإثير اقتصادي ندارد. عميق ترين و زيان بارترين تأثير خود را بر روح وروان فرد بر جاي مي گذارد. سربا رديگران بودن ، مايه ي خواري و ذلَت انسان مي گردد. در حقيقت، کسي که کار نمي کند ، با آبروي خويش معامله مي کند . آبرو مي دهد و کالا مي خرد. تجارت با آبرو، مساوي است با خوار شدن نزد ديگران و از بين رفتن عزّت نفس . پيامبر خدا صلّي الله عليه و اله به ابوذر توصيه مي کنند :«يا أباذَر إياکَ وَ السُّؤال فإِنّهُ ذُلّ ٌحاضِرٌ، وَ فَقْرٌ تتَعَجّلَهُ ، وَ فيهِ حِسابٌ طَويلٌ يوْمَ الْقيامَةَ؛ اي ابوذر از سؤال و گدايي بپرهيز که حالت خواستن از مردم، ذلّت حاظر است و فقري است که به سوي آن، شتاب گرفته اي و روز قيامت مدت زمان طولاني بايد براي آن حساب و کتاب پس بدهي.» قانون عليت بر جهان آفرينش حاکم و عالم ، عالم اسباب است و زمين و هرچه در آن است براساس حکمت ومصالح کل جهان آفريده و هرچه را خلق کرده به او اثربخشيده که درجاي خويش نيکو و مبتني برحکمت و مصلح جهان است. سنت الهي بر اين است که «اِنَّ اللهَ لا يغَيرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يغَيروا ما بِاَنْفُسِهِمْ ؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتي را تغيير نمي دهد مگر آن که آنان آنچه را درخودشان است تغيير دهند.» مشيت الهي بر اين است که اين تغيير و تحولها بايد از درون صورت گيرد. ازجمله دگرگوني هايي که در زندگي افراد و جوامع ممکن است پديد آيد تغيير در درآمد ، ثروت و رفاه است. سنت خداست که «مَنْ جَدَّ وَجَدَ؛ هرکس بکوشد بيابد». هر جامعه اي مي تواند با تدبير و کار وفعاليت ثروتمند شده يا با سوءمديريت و کم کاري به جامعه اي فقير تبديل شود. خداوند زمينه کار و تلاش را براي انسان فراهم ساخته است و نيازها و تمايلات دربشر به وجود آورده است و از طرفي به انسان انگيزه و توانايي لازم داده است تا درتلاش براي کسب روزي باشد و بتواند نيازهاي مادي و معنوي خود را تامين کند و رفاه دنيايي و سعادت آخرتي خويش را به دست آورد. اين روند معمول است ولي توجه به چند نکته ضرورت دارد: اول: خداوند مجموعه اين غرايز، نيازها و خواهشها را درون انسان تعبيه کرده و توانايي لازم را به انسان داده است.علة العلل اوست و آنچه هرکس دارد روزي و عطاي خداوند متعال است. دوم: جمله «من جد وجد» قاعده اي هميشگي و کلي نيست. درجامعه فراوان ديده مي شود که افراد يا اقوامي به هر دري مي زنند، گشوده نمي شود. قرآن از اقوام و جوامع متعددي نام مي بردکه خداوند آنان را خوار و به آن ها خشم کرده است. درمقابل اقوامي هم هستند که به راحتي و به سرعت به درآمدهاي بالا مي رسند. بايد فراموش نشود که در وراي نظام سبب و مسبب قدرت نامتناهي قرار دارد که جهان را بر اساس حکمت و عدل تدبير مي کند. گاهي بنابر مشيت الهي کار بر انسان مشکل و گاهي ساده مي شود. پس با کار کردن نيازهاي اساسي انسان تامين مي شود و بدين وسيله استقلال زندگي تامين مي گردد. کسي که با تلاش و زحمت خود، زندگي اش را تامين مي کند وابسته به ديگران نيست. تامين نياز يک اصل در تداوم حيات است. حال اگر نيازهاي زندگي با کار و تلاش و بوسيله صاحب زندگي تامين نگردد بايد از راه ديگري به وسيله افراد ديگري تامين گردد و اين جاست که وابستگي در زندگي شکل مي گيردو زندگي هاي قارچ گونه به وجود مي آيد.اين پديده فقط تاثير اقتصادي ندارد . بلکه عميق ترين و زيان بار ترين تاثير خود را بر روح و روان انسان بر جاي مي گذارد. سربار ديگران بودن مايه خواري و ذلت انسان مي گردد. در حقيقت کسي که کار نمي کند، با آبروي خويش معامله مي کند؛ آبرو مي دهد و کالا مي خرد. و تجارت با آبرو مساوي است با خوار شدن نزد ديگران و از بين رفتن عزت نفس. در فرهنگ ديني از کار کردن به عنوان « حرکت به سمت عزت» ياد شده که نشانگر نقش عزت نفس افراد است. از امام کاظم عليه السلام روايت است که ايشان همواره به مصادف مي فرمودند: «اُغْدُ اِليٰ عِزِّکْ ؛صبح زود به سوي عزت خودت حرکت کن. 4-2- انفاق: يکي از اهداف اسلام در ارائه الگوي اقتصادي ، توجه دادن ثروتمندان به رفع نيازهاي تهيدستان جامعه است تا به اين وسيله باکاهش اختلافات اقتصادي ميان طبقه غني و فقير ، سطح زندگي نيازمندان در شرايط بهتر قرارگيرد و از هدر رفتن منابع اقتصادي و نيز منابع انساني جلوگيري شود.در اين راستا اسلام برنامه انفاق را در دستور کار خود قرار داده و همگان را تشويق به انجام آن مي نمايد و آنچنا ن بهره و پاداشي براي آن قرار مي دهد تا همگان را به اين کار ترغيب کرده باشد . آنجا که مي فرمايد:« مَثَلُ الَّذينَ ينفِقُونَ أَموَالََهُم فِي سَبيلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنَبَتت سَبعَ سَنابِلَ فِي سُنبُلُةٍ مائَةُ حَبَّةٍ ؛ کساني که اموال خود را در راه خدا انفاق مي کنند همانند دانه اي است که هفت خوشه بروياند که در هر خوشه يکصد دانه باشد.» انفاق به معني خرج کردن و هزينه کردن است .و مي گويند:«انفق المال » يعني مال را خرج و مصرف کرد. علامه طباطبايي در تفسير خود ذيل آيه 261 بقره در باب انفاق چنين مي نويسد: يکي از بزرگترين اموري که اسلام در يکي از دو رکن «حقوق الناس» و «حقوق الله» مورد اهتمام قرار داده و به طرق و انحاي گوناگون مردم را بدان وادار مي سازد ، انفاق است.و غرضش اين بوده که بدينوسيله طبقات پايين را که نمي توانند بدون کمک مالي از ناحيه ديگران حوائج زندگي خود را برآورند مورد حمايت قرار داده تا سطح زندگيشان را بالا ببرند تا افق زندگي، طبقات مختلف را به هم نزديک ساخته و اختلاف ميان انها را از جهت ثروت و نعمات مادي کم کند. و از سوي ديگر توانگران و طبقه مرفه جامعه را از تظاهر به ثروت يعني از تجمل و آرايش مظاهر زندگي ازخانه و لباس و ماشين و ... نهي فرموده و از مخارجي که در نظر عموم مردم غير معمولي است و طبقه متوسط جامعه تحمل ديدن اينگونه خرجها را ندارند تحت عنوان نهي از اسراف و تبذير و امثال آن جلوگير ي نموده است. و غرض از اينها ايجاد يک زندگي متوسطي است که فاصله طبقاتي در آن فاحش و بيش از اندازه نباشد تا در نتيجه ناموس وحدت و همبستگي زنده گشته ، خواستهاي متضاد و کينه هاي دل و انگيزه هاي دشمني بميرند، چون هدف قرآن اين است که که زندگي بشر را در شئون مختلفش نظام ببخشد و طوري تربيتش دهد که سعادت انسان را در دنيا و آخرت تضمين نمايد و بشر در سايه اين نظام در معارفي حق و خالي از خرافه زندگي کند، زندگي همه در جامعه اي باشدکه جو فضائل اخلاق حاکم بر آن باشد و در نتيجه در عيشي پاک از آنچه خدا ارزانيش داشته استفاده کند و داده هاي خدا برايش نعمت باشد نه عذاب و بلا و در چنين جوي نواقص و مصائب مادي را برطرف کند. و چنين چيز ي حاصل نمي شود مگر در محيطي پاک که زندگي نو در پاکي و خوشي و صفا شبيه به هم باشند و چنين محيطي هم درست نمي شود مگر به اصلاح حال نوع به اينکه حوائج زندگي تامين گردد و اين نيز به طور کامل حاصل نمي شود مگر به اصلاح جهات مالي و تعديل ثروتها و به کار انداختن اندوخته ها و راه حصول اين مقصود انفاق افراد از اندوخته ها و مازاد آنچه با کد يمين و عرق جبين تحصيل کرده اند، مي باشد چون مومنين همه برادر يکديگرند و زمين و اموال زمين هم از آن يکي است و او خداي عزوجل است. استاد مصباح يزدي در سلسله درسهاي اخلاقي خود در اين باره چنين مي گويد: بخش ديگري از اخلاق اسلامي بر محور امور مالي شکل مي گيرد و شامل دو دسته از ارزشهاي اخلاقي مي باشد. يک دسته ارزشهايي که زير مجموعه عدالتند و در پرتو کلي عدالت بايد از آنها ياد کرد و دوم ارزشهايي که زير مجموعه احسان و پرتوي از ارزش اصلي احسان هستند.... روابط اين دسته در جايي شکل مي گيرد که از يک طرف کاري به نفع طرف ديگر انجام شود ولي توقع نمي رود که از طرف ديگر عمل متقابلي صورت گيرد. يعني کاري مالي است ولي اساس آن بر معاوضه و مبادله مادي نيست. مثل زکات، انفاق، صدقه و...... هميشه تصور آدمي بر اين بوده است که در مقابل کاري که براي کسي انجام مي دهد بايد عکس العملي مساوي با آن و يا بيش از آنچه انجام داده است مشاهده نمايد. مثلا وقتي به شخصي کمکي مي کند انتظار دارد که فرد آن را در جايي ديگر و بيش از آن براي او جبران نمايد.اين خصيصه در وجود همه افراد کم و بيش ديده مي شود و آدمي خواسته يا ناخواسته چنين انتظاري را از ديگران دارد و در افکار خود چنين مي پندارد که فلان کار را براي کسي انجام مي دهم تا در مقابلش او نيز براي من در زماني که نياز دارم جبران کند.اين يک قانون کلي است اما در اين قانون کلي يک استثناء وجود دارد و آن اين است که شخص آن چنان از لحاظ ايماني ،اعتقادي و روحي غني شده و تربيت يافته است که عمل مثبتي را در هر زمينه اي که توانايي داشته باشد براي فردي انجام مي دهد بدون آنکه انتظار عکس العملي را داشته باشد و در اين مورد هدفش تنها رضاي خداوند است. خصوصا در امور مالي، که شخص حاضر است قسمتي از دارايي خود را بدون در نظر گرفتن سود دنيوي و برگشت بلاعوض آن به ديگري مي بخشد و اين همان انفاق است که خداوند متعال فرمود پاداش آن را براي شما هفتصد برابر مي کنم و در روزي که به آن محتاجيد به شما برمي گردانم. علامه طباطبايي براي توجيه ازدياد نعمت بوسيله انفاق مي گويد: انفاق کننده گرچه ابتدا به قلبش خطور مي کند که با انفاق مال او از دست مي رود ولي با اندک تاملي مي يابد که جامعه انساني به منزله يک پيکر با اعضا و جوارح مختلف است که اگر عضوي بيمار شود تمام بدن سست و رنجور مي گردد. و همه اعضا از انجام وظائف خود باز مي مانند و زيان مي کنند ؛ اگر از همان ابتدا از نيروي اضافي ساير اعضا در سلامت آن عضو سالم استفاده شود در واقع تمام آن اعضا اصلاح شده اند. پس يک فرد از جامعه عضوي از يک جامعه است؛ اگر دچار فقر شد و با انفاق ما آن را نجات داديم دل او را از رذايلي که فقر پديد مي آورد پاک کرده ايم. محبت دردلش ايجاد کرده ايم و زبانش را به گفتن خوبي ها راه انداخته ايم و او را در عملکردش نشاط بخشيده ايم. اين فوايد عايد همه جامعه مي شود چون همه افراد جامعه به هم مربوطند. شکاف اقتصادي در جامعه و بي توجهي مرفهان جامعه به نيازمندان مسيري است که پيشوايان دين پيوسته مردم را از آن بر حذر داشته اند و از جريان چنين روندي در جامعه تاسف خورده و شکوه مي کرده اند و همواره همگان را به پرداخت اين فريضه مهم سفارش مي کرده اند.چرا که انفاق را وسيله اي جهت از بين بردن فقر و تنگدستي مي دانستند. خداوند متعال مي فرمايد: از آنچه ما به شما داده ايم در آن حق مشخصي است که اين حق مربوط به درماندگان و افراد بيچاره است. «وَ في اَموالِهِم حقٌ مَعلومٌ لِلسائِلِ وَ الْمَحرومِ» پس بر ثروتمندان جامعه و آنان که در حد توان قادر به کمکهاي مالي هستند تا بخشي از دسترنج خود را به فقرا اختصاص دهند.که پرداخت آن هم به نفع پرداخت کننده است و هم به نفع گيرنده آن. علامه طباطبايي با ضروري دانستن انفاق براي تعديل ثروتهاي اقتصادي جامعه مي نويسد:« گذشت روزگار نظريه قرآن را تاييد مي کند و ثابت مي کند همانگونه که قرآن فرموده تا زماني که طبقه پايين جامعه از راه امداد رساني و کمک به حد متوسط نزديک نگردند و طبقه مرفه از زياده روي و اسراف و تظاهر به جمال جلوگيري نشوند و به آن حد متوسط نزديک نشوند بشر روي رستگاري را نخواهد ديد. همه ما تمدن غرب را ديده ايم که چگونه داعيان آن بشر را به بي بند و باري در لذات مادي و افراط در لذات حيواني واداشته اند و اين باعث شده است که ثروت ها و لذات خالص زندگي مادي همه به طرف قدرت مداران و توانگران سرازير گردد و چيزي جز محروميت در دست اکثريت مردم جهان که همان طبقات. پايين جوامعند، نباشند. پس از بزرگترين عواملي که اين فسادها را بوجود آورده است آنکه باب انفاق به روي مردم بسته شده است و درهاي ربا خواري به روي آنها گشوده شده است. خداوند در قرآن مي فرمايد: « وَ لا يحْسَبَنَّ الَّذينَ يبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يوْمَ الْقِيامَةِ وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ ؛کساني که بخل مي ورزند و آنچه را خدا از فضل خويش به آنها داده است انفاق نمي کنند گمان نکنند اين کار به سود آنهاست ؛ بلکه براي آنها شر است و بزودي در قيامت آنچه را نسبت به آن بخل ورزيدند همانند طوقي بر گردنشان مي افکنند.....» پس با يک بررسي مختصر در آيات نوراني قران به يک اصل مهم و سرنوشت ساز اقتصادي که سعادت و شقاوت جامعه به آن بستگي دارد دست پيدا مي کنيم و آن اصل مهم اين است که ثروتمندان و صاحبان سرمايه بايد اهل انفاق و رسيدگي به حال محرومان و فقرا با شندتا جامعه به آسايش و رفاه نسبي دست پيدا کند چرا که اگر اين اصل مورد غفلت قرار گيرد آثار شومي بر آن مترتب شده که سعادت همگان را مورد تهديد قرار مي دهد. روايتي است از امام رضا (عليه السلام) که در پاسخ فردي که از ايشان در مورد علت وجوب زکات پرسيده شد چنين فرمودند:و كتب الرّضا علىّ بن موسى صلوات اللَّه عليهما إلى محمّد بن سنان فيما كتب اليه من جواب مسائله انّ علّة الزّكاة من اجل قوت الفقراء و تحصين اموال الاغنياء لأنّ اللَّه عزّ و جلّ كلّف اهل الصّحّة القيام بشأن اهل الزّمانة و البلوى كما قال اللَّه تبارك و تعالى‏ «لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ» «ال عمران 186» فى أموالكم اخراج الزّكاة و فى أنفسكم. .توطين النّفس على الصّبر مع ما فى ذلك من اداء شكر نعم اللَّه عزّ و جلّ و الطّمع فى الزّيادة مع ما فيه من الزّيادة و الرّأفة و الرّحمة لأهل الضّعف و العطف على اهل المسكنة و الحثّ لهم على المواساة و تقويه الفقراء و المعونة لهم على امر الدّين و هو عظة لأهل الغنى و عبرة لهم ليستدلّوا على فقراء الآخرة بهم و ما لهم من الحثّ فى ذلك على الشّكر للّه تبارك و تعالى لما خوّلهم و اعطاهم و الدّعاء و التّضرّع و الخوف من ان يصيروا مثلهم فى امور كثيرة فى اداء الزّكاة و الصّدقات و صلة الارحام و اصطناع المعروف) و آن حضرت صلوات اللَّه عليه در جواب مكتوب محمد نوشتند از جمله جواب مسائلى كه پرسيده بود كه چه حكمت است كه حق سبحانه و تعالى زكات را واجب گردانيده است فرمودند كه علت وجوب زكات اينست كه از جهة فقراء قوتى باشد كه به آن تعيش توانند كرد و اغنياء به سبب دادن زكات مال خود را محفوظ گردانند از تلف زيرا كه چون حكمت الهى اقتضا نموده كه در ميان خلايق غنى و فقير بوده باشند تكليف فرمود اهل صحت را خواه در بدن و خواه در مال به آن كه برسند به احوال اهل مرض و فقر و بلاها چنانكه فرموده است كه با شما معامله از مايندگان كرده مى‏شود در اموال شما و در انفس شما نسبت به اهل صحت و سلامت و نسبت به اهل فقر و زمانت اما اهل صحت در مال و بدن به آن كه زكات اموال خود بيرون كنند و به فقرا و مساكين و بيماران برسانند و تعهد احوال ايشان بكنند و صبر نمايند بر دشوارى اينها بر نفس، و فقيران و بيماران بر فقر و بيمارى صبر كنند و ثواب غير متناهى هر دو بيابند و ممكن است كه آيه كريمه بعنوان لف و نشر باشد كه اختيار اغنيا به دادن زكات باشد و آزمايش فقرا بر صبر و معنى اول اشمل است و اربط با آن كه در دادن زكات اين معنى نيز هست كه بنده شكر نعمت الهى بر توانگرى كرده است چنانكه در باب حقوق خواهد آمد و معنى‏ديگر آن كه به دادن زكات خود را در معرض زيادتى نعم الهى در آورده است بموجب وعده الهى مؤكد بقسم‏ «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» يعنى قسم بذات مقدس خود ياد مى‏كنم كه اگر شما شكر كنيد نعمتهاى مرا هر آينه من زياده كنم نعمتهاى خود را بر شما بحسب كم و كيف با آن كه در دادن خود را زياده گردانيده‏ايد. ابزارهاي تعديل ثروت و درآمد به گونه اي تنظيم شده است که به طور همزمان رشد مالي و اخلاقي را براي فرد و جامعه به دنبال داشته باشد. با فضيلت ترين فقيران را که به انفاق اولويت دارندکساني مي داند که کرامت انساني را حفظ کرده و به درجه اي از عفاف و صبر رسيده باشند. يحسَبَهُمُ الجاهِلُ أغِنياء مِنَ التَّعفُّفَ تَعِرفُهُم بِسيماهُم لَا يسالُونَ النّاسَ إِلحافا؛از شدت خويشتن داري افراد ناآگاه آنها را بي نياز مي پندارند؛ اما آنها را از چهره هايشان مي شناسي و هرگز با اصرار چيزي از مردم نمي خواهند. حضرت علي (عليه السلام ) مي فرمايند :إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِياءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى الْمَالُ مَالِي وَ الْفُقَرَاءُ عِيالِي وَ الْأَغْنِياءُ وُكَلَائِي فَمَنْ بَخِلَ بِمَالِي عَلَى عِيالِي أُدْخِلُهُ النَّارَ وَ لَا أُبَالِي.‏ خداوند واجب کرده در اموال اغنياءقوت فقرا را و خداوند مي فرمايد: مال ،مال من است و فقرا عيال منند واغنياءوکلاي من. پس هرکس بخل بورزد از مال من بر خانواده ام ،او را داخل آتش خواهم کرد. پيامبر بزرگوار اسلام فرمودند: « مَنْ أَصْبَحَ لَا يهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا ينَادِي يا لَلْمُسْلِمِينَ‏ فَلَمْ‏ يجِبْهُ‏ فَلَيسَ بِمُسْلِمٍ ؛ کسي که صبح کند در حالي که اهتمامي به امور مسلمين نداشته باشد پس مسلمان نيست .و کسي که بشنود صداي مسلماني که او را به ياري مي طلبد و ياريش نکند مسلمان نيست. اما برخي پا را فراتراز اين عمل خيرگذاشته و به درجات عالي تر انفاق دست پيدا مي کنندکه عبارت است از: 4-2-1-برّ: برّبه معناي نيکوکاري نسبت به نزديکان آمده است. و در معني صدق و طاعت و صلاح و خير و نيز خير دنيا و آخرت آمده است. با اين توضيح که خير دنيا آن است که خداوند متعال هدايت و نعمت و نيکي ها را براي انسان فراهم مي نمايد و مراد از خير آخرت بهره مندي آدمي از نعمت دائمي بهشت است و شخص نيکوکارنيکي را بجا و در محل مناسب آن ،اعمال مي نمايد خواه در وفاي به عهدش باشد يا در ارتباط با بندگان خدا و خواه در ارتباط باپروردگارش. صاحب تفسير نمونه در مورد برّ چنين بياني دارد: برّ در اصل به معني توسعه است . سپس در معني نيکي ها و خوبي ها و احسان بکار رفته است. زيرا اين کارها در وجود انسان محدود نمي شود وگسترش مي يابد و به ديگران مي رسد و آنها نيز بهره مند مي شوند و برّجنبه توصيفي دارد و به معني شخص نيکوکار است . در اصل به معني بيابان و مکان وسيع مي باشد و از آنجا که نيکوکاران روحي وسيع و گسترده دارند اين واژه بر آنان اطلاق مي شود. يکي از عالي ترين غرايز انساني وجود عواطف و احساسات در درون آدمي است . عواطف لطيفي که از عمق وجود انسان سرچشمه گرفته و به صورت انواع نيکي ها و مساعدتها تجلي پيدا مي کند .چنين افرادي هميشه بخشي از زندگي و درآمد خود را به ديگران اختصاص مي دهند و از انجام هرگونه خدمتي دريغ نمي کنند. آنان که پا را فراتر ازپرداخت واجبات مانند خمس و زکات و انفاق و صدقه قرار داده و به درجه والاتري از انفاق دست پيدا کرده اند که همان برّ است. اينان معتقدند هر کار نيکي که انسان در اين جهان انجام دهد بي نتيجه نخواهد بود و انسان شاهد نتايج آن خواهد بود.پس کوشش براي رفع گرفتاريها و مصائب ديگران را وظيفه خود دانسته و از هيچ کاري دريغ نمي کنند.خصوصا جايي که قرار است کمک مالي به فقرا و مستمندان باشدحاضرند از راحتي خود سلب کرده و بر آرامش ديگران بيفزايند. پس برّ جامع همه خيرات و نيکي هاي گسترده است. همانطورکه حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند: «جِماعُ الْخَيرِ في اَعْمالٍ البِرِّ. همچنين در جاي ديگري مي فرمايند:« اِنَّ اَسْرَعَ الْخَيرِ ثَواباً الْبِرُّ؛ به را ستي کاري که پاداشش زودتر از کارهاي ديگر مي رسد کار نيک است. حضرت امام سجاد عليه السلام به فرزندشان امام محمد باقر عليه السلام مي فرمايند:«يا بُنَي، افْعَلِ‏ الْخَيرَ إِلى‏ كُلِّ مَنْ طَلَبَهُ مِنْكَ، فَإِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِهِ فَقَدْ أَصَبْتَ مَوْضِعَهُ، وَ إِنْ لَمْ يكُنْ مِنْ أَهْلِهِ كُنْتَ أَنْتَ مِنْ أَهْلِهِ؛ فرزندم هرکس تقاضاي خير و نيکي از تو نمود، از احسان و نيکي در باره او دريغ نکن. زيرا اگر تقاضا کننده لايق و شايستگي آن نيکي را داشته باشد تو به واقع و حقيقت دست يافته اي و اگر او شايستگي آن را نداشته باشد تو در پاسخ مثبت به تقاضاي او مراتب بزرگواري و شايستگي خويش را ابراز نموده اي.» پس مشحص شد که برّ و نيکي درباره ديگران از ارزش والايي برخوردار است که در احاديث و روايات نيز به شايستگي از آن ياد شده و همگان را بر انجام آن سفارش کرده اند. 4-2-2- ايثار: از ديگر درجات عالي انفاق، ايثار مي باشد. ايثاربه معني؛ تفضيل، محبت و گرامى داشتن ديگرى. همچنين به معناي بخشش چيزى در حالى كه خود محتاج به آن باشد. در ارشاد القلوب آمده است که بزرگترين جود و سخاوت اين است که انسان در حال نياز ايثار کند. چنان که خاندان عصمت نان خود را وقت افطار ايثار کردندو شب را با گرسنگي به سر بردند و خداوند با فرستادن سوره «هل اتي» تاج کرامت بر سرشان گذاشت. پس هر کس داراي ثروت و قدرت است بر طبق معارف اهل بيت عليهم السلام بايد نسبت به ديگران از خود گذشتگي داشته باشد.و ديگران را مقدم برخود بداند . اين درجه از انفاق درجه بسيار والايي است . چرا که فرد حاضر است خود نداشته باشد اما ديگران از آن برخوردار باشند.که اين همان از خود گذشتگي است. عالي ترين نمونه ايثار و از خود گذشتگي (همانطور که گفته شد ) اهل بيت عليهم السلام بودند که نذر کردند سه روز روزه بگيرند . روز اول افطار خود را به فقيري که به آنان پناهنده شد بخشيدند و خود با قوت مختصر افطار کردند.روز دوم نيز افطار خود را به يتيمي بخشيدند و خود گرسنه ماندند و روز سوم افطار خود را به اسيري دادند و خود بدون قوت ماندند. انگيزه و هدف اين بزرگواران چيزي نبود جز رضا و خشنودي خداوند متعال بدون آنکه چشم داشت پاداش و يا سپاسي را داشته باشند. پس خداوند هم پاداش آنان را فراتر از آنچه تصور مي شود قرار داد و فرمود: « شما را از فتنه و شر آن روز محفوظ مي دارم و به آنها روي خندان و دل شادمان عطا مي کنم.و پاداش کامل بر آن ايثارشان را باغ بهشت قرار مي دهم. پس مشخص است آنگاه که فرد داراي روحي متعالي باشد تا بدانجا مي رودکه از خود بگذرد و فقط در انديشه رسيدگي به ديگران باشد و در اين راه هيچ هدفي جز خشنودي خداوند متعال ندارد. شايد بتوان گفت امروزه تعداد اين افراد بسيار کم باشد اما اگر آنان که از اعتقاد راستين به خداوند برخوردارند بتوانند اين امر عالي را در زندگي خود نهادينه کنند مي توانند در رسيدگي به فقرا و رفع احتياجات آنان قدم موثري بردارند. حضرت علي عليه السلام مي فرمايند : « اَلْايثارُ اَحْسَنُ الاِحسانِ وَ اَعليٰ مَراتِبِ الْايمانِ ؛ ايثار بهترين نيکوکاريها و والاترين مرتبه هاي ايمان است .» حتي در غرب نيز اين مسئله به خوبي قابل مشاهده است و آنان نيز به نتايج اين عمل شايسته اذعان دارند. يکي از دانشمندان غرب مي گويد:« مردم دو دسته اند : گروهي براي راحتي ديگران رنج مي برند و گروهي ديگر براي آسايش خود باعث رنج ديگران مي شوند . دومي ها در عين حال که مايه بدبختي ديگران مي شوند ،خودشان هم از دست بدبختي آسوده نيستند. ولي اولي ها خوشبختي خود را در ضمن خوشبختي سايرين پيدا مي کنند ، کارهايي که به منظور دستگيري ومساعدت ديگران به عمل مي آيد هرقدر کوچک باشد نتايج بزرگ و قابل توجهي دارد.» پس ايثار نيز از بهترين خصلتهاي آدمي است که نقش موثري در رفع فقر و تنگدستي از ديگران را دارد. 4-3- ايجاد قرض الحسنه: محبت و احسان در حق همنوعان ابعاد گسترده اي دارد و تمامي صحنه ها وعرصه ها را شامل مي شود و يکي از حساسترين حوزه ها مربوط به نيازهاي اقتصادي و مادي وکمک و انفاق و صدقه و احسان و ايثار و از جمله موضوع بسيار مهم قرض الحسنه است که طبق برخي از احاديث و روايات از صدقه نيز برتر است.چه بسا صدقه به غير مستحق داده مي شود اما کسي که تقاضاي قرض الحسنه مي نمايد حتما محتاج است و نياز مند.يکي از علل افضل بودن قرض الحسنه اين است که چون انسان قرض مي دهد دوباره قرض بدست انسان برمي گردد ودر جريان فعاليتهاي اقتصادي مکررقرار مي گيرد و مکرر نيازها را برطرف مي کند ولي صدقه نوعا به مصرف مي رسد و ديگر برگشت نداشته و در جريان فاليتهاي اقتصادي مختلف قرار نمي گيرد. اما قرض مجددا به جريان مي افتد و برکات آن مضاعف خواهد بود. آيات قرآن کريم درباره قرض الحسنه فراوان است و طرف قرض و در حقيقت مقرض واقعي خداوند است.آنجا که مي فرمايد:« مَنْ ذَا الَّذِي يقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً وَ اللهُ يقْبِضُ وَ يبْسُطُ وَ اِلُيهِ تُرْجَعونَ ؛كيست آنكه بخدا قرض نيكو دهد تا خداوند براى او دو چندان كند دو چندانهاى بسيار، و خدا مي گيرد و فراخى مي دهد و بسوى او بازگشت مى‏كنيد.» در تفسير اين آيه چنين آمده است:« مَنْ ذَا الَّذِي يقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً » خداوند تبارك و تعالى براى ترغيب و تحريص مؤمنين بانفاق در راه خدا در اين آيه مباركه آن را به قرض دادن بخدا تعبير فرموده و اين معنى جميع انفاقات واجبه و مستحبه را كه در شريعت مطهره اسلام مقرر شده شامل مي گردد مانند زكاة و خمس و نفقه واجب النفقه و صدقه مستحبه وصله رحم و احسان به فقراء و ايتام و سادات و اعلاء كلمه دين و مصارف حج و زيارات و سوگوارى خاندان عصمت و طهارت و اعانت باهل علم و نشر كتب علميه و ساير مصارف خيريه كه هر يك در حد خود عبادتى بزرگ و داراى مثوبات بسيار است و تعبيراتى كه در اين آيه فرموده همه از باب لطف و عنايت به مؤمنين و ترغيب و تشويق به اين امر عظيم است .اين انفاقات را به عنوان قرض به خدا تعبير فرموده به اينكه او غنى بالذات است و هيچگونه احتياجى به كسى ندارد. حضرت علي (عليه السلام) نيز مي فرمايند: «مَنْ يعْطِ بِالْيدِ الْقَصيرَةِ يعْطِ بِالْيدِ الْطَويلَةِ؛ هرکس با دست کوتاه ببخشد با دست بلند آن را مي گيرد.»در تفسير اين سخن حضرت چنين آمده است : « مَنْ يعْطيٰ يسيراً يجْزىِ بِهِ كَثيراً وَ الْيدانِ عِبارَتانِ عَنِ النِعْمَتَينِ، تامل در آيات نازل شده درباره قرض حاکي از آن است که کلمه « قرض » در کنار کلمه « حسن » آورده شده و خداوند متعال از ترکيب قرضاًحسناً استفاده کرده است. 1– وَ اَقْرَضْتُمُ اللهُ قَرْضَاً حَسَناً لَاُ کَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَيئاتِکُمْ ...و خداوند را قرضي نيکو دهيد، در اين صورت گناهان شما را بيامرزم. 2 – مَنْ ذَي الَّذي يقْرِضُ اللهُ قَرْضَاً حَسَنَاً فَيضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافَاً ....کيست که خدا را قرض الحسنه دهدتا خدا براي او به چندين برابر بيفزايد؟ 3- اِنْ تُقْرِضُوا اللهُ قَرْضَاً حَسَناً يضاعِفَهُ لَکُمْ وَ يغْفِرلَکُم.....خدا براي شما چندين برابر گرداندو هم از گناه شما در گذرد. اين ترکيبات بيانگر آن است که قرض دادن بايد بصورت نيکو و بهترين روش انجام شود که نيکويي آن را نيز از چند جهت مي توان تصور کرد: اول آنکه قرض دادن آبرومندانه باشد نه آنکه طرف را تحقير کرده و او را کوچک شمارد. دوم بدون چشم داشت به سود و بهره باشد يعني انتظار نداشته باشد برگشت پول با زيادتي آن همراه باشد . سوم ،بي منت باشد.و چهارم براي خشنودي خدا باشد و از روي ميل و علاقه انجام گيرد. و چنانچه نيکويي آن حفظ شود و طبق دستور خداوند متعال انجام گيرد خداوند بشارت مي دهدکه در برابر اين عمل نيک شما اولا گناهان را از شما مي زداييم و ثانيا آن را براي شما چند برابرکرده و نعمتتان را افزايش مي دهيم. در دو روايت مشابه به نقل از ابن بابويه و عياشي از امام صادق (عليه السلام) چنين آمده است: «لما نزلت هذه الآية على النبي (صلى الله عليه و آله): مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيرٌ مِنْها «1» قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): اللهم زدني، فأنزل اللّه و تعالى عليه: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها «2»، فقال رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله):اللهم زدني. فأنزل الله تبارك و تعالى: مَنْ ذَا الَّذِي يقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً فعلم رسول الله (صلى الله عليه و آله) أن الكثير من الله عز و جل لا يحصى، و ليس له منتهى». ابو ايوب خزّاز گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه فرمودند:وقتى آيه‏ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيرٌ مِنْها [هر كس كه حسنه‏اى بياورد براى بهتر خواهد بود]. نازل شد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بار خدايا بر من افزون فرما.و چون خداوند آيه‏ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها [هر كس حسنه‏اى بياورد براى او ده برابر خواهد بود. را نازل كرد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خدايا بر من افزون فرما.پس خداوند متعال آيه‏ مَنْ ذَا الَّذِي يقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً [چه كسى است كه به خدا قرض نيكويى بدهد تا برايش چندين برابر زياد گرداند]. نازل گردانيد.آنگاه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دانست كه كثرت و زيادى از جانب خداوند متعال به شمارش نيايد و به پايان نرسد. امير المومنين به امام حسن مجتبي عليه السلام مي فرمايند: « وَ اِذا وَجْدْتَ مِنْ اَهْلِ الْفاقَهِ مَنْ يحْمِلَ لَکَ زادَکَ اِليٰ يوْمِ الْقيامَهِ فَيوافيکَ بي غَدَاً حَيثُ تَحْتاجُ اِلَيهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَملَهُ اياهُ وَ اَکْثَرَ مِنْ تَزْويدِهِ وَ اَنْتَ قادِرُ عَلَيهِ فَلَعَلَکَ تَطْلبُهُ فَلا تَجِدْهُ وَاغْتَنِمُ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ في حالِ غِناکَ لِيجْعَلَ قَضاءُهُ لَکَ في يوْمِ عُسْرَتِکَ .» وچون از اهل حاجت و نيازمندان کساني را يافتي که توشه و بار خود را به دوش او بگذاري تا قيامت براي تو به دوش بکشد و فردا هنگامي که به آن نياز داري به تو تحويل دهد پس او را غنيمت شمار و بار را به دوش او بگذار. البته بايد توجه داشت که در انجام اين سنت حسنه فرد به صفت نکوهيده « ربا » مبتلا نگردد . و هنگام برگشت پول درخواست مبلغي اضافه تر ننمايد . چرا که اگر در جريان اقتصادي « ربا» وارد شود علاوه بر عذاب اخروي صدمات دنيوي متعددي بهمراه دارد . از جمله اينکه باعث مي شود فرد ربادهنده به علت آنکه مي داند پس از برگشت پولش مقداري اضافه تر دريافت مي نمايد پس ديگر تن به کار و فعاليت نداده و کارهاي اقتصادي خود را تعطيل مي نمايد چون مي داند که از اين راه امرار معاش مي نمايد . مهم تر آنکه فرد ربا دهنده بعلت آنکه در صدد گرفتن سود و بهره اضافي است ديگر با نيت قرض افراد کمک نمي کند پس در نتيجه اصل کار که قرض دادن به عنوان احسان و نيکوکاري به فرد مستضعف بود از بين مي رود و فقط جنبه مادي و دنيوي آن در نظر گرفته مي شود که آن هم ربا محسوب مي شود .احاديث و آيات وارد در مذمت اين خصلت نکوهيده که دامنگير برخي افراد ثروتمند مي شود زياد است .از جمله خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: «يمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يرْبِي الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا يحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثيمٍ خدا ربا را پايمال و صدقات را زيادت مي دهد و مي روياند. اسا س بر توانمندسازي جامعه اسلامي و تامين نياز نيازمندان براي کار و فعاليت و خدمت است و اين همه تاکيد براي اين است تا با وجود قرض الحسنه مشکل نيازمندان رفع شود و گره از کارآنان گشوده شود تا آنان سربار جامعه نباشند و خود بتوانند رفع نياز کنند.نه چنان باشد که اين قرض گرفتن آنان باعث ريختن آبرو، سرگرداني ذهن و پريشاني فکر گردد و فرد را در مقابل ديگران خوار نمايد.امام سجاد عليه السلام در دعاي خويش از خداوند متعال چنين مي خواهد: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ هَب لِي العَافِيةً مِن دَينٍ تُخلِقُ بِهِ وَجهِي ، وَ يحَارُ فِيهِ ذِهنِي ، وَ يتَشَعَّبُ لَهُ فِکرِي ، وَ يطُولُ بِمُمارَسَتِهِ شُغلِي . وَ أَعُوذُ بِکَ ، يا رَبِّ ، مِن هَمِّ الدَّينِ وَ فِکرِي ، وَ شُغلِ الدَّينِ وَ سَهَرِه ِ ، فَصَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَعِذنِي مِنهُ ، وَ أَستَجِيرُ بِکَ ، يارَبِّ ، مِن ذِلَّتِهِ فِيالحَياةِ ، وَ مَن تَبِعَتِهِ بَعدَ الوَفاةِ ، فَصَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَجِرني مِنهُ بِوُسعٍ فَاضِلٍ أَو کَفَافٍ وَاصِلٍ . اللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمّدٍ وَ آلِه ، وَاحجُبنِي عنِ السَّرفِ وَ الإِزدِيادِ ، وَ قَوِّمنِي بِالبِذلِ وَ الاِقتِصادِ ، وَ عَلِّمنِي حُسنَ التَّقدِيرِ ، وِ اقبِضنِي بِلُطفِکَ عَنِ التَّبذِيرِ.خداوندا بر محمد و خاندانش درود و رحمت فرست و مرا معاف دار از وامي که با آن آبرويم را ببري و ذهنم درآن سرگردان شود و فکرم براي آن پريشان گردد و کارم در چاره آن طول کشد و به تو پناه مي برم از اندوه و انديشه وام و از کار قرض و بي خوابي اش ..... و از خواري آن در زندگي و از پيامد آن پس از مرگ. پس بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا با ثروت فراوان و روزي کافي از آن نجات ده.» 4-4- مبارزه با مصرف گرايي و تجمل گرايي : از ديگر شيوه هاي مبارزه با فقر از بين بردن فرهنگ مصرف گرايي و تجمل گرايي است . آنچه امروزه گريبانگير بسياري از افراد جامعه و خانواده ها گرديده است و فرد را به سوي مصرف بي رويه سوق مي دهد. مصرف گرايي به معناي مصرف بيش از حد در تهيه کالاها و تجمل گرايي به معناي زياده روي در آراستگي مي باشد. تنوع بيش از حد ،تغييرات مکرر در امور زندگي ، استفاده از کالاهاي لوکس و گرانقيمت و ..... زندگي سالم را تهديد مي کند و باعث گسترش فساد مي گردد. چرا که فرد با اين کار هدفي جز ارضاء هوسهاي کاذب ندارد.مصرف زدگي جاي کار و توليد و پيشرفت را مي گيرد و جايگزين ارزشهاي اصلي مي شود. مصرف گرايي با وابستگي اقتصادي همراه است. سلامت جسمي و رواني به خطر مي افتد و انسان لذت مطلوب را از نعمتها نمي برد. زندگي عاري از کرامت نفس و صفاي باطني ، سستي و کاهلي و عدم دستيابي به بلوغ فکري و نبوغ عقلي ، مرگ انسانيت و فضائل انساني وکاهش پس اندازها از جمله پيامدهاي مصرف زدگي است. درفرهنگ مصرف گرايي مترفان ، مصرف هم ارزش مادي دارد و هم ارزش نمادين ؛ بدين معنا که مصرف وسيله اي مي گردد براي ابراز وجود و به دست آوردن هويت اجتماعي. از اين رو نه تنها ارزش نمادين مي يابد بلکه دربرابر مصرف به معناي تامين کننده نيازهاي زيستي انسان قرارمي گيرد و اولويت مي يابد.آنان تلاش مي کنند با خريد و مصرف کالاهاي لوکس و تجملاتي ، مدپرستي و ريخت و پاش به پندار خود پايگاه اجتماعي و آبرويي فزونتري بدست آرند و درحقيقت به خودنمايي و فخرفروشي مي پردازند. ازديدگاه اسلام مصرف گرايي و افسارگسيختگي درتامين لذتهاي حيواني به شدت محکوم است. به همين دليل تخصيص درآمد درمورد نيازهاي مشروع و امکانات مصرفي نبايد با سطح زندگي عموم مردم تفاوت بسياري داشته باشد.به گونه اي که ازنظرعرف زندگي اشرافي و مترفانه محسوب شود. 4-5- همسان زيستي حاکمان با محرومان: از ديگر راه هاي موثر هم در زدودن فقر از جامعه و هم در برخورداري از سلامت رواني فقرا بحث همسان سازي حاکمان با محرومان است . اگر مسئولان جامعه و آنانکه در رأس نظام هستند برخورد لازم دانند که سطح زندگي آنها نيز بايد در حد متوسط جامعه قرار بگيرد و از هرگونه تجمل و اشرافيگري که امروزه در زندگي برخي از آنها مشاهده مي شود به دور باشد . تا فقر، فقرا را از پاي در نياورد و ثروت اندوزان جامعه نيز براي خود الگو و سمبل مشخصي نداشته باشند تا روز به روز بر ثروتشان بيفزايند . ساده زيستي اين گروه ( حاکمان و مسئولاان )است که باعث مي شود که اولا حاکمان و مسئولان يک جامعه خود درد فقر و رنجهاي آن را تا حدودي احساس کرده و بدانند که در زندگي فقرا چه مي گذرد و ثانيا آنکه اين گروه حاکم در صورت ساده زيستي بهتر به تقسيم اموال بيت المال انديشيده و آنرا بهتر مي توانند بين افراد تقسيم نمايند. اما چنانچه اين روح ساده زيستي در ميان آنها از بين برود و هرکس به دنبال آن باشد که در مدت حکومت خويش فقط در انديشه افزودن ثروت خود و اطرافيان باشد پس هيچ گاه نمي توانند نه درد فقر را حس کنند و نه در راه درمان آن اقدامي نمايند .علاوه برآن فقرا نيز به چنين حاکماني اعتماد ندارند تا بخواهند که آنها براي رفع فقرشان تدابيري بينديشند. حضرت علي عليه السلام در نامه 45 خود در اين باره چنين مي فرمايند: وَ لَو شِئتُ لَاهتَدَيتُ الطَّريقَ ، إِلي مُصَفّي هذَا العَسَلِ ، وَ لُبابِ هذَاالقَمحِ ، و نَسَائِجِ هذَا القَرِّ . وَ لکِن هَيهَاتَ أَن يغلِبَنِي هَوَاي ، و يقُدَنِي جَشَعِي إِلَي تَخَيرِالَأَطعِمَةِ ـ وَ لَعَلَّ بِالحِجَازِ أوِ اليمَامَةِ مَن لَا طَمَعَ لَهُ فِي القُرصِ ، وَ لَا عَهدَ لَهُ بِالشَّبَعِ أَو أَبَيتش مِبطَاناً وَ حَولِي بُطُونٌ غَرثَي وَ أَکبَادٌ حَرّي. من اگر مي خواستم ، مي توانستم از عسل پاک ، و از مغز گندم ، و بافته هاي ابريشم ، براي خود غذا و لباس فراهم آورم ، امّا هيهات که هواي نفس بر من چيره گرديد ، و حرص و طمع مرا وادارد که طعامهاي لذيذ برگزينم ، در حالي که در « حجاز » يا « يمامه » کسي باشد که به قرص ناني نرسد ، و يا هرگز شکمي سير نخورد ، يا من سير بخوابم و پيرامونم شکم هايي که از گرسنگي به پشت چسبيده ، و جگرهاي سوخته وجود داشته باشد. حضرت علي (عليه السلام) در بخشي از نامه خود به عثمان بن حنيف انصاري که دعوت مهماني سرمايه داري از مردم بصره را پذيرفته بود چنين فرمودند:اي پسر حنيف ، به من گزارش دادند که مردي از سرمايه داران بصره ، تو را به مهماني خويش فرا خوانده و تو به سرعت به سوي آن شتافتي خوردني هاي رنگارنگ براي تو آوردند و کاسه هاي پر از غذا پي در پي جلوي تو نهادند گمان نمي کردم مهماني مردمي را بپذيري که نيازمندانشان با ستم محروم شده ، و ثروتمندانشان بر سفره دعوت شده اند ، انديشه کن در کجايي ؟ و بر سر کدام سفره مي خوري ؟ حضرت علي (عليه السلام) به عنوان رهبر واقعي و شايسته جامعه اسلامي همواره بر اين اصل نظر داشتند و آن را مبارزه اي جدي در راه فقر و زدودن آن از جامعه اسلامي مي دانستند. از يک طرف امام از خود و کارگزاران خود شروع کرده و به مواسات و همدردي با فقرا مي پردازند و معتقدند که خداي تعالي برپيشوايان حق واجب فرموده است که خودرا با مردم نا توان برابر نهند تا رنج فقر تنگدست راپريشان ونگران نسازدهمچنين ثروتمندان به وسيله ي سرکشي وطغيان ننمايند. ازطرف ديگرازجايگاه حکومتي مبارزه اي سخت عليه زالوصفتاني که با مکيدن خون مردم متورم شده اند آغازمي نمايند.حضرت جهت رفع مشکلات محرومان جامعه به مالک اشتر چنين توصيه مي نمايند : ثُمَّ اللهَ اللهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفلَي مِنَ الَّذِينَ لَاحَيلَةَ لَهُم ، مِنَ اَلمَسَاکِينِِِِِِِ وَ المُحتَاجِينَ وَ أهلِ البُؤسَي وَ الزَّمنَي ، فَإنَّ فِي هذِهِ الطَّبَقَةِ قَانعاً وَ مُعتَرّاً ، وَ احفَظْ لِلّهِ مَا استَحفَظَکَ مِن حَقّهِ فيهِم ، وَاجعَل لَهُم قِسمَاً مِن بَيتِ مَالِکَ ، وَ قِسماً مِن غَلّاتِ صَوَافِي الإسلامِ فِي کُلِّ بَلَدٍ ، فَأنَّ لِلأقصَي مِنهُم مِثلَ الَّذِي لِلأَدنَي ، وَ کُلٌّ قَدِ استُرعِيتَ حَقَّهُ، فَلَا يشغَلَنَّک عَنهُم بَطَرٌ فَإنَّکَ لَاتُعذَرُ بِتَضييعِکَ التَّافِهَ لِأَحکَامِکَ الکَثِيرَ المُهِمَّ . فَلَا تُشخِص هَمَّکَ عَنهُم ، و لا تُصَعِّر خَدّکَ لَهُم ، وَ تَفَقَّد أُمُورَ مَن لَايصِلُ إلَيکَ مِنهُم مِمَّن تَقتَحِمُهُ العُيونُ ، وَ تَحقِرُهُ الرِّجَالُ . سپس خدا را ! خدا را ! در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه ، که هيچ چاره اي ندارند ، گرفتاران ، دردمندان ، همانا در اين طبقه محروم گروهي خويشتن داري کرده ، و گروهي به گدايي دست نياز برمي دارند ، پس براي خدا پاسدار حقّي باش که خداوند براي اين طبقه معّين فرموده است :بخشي از بيت المال، و بخشي از غلّه هاي زمين هاي غنيمتي اسلام را در هر شهري به طبقات پايين اختصاص ده ، زيرا براي دورترين مسلمانان همانند نزديک ترين آنان سهمي مساوي وجود دارد و تو مسؤل رعايت آن مي باشي . مبادا سرمستي حکومت تو را از رسيدگي به آنان باز دارد ، که هرگز انجام کارهاي فراوان و مهم عذري براي ترک مسؤليت هاي کوچکتر نخواهد بود .همواره در فکر مشکلات آنان باش ، و از آنان روي برمگردان ، به ويژه امور کساني را از آنان بيشتر رسيدگي کن که از کوچکي به چشم نمي آيند و ديگران آنان را کوچک مي شمرند و کمتر به تو دسترسي دارند. امام صادق عليه السلام درمورد کاهش فاصله طبقاتي و تعيين حد فقرچنين مي فرمايند: « خداوند دراموال ثروتمندان نگريست آن گاه به فقرا نظرکرد پس در اموال ثروتمندان آنقدر براي مستمندان قرارداد که زندگي ايشان به رفاه باشد و اگربه آن حد نرسد بايد افزايش دهند تا جايي که بخورد و بياشامد وبپوشد و ازدواج کند وصدقه دهد و به حج رود.» ازاين کلام روشن است که تا کسي به اين حد ازامنيت اقتصادي و رفاه نرسد فقيرمحسوب مي شود وبايد تلاش کرد تا با زدن ريشه هاي اجتماعي زمينه شکوفايي عدالت اجتماعي فراهم گردد و انسان فقير و نيازمند آسوده ازدغدغه گذران معاش دربسترآسايش مادي به سوي کمال حقيقي سيرکند. فصل پنجم: تجزيه و تحليل با توجه به اين که مشخص گرديد فقر به معناي نيازمندي و تهيدستي مي باشد و فرد فقير کسي است که احتياجات اوليه وي به سختي تأمين مي شود ، لذا بر اين اساس مي توان مواردي را در اين زمينه عنوان کرد : عليرغم وجود همه پيشرفت ها و تکنولوژي ها و دستيابي بشر به اطلاعات و فناوريها ي روز دنيا ، هنوز شاهد وجود فقر در برخي جوامع بشري مي باشيم که اين فقر يا به صورت محدود و يا به صورت گسترده ديده مي شود و افراد زيادي را قرباني خود مي کند . فقري که هم بر ظاهر افراد اثر گذاشته و هم بر روح و روان آنها و در يک جمله مي توان گفت که فقر بلاي خانمان سوزي است که همه جوانب فرد را دستخوش تغيير و دگرگوني قرار مي دهد .اما تغييري که نتيجه اش تکامل نيست بلکه نقص است : تنزل هم تغيير است اما تغييري منفي است که انسان را داراي تحولي معکوس کرده است و باعث گرديده که به رذيلت ها و ضد ارزش ها روي بياورد و فقر اين چنين است پس نمي توان گفت که هر نوع دگرگوني و تحول ، تکامل محسوب مي شود بلکه تغيير آنگاه تکامل است که فرد را از يک حالت رکود و سستي به حالتي پايدار و قطعي برساند و باعث جهش ولي از يک مرحله پايين به مرحله اي عاليتر ، گذر از رذايل به سوي فضائل و شتاب از نقص ها به سوي کمالات گردد . اما متأسفانه فقر چنان است که در اکثر اوقات فرد را از بسياري از شرايط و حالات مثبت و موجه به سمت سرازيري سوق مي دهد . عواملي همچون : کاهش عزت نفس ، يأس و نااميدي ، انزوا ، عدم اعتماد به نفس ، سستي و رخوت و ....از جمله مواردي است که فقير را با آن مواجه مي کند فرد فقير بعلت فقر و ناداري اش قبل از هرچيز انزوا و گوشه نشيني را براي خود انتخاب مي کند . به همين سبب نه در اجتماع وارد مي شود و نه در فعاليت هاي آن خود را دخيل مي کند . هيچ سهمي از اجتماع را به خود اختصاص نمي دهد که بخواهد در آن مشارکت داشته باشد . اين انزواي اجتماعي وي را به نوعي جهل و ناداني مي کشاند و دومين اثر فقر که فرهنگي است گربانگير فقير مي شود . در اثر فقر فرهنگي وي خواسته يا نا خواسته تسليم برخي موارد هنجار شکن در جامعه مي شود . شايد بتوان گفت که فقر فرهنگي مقدمه اي است براي شروع فقر ديني . چرا که منشأ اين عامل ، جهل است . انسان جاهل نه مي داند و نه مي خواهد که بداند . نه خود به دنبال تحصيل علم ودانش است و نه علمي را از ديگران مي پذيرد که بخواهد آن را در زندگي به کار برد .بنابراين با همان ناداني خويش روز به روز بر جهلش مي افزايد و دچار نوعي سرگرداني در زندگي مي شود . پس فقيري که فقرش نشأت گرفته از از جهلش باشد بسيار خطرناک است. چرا که چنين فردي به اين نتيجه مي رسد که فقرش در اثر ظلمي است که خداوند به او کرده پس نسبت به خداوند بي اعتماد و بي اطمينان مي شود و چون بي اعتماد شد و خداوند را مقصر مشکلات و ناداري اش دانست پس دچار نوعي يأس و نااميدي از رحمت خداوند مي باشد . به دنبال اين يأس و نااميدي احساس حقارت به وي دست مي دهد . خود را در جايگاهي نمي بيند که بخواهد دست به امور مهم و کارهاي اجتماعي بزند پس کم کم رو به سستي و تنبلي و بيکاري مي رود . اگر داراي شغل و درامد بوده باشد از خود همتي نشان نمي دهد که بخواهد بر فعاليتش بيفزايد و جبران نواقص زندگي را بکند . اگر هم بدون شغل بوده باشد که کم کم به همان بيکاري خود راضي مي شود و به آنجا مي رسد که دست نيازش به سمت ديگران دراز مي شود . اما در اينجا بايد اشاره کنيم که عليرغم همه مشکلات و موانعي که براي يک فرد فقيري که دستيابي به امکانات اوليه زندگي محدود است افرادي وجود دارند که هيچگاه حاضر نيستند عزت نفس خويش را زير پا گذاشته و دست نياز به طرف ديگران دراز کنند . آنان افراد با ايماني هستند که ناداري شان را نوعي امتحان و آزمايش الهي قلمداد کرده پس به ديد مثبت به آنان مي نگرند نه به اين معني که فقر بر ايشان خوشايند است بلکه بدان معنا که سرانجام اين همه سختي و مشقت راحتي و آرامش است و چون اعتقاد دارند پس با همه مشکلات کنار مي آيند . همانهايي که خداوند در قرآن کريم نيز از آنها به نيکي ياد کرده است اينان افراد باايماني هستند که سختي هاي زندگي آنان را از پا در نياورده بلکه روز به روز بر ايمانشان مي افزايند. اما آنکه چه عواملي باعث ايجاد فقر مي شود دلايل متعددي عنوان شده است که به برخي از آنان اشاره مي گردد . از جمله اين عوامل عبارتند از : 1ـ اسراف و تبذير : گاهي مشاهده مي شود که فرد داراي يک زندگي خوب همراه با در آمد کافي و معيشت لازم مي باشد اما متأسفانه به دليل ريخت و پاشهاي اضافي ، تجمل گرايي ، استفاده از کالاهايي که ضرورت چنداني در زندگي ندارند و.... شخص را يک فرد مسرف تبديل مي کند . فرد اسراف کار نيز متوجه ريخت و پاش هاي اضافي خود نيست و چون بي تدبيرانه عمل کرده و تصرفي در دخل و خرجش نداشته است کم کم به انتهاي راه مي رسد و متوجه مي شود که در آمد او ديگر پاسخگوي نيازهايش نيست . 2ـ بيکاري و تنبلي : از ديگر عوامل ظهور فقر در افراد است . فردي که جوهر کار کردن را نداشته باشد و يا خود را به تنبلي زده و دنبال کار نرود مسلم است که در زندگي دچار تنش شده و نمي تواند احتياجات زندگي اش را برآورده کند . پس چنين فردي يا بايد عزت نفس و کرامت خويش را پايمال کرده و دست نياز به طرف ديگران دراز کند يا بايد در فقر و ناداري خويش به سر ببرد . اصولا افرادي که داراي اين خصيصه باشند يعني تن به کار نداده و تنبلي را پيشه خود قرار داده اند از لحاظ کرامت نفس نيز ضعيف مي باشند و به خرد شدن شخصيت و لطمه زدن به عزت نفس خويش نمي انديشند . خداوند انسان را امر به کار و تلاش مي کند و مي فرمايد « لَيسَ لِلْاِنْسانَ اِلّا ما سَعي» انسان چيزي به دست نمي آورد مگر با سعي و تلاش و اين سعي و تلاش آنگاه موثر است که پيوسته باشد و پي در پي و مثبت و با هدف داشتن کار ودر آمد شخص را از بسياري از حقارت ها، پستي ها و تن دادن به رذيلت ها ي اخلاقي دور کرده و به انسان شخصيت مي بخشد . فرد بيکار بعنوان سر بار ديگران در جامعه محسوب مي شود و بعلت نداشتن کار مناسب فکرش پيوسته مشغول به امور بيهوده و باطل مي گذرد و در نتيجه ممکن است شخص را به انحرافات گوناگون نيز بکشاند. 3ـ ظهور و بروز عواملي همچون جنگ و بلاياي طبيعي مثل سيل ، زلزله ، آتش سوزي و... که ناخواسته بر افراد تحميل شده و فرد را از داشتن يک زندگي مناسب براي مدتي محروم مي کند . البته اين عامل به صورت يک دوره موقتي مي باشد و چنانچه فرد کار مشخص داشته باشد و مورد حمايت هاي همه جانبه اي از طرف دولت و مسولان قرار گيرد مي تواند با پيگيري مستمر جبران نواقص را بنمايد . به نظر مي رسد اين عوامل طبيعي نقش کمتري در ايجاد فقرداشته باشد . چرا که دامنه فقر دامنه گسترده اي است و کم کم و به تدريج گريبانگير فرد مي شود نه به صورت لحظه اي که در آن صورت اگر نتيجه عوامل لحظه اي و گذرا باشند زودتر ترميم شده و پيشروي در آن کمتر است مگر موارد خاص که باعث مي شود همين بلاياي طبيعي علتي باشد براي نهادينه کردن فقر در زندگي آن افراد تا پايان عمر . 4ـ نظام ناعادلانه حکومتي نيز از جمله مهمترين عوامل در بروز فقر است . جامعه اي که اختلاف طبقاتي در آن زياد باشد و عده اي را از جهت مال و ثروت و دارايي تا حد بالايي سوق دهد و عده اي را در يک حالت رکود قرار دهد مشخص است که در اين جامعه نيز فقر بيداد مي کند در جامعه کنوني ما به وفور شاهد هستيم که عده اي به علت داشتن موقعيت اجتماعي بالا غرق در انواع دارائيها و ثروت ها مي باشند . دارائي هاي که حتي شمارش آنها از دستشان خارج و حساب آن را از ياد برده اند . شايد بتوان گفت عده قليلي در اين جايگاه هستند اما همين عده ضربه مهلکي را به جامعه و ديگر اقشار آن وارد مي کنند و افراد بسياري را محروم از يک زندگي شرافتمندانه مي کنند . آنانکه دسترسي به بيت المال و استفاده از آنرا حق شخصي خود ميداند و همه چيز را براي خود مي خواهد . و توجهي به حال ديگران ندارند . پس تا زماني که حکومت نتواند يک نظام تعادلي بين اقشار کم درآمد و پر درآمد ايجاد کند نتيجه آن فقر عده اي کثير است و ثروت اندوزي عده اي قليل . اين عامل يکي از عوامل مهم و موثر در بروز و يا عدم بروز بسياري از ناهنجاريها مي باشد چرا که تا زماني که عدالت در جامعه اي حاکم نباشد تضاد طبقاتي ، بيکاري ، جمع آوري ثروت هاي نامشروع ، شيوع مفاسد و بزهکاري هاي اجتماعي و ... در آن جامعه فراوان ديده مي شود . خداوند در قرآن کريم انسان را امر به عدالت مي نمايد . آنجاکه مي فرمايد: «اِنَّ اللهَ ياْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ وَ ايتاءِ ذِي الْقُرْبي » و آن را در کنار نيکي و احسان قرار مي دهد چرا که عدالت در هر جامعه اي احسان و نيکويي را به همراه دارد. 5ـ عامل مهم ديگري که مي تواند در بروز اين واقعه ( فقر ) نقش داشته باشد امتحان و آزمايش الهي است . اين عامل بيشتر نقش معنوي دارد و جدا از عوامل مادي مي باشد . چرا که فرد گاهي با وجود داشتن کسب و کار و بدون آنکه اسراف و ريخت و پاشي داشته باشد اما باز هم گذران زندگي برايش به سختي انجام مي گيرد. مسلم است که چنين فردي تحت سنت الهي و ابتلاء و آزمايش قرار گرفته است . اين فرموده خداوند متعال است که خطاب به بندگانش مي فرمايد :« همه شما با سختي هايي چون ترس و گرسنگي و نقص در اموال و جانهايتان آزمايش مي شويد .» اين دوره سرنوشت مهمي را براي فرد رقم مي زند . اينکه انسان چگونه با آن برخورد کند . متأسفانه برخي بعلت ايمان سست شان تسليم امر الهي نشده و راه کج را در پيش مي گيرند چرا که نمي توانند با فقر و ناداري خود را همسان کنند . اما عده اي که شايد اندک باشند ، بدان جهت که فقر شان را آزمايشي از طرف خداوند مي دانند پس بدان راضي شده و با آن کنار مي آيند اما همچنان سعي و تلاش را از دست نداده و همواره اميدوار به رحمت الهي هستند .پس اينان کساني هستند که خداوند خود به آنها بشارت داده است مي فرمايد : « آنانکه در مقابل سختيها صبوري پيش گرفته و مي گويند ما به فرمان خدا آمده ايم و به سوي او خواهيم رفت. پس اين گروهند که شامل رحمت خاص خدايند و از هدايت يافتگان مي باشند.» 6ـ از ديگر عوامل مؤثر در ايجاد فقر ،گناهان است . امري که انجام آن بيشترين تأثير را در کاهش رزق و روزي براي انسان دارد . اين عامل نيز از عواملي است که از ضعف ايمان افراد نشأت مي گيرد . و فرد را مجبور به انجام گناهان متعدد مي نمايند . فردي که از لحاظ اعتقادي و ايماني داراي مرتبه ضعيفي باشد چنانچه با اين امر مواجه شود براي برطرف کردن مشکل خود بسياري از زشتي ها تن مي دهد . مثل دزدي ، زنا و ... . برخي مواقع نيز فرد فقير نيست بلکه از لحاظ دارايي و امکانات در حد مطلوبي است اما به دليل همان ضعف دينداريش مرتکب برخي گناهان مي شود که سرانجام اين گناهان دوري از رحمت الهي و نهايتا کاهش رزق و روزي است . خداوند در قرآن کريم مي فرمايند : «إِنَّ اللَّهَ لا يظْلِمُ النَّاسَ شَيئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ » خداوند به احدي ظلم نمي کند وليکن اين مردم هستند که به خودشان ظلم مي کنند. پس انجام گناهان و دوري از ياد خداوند عاملي است موثر در کاهش رزق و روزي که اگر دامنه آن گسترده باشد فرد را تا سر حد فقر پيش مي برد . اين فرموده خداوند است که مي فرمايد : « وَ مَنْ اعْرَضَ عَنْ ذِکري فَانَّ لهُ مَعيشَةَ ضَنْکا ؛ هرکس از ياد من دوري کند پس معيشت و روزي را بر او تنگ مي گيرم.» 7ـ برخي معتقدند که حاکم شدن فقر در زندگي برخي افراد نتيجه تقدير حتمي خداوند ي است . يعني خواست خداوند است که فردي در زندگي با فقر به سر برد يا فردي ثروتمند بوده و در ناز و نعمت غوطه ور باشد . ازدياد مال يا کاهش مال داشتن يک زندگي مرفه يا غير مرفه ، بدست آوردن ثروت يا از دست دادن آن ربطي به کار و فعاليت انسان ، ايمان و اعتقاد و دينداري او ، پايبندي به احکام و قوانين الهي و ... ندارد بلکه اين تقدير الهي است که عده اي را غرق در ثروت مي نمايد و عده اي را با فقر گريبانگير مي کند . اما با اندکي تأمل متوجه مي شويم که ناداري افراد طبق گفته برخي از آنها نمي تواند خواست خداوند باشد . چرا که خداوندي که خودش همه نعمت ها را براي استفاده موجودات و بندگان از آنها خلق کرده است و دستوربه استفاده آنها به روش صحيح داده است نمي توان آن را دليلي بر خواست خداوند تلقي کرد. خداوندخود در قرآن کريم مي فرمايند: « يريدُاللهُ بِکُمُ الْيسْرِ وَ لا يريدُ بِکُمُ الْعُسْرِ»خداوند مي خواهد شما در آساني و راحتي باشيد و سختي را براي شما نمي خواهد . همچنين در جاي ديگري نيز مي فرمايند:« كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا ؛بخوريد و بياشاميد ولي اسراف نکنيد .» امر به خوردن و آشاميدن و استفاده از نعم الهي خاص انسان است و از لحن آيه مشخص است که خداوند عالم همه نعمت ها را با تمام وجود به انسان بخشيده است و امر به استفاده آنها را داده است در آيات متعدد خداوند از رساندن رزق و روزي به انسان خبر مي دهد و همواره اعلام مي دارد که ما رازق بندگانيم و به آنها روزي مي دهيم حتي با صراحت کامل مي فرمايند : «فرزندان خود را از ترس فقر نکشيد که ما هم آنها و هم شما را روزي ميرسانيم . » و يا در جاي ديگر خداوند امر مي نمايد به اهل ايمان که از روزي حلال و پاکيزه اي که ما نصيب شما کرده ايم بخوريد و شکر خداي را بجا آوريد.» حال با تمام وجود اين آيات و دستورات الهي نمي توان به اين نتيجه رسيد که فقر در افراد خواست خداوند و محروميت از روزي مشيت الهي بوده باشد . 8-دسته اي ديگر اعتقاد دارند که فقر حاصل نتيجه کمبود منابع طبيعي است .افزايش جمعيت و دسترسي به کليه امکانات و منابع باعث شده که منابع اوليه رو به کاهش باشد و همين کمبود باعث بوجود آمدن فقر در برخي اقشار جامعه گردد.اما اين عامل نيز نمي تواند به عنوان عامل ايجاد کننده فقر محسوب گردد.که اگر چنين باشد نظام خلقت داراي اشکال مي گردد .بواسطه آنکه زندگي کليه موجودات با کاهش منابع و اتمام آنها رو به نابودي و نيستي مي رود و با افزايش کليه موجودات کره زمين در مدت زمان کوتاهي انقراض و نابودي نسل اتفاق مي افتد . در صورتي که چنين نمي باشد.خداوند متعال در قرآن کريم خطاب به انسان مي فرمايد : « اين خداوند است که آسمانها و زمين را آفريد و باران را از آسمان فرو فرستاد تا بدان انواع ثمرات و حبوبات را براي روزي شما برآورد ....... و خورشيد و ماه و شب و روز را براي شما مسخر کرد و از انواع نعمتهايي که از او درخواست کرديد به شما عطا فرمود.» اين آيات نشاندهنده آن است که خداوند متعال اين جهان پهناور و هرچه و هرچه در آن است را براي ادامه حيات بشريت آفريده است تا انسان بتواند از آنها استفاده کرده و رفع نياز نمايد.خداوند در هيچ کجاي قرآن اشاره به اتمام نعمت و کاستي آن به صورت طبيعي و استفاده صحيح از آن نکرده است مگر در جايي که انسان کفران نعمت نمايد و نسبت به حق ناسپاسي کند . در اين صورت است که خداوند باب رزق و روزي رابراي انسان تنگ مي نمايد. خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: « وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يأْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يصْنَعُونَ ؛آنگاه که بر نعمتهاي الهي کفران ورزيد پس خداوند به کيفر کار و کردارشان بلاي فراگير گرسنگي و نا امني را به آنان چشانيد.» پس اين نتيجه ظلمي است که انسان نسبت به خود مي کند نه اينکه خداوند به او ظلمي کرده باشد چرا که خداوند متعال طبق فرموده خودش به مقدار ذره اي به کسي ظلم نمي کند.« اِنَّ اللهَ لا يظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» مکتب سرمايه داري فقر جامعه ها را معلول عدم هماهنگي ميان نيازهاي بشري و منابع طبيعي مي داند، زيرا پيشرفت تمدن هرروز برنياز بشر مي افزايد و او را با نيازهاي جديد روبرو مي سازد در حالي که ثروتهاي طبيعي که در دل طبيعت نهفته است قادر به پاسخگويي به همه اين نيازها نيست.در رفع اين کشمکش گروهي بر امکانات بيشتري دست مي يابند و نيازهاي خود را رفع مي کنند در حالي که گروه ديگر با فقر و محروميت دست به گريبان مي شوند.اين نظريه توجيه گر مظالم جهان سرمايه داري است که مي خواهد فاصله طبقاتي هولناک و وحشت زا را با سنت هاي طبيعي تفسير کند و خود را از دخالت در اين موضوع پيراسته سازد در حاليکه از نظرکارشناسان اقتصادي منابع طبيعي کشف شده جهان براي اداره 17 ميليارد بشر آن هم با وسايل و تکنيک کنوني کافي است تا چه رسد که بشر در آينده بر منابع جديدي دست يابد و برقدرت توليد و تکنيک خود بيفزايد . دراين صورت توان اداره بالاتر رفته و ثروت طبيعي قدرت اجابت بيشتري را خواهد داشت. اقتصاد اسلامي با کمال وضوح بيان مي دارد: فقر و محروميت از خود طبيعت سرچشمه نگرفته اند بلکه رهآورد سوء توزيع وانحراف از علائق و روابط صحيح مي باشد، روابطي که لازم بوده ثروتمندان را با فقرا پيوند دهد . در اين زمينه درحديث آمده است: گرسنه نماند فقيري مگر آنکه ثروتمندي بهره مند گردد. اما اسلام همچون سرمايه داري معتقد نيست که: معضل موجود مسئله طبيعت و کمبود موارد آن است . زيرا ملاحظه مي کند که طبيعت قادر است همه نيازهاي زندگي را که عدم اشباع آن منجربه پيدايش معضل حقيقي درزندگاني انسان مي شود تضمين کند...بلکه قبل از هرچيز معضل واقعي به خود انسان مربوط مي شود نه به طبيعت يا به اشکال توليد. 10- از ديگر عوامل ايجاد کننده فقر ناديده گرفتن مساله انفاق ، صدقات و پرداخت خمس و زکات مي باشد . سهمي از آن فقرا که خداوند در اموال اغنيا قرار داد و دستور اکيد براي پرداخت آن نمود تا بدين وسيله فقرا در مضيقه مالي نباشند .اگر پرداخت خمس و زکات طبق دستور خداوند متعال انجام گيرد و اغنيا آن را وظيفه الهي تلقي کنند و بدانند آنچه دارند مال خداست و پرداخت خمس و زکات به انان حق آنهاست همانطور که خداوند متعال فرموده است :« وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌ‏ لِلسَّائِلِ‏ وَ الْمَحْرُوم ِ؛ در اموال شما حقي است مشخص براي سائل و محروم » براي آنان که درمانده اند و بيچاره اند و مستضعف. اما همه اين عوامل ذکر شده که در پديد آمدن فقر نقش داشتند آثار و پيامد هاي سوئي را بر انسان وارد مي کند . اين آثار هم بر بعد اجتماعي و شخصيت افراد اثر گذاشته و هم بر بعد روحي و رواني آنها. سلب شخصيت ، کاهش عزت نفس ، انزوا ، انحرافهاي اخلاقي و اجتماعي و ... از عواملي است که بر انسان اثر سوء گذاشته و سلامت رواني افراد را به مخاطره مي اندازد . فردي که فاقد سلامت رواني است نمي تواند با محيط پيراموني خود سازگاري پيدا کند . پس همواره با مشکلات متعدد روبه رو مي شود چنين فردي هدف مشخصي در زندگي ندارد . پس نمي تواند در جهت پيشرفت مادي و معنوي خود قدم بردارد و فقير کسي است که اين آرامش روحي را ندارد . و فکرش پيوسته مشغول اموري است که او را به اين ورطه کشانده و همواره در صدد رهايي از آن است . فرد فقير چون فقط به فقرش مي انديشد از حقايق و واقعيت هاي پيرامون خود اطلاع چنداني ندارد و يا نسبت به آنها بي تفاوت مي باشد.از لحاظ روحي همواره نگران و مضطرب است و نگراني و اضطراب نيز از جمله عواملي است که به سلامت رواني انسان لطمه هاي سختي وارد مي کند و آرامش او را برهم مي زند و منشأ بسياري از بيماريها مي گردد. به همين سبب است که حضرت علي عليه السلام در وصيت خويش به فرزندشان امام حسن عليه السلام فرمودند :« «لَا تَلُمْ إِنْسَاناً يطْلُبُ قُوتَهُ فَمَنْ عَدِمَ قُوتَهُ كَثُرَ خَطَاياهُ يا بُنَي الْفَقِيرُ حَقِيرٌ لَا يسْمَعُ كَلَامُهُ وَ لَا يعْرَفُ مَقَامُهُ وَ لَوْ كَانَ الْفَقِيرُ صَادِقاً يسَمُّونَهُ كَاذِباً وَ لَوْ كَانَ زَاهِداً يسَمُّونَهُ جَاهِلًا يا بُنَي مَنِ ابْتُلِي بِالْفَقْرِ فَقَدِ ابْتُلِي بِأَرْبَعِ خِصَالٍ بِالضَّعْفِ فِي يقِينِهِ وَ النُّقْصَانِ فِي عَقْلِهِ وَ الرِّقَّةِ فِي دِينِهِ وَ قِلَّةِ الْحَياءِ فِي وَجْهِهِ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفَقْر.» فرزندم ؛انساني را که به دنبال روزي خويش است ملامت نکن،زيرا کسي که چيزي ندارد لغزشهايش بسيار است.فرزندم انسان فقير حقير و کوچک است .کسي سخنش را گوش نمي دهدودر بين مردم جايگاهي ندارد.اگر راستگو باشد او را دروغگو مي پندارند و اگر زاهد باشد جاهلش مي خوانند.پسرم ؛هرکس به فقر مبتلا شد به چهار خصلت مبتلا مي گردد(که عبارتند از): ضعف در يقين،کاستي در عقل ،سستي در دين ،وکاهش حيا.پس به خدا پناه مي بريم از فقر. با وجود همه آثار و پيامدهاي فقر بر سلامت افراد ،اما کساني هم در اين ميان هستند که با تکيه بر قدرت لا يزال الهي با همه اين سختيها و تنگي معيشت مقابله کرده و خود را ايمن از آثار شوم فقر دانسته اند و قبل از آنکه تسليم فقر شوند از آن رهايي جسته اند . اينان کساني هستند که به درک کاملي از واقعيتهاي جهان و قوانين نظام آفرينش رسيده اند و واقعيتها را همچنان که هست پذيرفته اند وچون به مبدا قدرت مطلقه وابسته اند و هيچ نيرويي را جز او موثر نمي داندپس از هيچ عاملي نمي هراسند. « بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ » آري کسي که در برابر خداي متعال تسليم محض باشد و نيکوکار نيز هست پاداش او نزد پروردگارش خواهد بود و اينگونه افراد نه ترسي دارند و اندوهي. درعصرکنوني که اضطراب و افسردگي وعدم وجود آرامش رواني واطمينان قلبي بر انسان عصر حاضر سايه افکنده است .ازديدگاه دين يگانه چيزي که مي تواند اين موانع را رفع نمايد ياد خداست . قرآن کريم نيز با تاکيد فراوان اعلام مي دارد که آرامش روان فقط درسايه توجه به خداوند امکان پذير است. « اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ » به طور کلي کساني که دل هايشان به نور ايمان روشن گرديده در عالم، جز خير و صلاح و خوبي نمي بينند و نظام هستي را نظام احسن مي دانند، به گونه اي که اگر غير از اين باشدخلل و ناهنجاري در جهان پديد مي آيد و اين خاصيت ايمان است. کساني که به مباني غيبي و خداوند اعتقاد ندارند داراي نوعي کمبود هستند که موجب عدم تعادل آنان مي گردد و عدم تعادل رنج به وجود مي آورد. در ايمان به خداوند خاصيت تغيير و تبديل وجود دارد که غم و رنج را به لذت و شادي مبدل مي سازد. تربيت شدگان درمکتب اسلام هنگام رويدادهاي ناگوار و مصيبت ها به اين حقيقت توجه مي کنند که « ما مملوک خداييم و بازگشت ما به سوي اوست؛ وَالَّذينَ اِذا َاصابَتْهُمْ مُصيبةً قالُوا اِنّا لِلهِ وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعونَ» « دکتر آويبوري» دانشمند انگليسي مي گويد:در روزگار بدبختي و بيچارگي دين بهتر وسيله اي است که مي تواند ما را تسليت داده و فشار مصايبمان را سبک تر سازد. انسان ابديت کوچک است و ماوراي او ابديت ديگري وجود دارد . دين مي خواهد نمونه اي از آن ابديت بزرگ را در روح انسان ايجاد کند. دين به ما نمي گويد به دنيا بي اعتنا باشيم بلکه مي گويد : در زندگي متين و شرافتمند و عفيف باشيم و عنان خود را به دست هوس ندهيم و جان خويش را به آتش حرص و آز نسوزانيم و با برق ستمگيري خرمن اميد ديگران را خاکستر نکنيم.» پس با وجود اين عوامل و اثار ذکر شده درباره اين بيماري مهلک و خطرناک بشريت راهکارها و تدابيري انديشيده شده است که به برخي از آنها اشاره مي شود . 4ـ ايجاد عدالت اقتصادي در جامعه : مهمترين عامل در کاهش فقر و نابودي آن است . اگر حاکمان اسلامي و مسئولين جامعه و آنان که در رأس نظام مي باشند بتوانند يک عدالت همه جانبه اي را ايجاد کرده و همه اقشار جامعه را با يک ديد نگاه کنند شايد توانسته باشند قدمي در اين راه بردارند . بدين معنا که هرکس به همان تناسب که استحقاق دارد به او بخشيده شده و تأمين گردد نه آنکه عده اي به بالا سوق داده شده و عده اي به علت وضع نامطلوب معيشتي در همان حد باقي بمانند . جامعه عادل بايد بتواند توازن را بين اين دو دسته برقرار نمايد تا طبقه مرفه از پرخوري زياد نميرد و فقير بعلت فقرش جان سالم به در نبرد . 2ـ ترويج فرهنگ انفاق ، خمس و زکات : نيز از عوامل اساسي در برطرف کردن اين عامل مي باشد . و چنان داراي اهميت و جايگاه ويژه اي در تعاليم ديني است که هميشه در کنار سفارش به نماز به اداء خمس و پرداخت زکات نيز آمده است و اين براي آن است که فقرا ء جامعه در سختي و تنگدستي و فشارهاي زندگي مي باشند . اگر اين فرهنگ جامع و کامل اسلامي در بين اقشار پر درآمد و ثروتمندان جامعه نهادينه شده و به اين باور برسند که بخشي از اصول آنان طبق دستور خداوند متعال حق محرومان و ستمديده گان و فقراست و بايد در اسرع وقت پرداخته شود پس ما ديگر شاهد چنين افراد فقيري با شدت فقر بالا نخواهيم بود و با پرداخت خمس و زکات اغنيا بخشي از زندگي فقرا تأمين مي شود . در روايتي از امام صادق (عليه السلام)آمده است: (و فى رواية ابى الحسين محمّد بن جعفر الاسدىّ رضى اللَّه عنه عن محمّد ابن اسماعيل البرمكي عن عبد اللَّه بن احمد عن الفضل بن اسماعيل عن معتّب مولى الصّادق صلوات اللَّه عليه قال قال الصّادق صلوات اللَّه عليه انّما وضعت الزّكاة اختبارا لأغنياء و معونة للفقراء و لو انّ النّاس أدّوا زكاة أموالهم ما بقى مسلم فقيرا محتاجا و لاستغنى بما فرض اللَّه عزّ و جلّ له و انّ النّاس ما افتقروا و ما احتاجوا و لا جاعوا و لا عروا الّا بذنوب الاغنياء و حقيق على اللَّه عزّ و جلّ ان يمنع رحمته ممّن منع حقّ اللَّه فى ماله و اقسم بالّذي خلق الخلق و بسط الرّزق انّه ما ضاع مال فى برّ و لا بحر الّا بترك الزّكاة و ما صيد صيد فى برّ و لا بحر الّا بتركه التّسبيح فى ذلك اليوم و انّ احبّ النّاس إلى اللَّه عزّ و جلّ اسخاهم كفّا و اسخى النّاس من ادّى زكاة ماله و لم يبخل على المؤمنين بما افترض اللَّه عزّ و جلّ لهم فى ماله) و در روايت صحيح از ثقات منقولست كه آن حضرت صلوات اللَّه عليه فرمودند: كه زكات واجب نشده است مگر از جهت آزمايش توانگران و اداى شكر نعمت ايشان و از جهت يارى و اعانت محتاجان، و اگر اغنياء زكات اموال خود را همه بدهند مسلمانى فقير و محتاج نمى‏ماند، و هر آينه هر فقيرى غنى مى‏شود به سبب آن چه حق سبحانه و تعالى از جهت او مقرر فرموده است، و به تحقيق كه هر كس كه فقير است و محتاج‏و گرسنه و برهنه است همه اينها به سبب گناهان اغنياست كه زكات مال خود را به اين جماعت نداده‏اند و اگر مى‏دادند ايشان محتاج نمى‏ماندند، و بر حق سبحانه و تعالى واجب و لازمست كه منع فرمايد رحمتش را از كسى كه حق الهى در مالش باشد و ندهد، و قسم ياد مى‏كنم به آن خداوندى كه خلايق را از كتم عدم بوجود آورده است و روزى از جهت ايشان گسترده است در خوان نعمت بى‏دريغش: كه ضايع نشده است مالى نه در دريا و نه در خشكى مگر به سبب ندادن زكات و هيچ صيدى گرفتار نمى‏شود در دام مگر آن كه ترك نموده است تسبيح آن روز را. به درستى كه محبوبترين مردمان به نزد حق سبحانه و تعالى كسى است كه سخاوت نفس او بيشتر باشد و سخى‏ترين مردمان كسى است كه زكات مال خود را بدهد و بخل نورزد بر مؤمنان به آن چه حق سبحانه و تعالى در مال او واجب گردانيده است. و سخى‏تر نسبت به كسى است كه زكات ندهد اگر چه ده برابر آن دهد مثل اكثر مردمان در اكثر جاها كه نامى هست جوانمردى مى‏كنند به آلاف و الوف و چون به زكات مى‏رسند بر ايشان مشكل است چنانكه مجربست كه هزار ركعت نماز نافله كردن آسانتر است از دو ركعت فريضه ادا يا قضا خصوصا قضا و قريب به اين الفاظ و عين اين معانى در اخبار كالصحيحه و صحيحه وارد شده است. 3ـ ايجاد قرض الحسنه ها ي اسلامي: عامل مؤثر در ديگر کاهش فقر مي باشد . اگر مسؤلين جامعه و آنان که تمکن مالي دارند بتوانند قرض الحسنه هايي با شرايط اسلامي ايجاد نمايند وآنرا مختص افراد ضعيف و کم درآمد جامعه قرار دهند نيز در بسياري از موارد پاسخگوي نياز آنان است . اما به شرط آنکه هم اسلامي باشد يعني بدون سود و هم مختص افراد فقير . متأسفانه امروزه آنچه در جامعه اسلامي ما مشاهده مي شود آن است که قرض الحسنه هاي زيادي در حال تأسيس و فعاليت است اما آنچنان قواعد سخت و به دور از دستورات. اسلامي برآن حاکم شده مثل سود هايي بادرصد بالا و ... که فرد فقير نمي تواند حسابي روي اين قرض الحسنه ها باز کند .در اغلب موارد نيز به نفع طبقه مرفه تمام مي شود . پس بايد طوري انديشيده شود که اين چنين نباشد و قرض دادن و قرض گرفتن به همان صورت نيکو و سفارش شده الهي در بين افراد مستمند رواج پيدا کند. 4ـجلوگيري از فرهنگ مصرف گرايي و تجمل گرايي . آنچه امروزه در ميان زندگي و جوامع کنوني رواج پيدا کرده و متأسفانه همه افراد را به سوي مصرف گرايي سوق داده است . در اين ميان بايد گفت که رسانه ملي ما نيز بي نصيب از اين فرهنگ نمي باشد و تمام برنامه ها و تبليغات مکرر آن نوعي ترويج فرهنگ مصرف گرايي در ميان خانواده ها مي باشد . تجمل گرايي و مصرف بي رويه در انواع کالاها انسان را از حالت قانع بودن و راضي بودن به آنچه خود دارد دور کرده و باعث مي گردد انسان به هر چه دارد و هر چه مصرف مي کند اولا قانع نباشد و ثانيا به علت اين مصرف گرايي بي رويه ديگر در اموال خود سهمي را براي فقرا در نظر نگيرد چون احساس مي کند آنچه خود دارد بايد پاسخگوي نيازهاي خودش باشد . پس بايد تدابيري انديشيده شود که فرهنگ مصرف گرايي و تمايل به تجملات و اسراف و هرگونه ريخت و پاش هاي اضافي در بين افراد جامعه کمرنگ شود و به نظر مي رسد اين امر زماني مي تواند به تحقق برسد که مسؤلين و آنان که در رأس جامعه هستند نيز خود از اين معضل به دور باشد. منابع و مآخذ: -قران کريم ،ترجمه استاد مهدي الهي قمشه اي - آذربايجاني، مسعود و موسوي اصل ،مهدي، درآمدي برروانشناسي دين ، قم ، پژوهشگاه حوزه ودانشگاه ، 1385 - آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسين، شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، تهران، دانشگاه تهران ، 1366ش. - ايرواني ، جواد و جلائيان اکبرنيا ،علي ، اصلاح الگوي مصرف ازنگاه اسلام ، مشهد ، دانشگاه علوم اسلامي رضوي ، 1389 - ابن بابويه ، محمد بن علي ، گلچين صدوق ( گزيده من لا يحضرالفقيه ) ، ترجمه محمد حسين صفا خواه ، تهران ، نشر فيض کاشاني ، 1376 –.....................................، معاني الاخبار ، قم ، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم ، 1403 ق –......................................و آقا نجفي اصفهاني ، محمد تقي ، عيون اخبار الرضا ، تهران ، انتشارات علميه اسلاميه - ......................................، الخصال ، قم ، نشر جامعه مدرسين ، 1362 -....................................، من لا يحضر الفقيه ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، 1413 ق - ابن فارس، أحمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج4، مكتب الاعلام الاسلامي - قم، چاپ: اول، 1404ق. -ابن منظور ،محمد بن مکرم ، لسان العرب ،ج 4، بيروت ،نشر دار صادر ،1414ق، -.....................................، لسان العرب ، ج1، بيروت ،موسسه الاعلمي ،1426 ق - اسدي نوقابي ،احمدعلي و ديگران ،روان پرستاري (بهداشت روان ) ،تهران ،بشري ،1384 -ابن ابي الحديد ،عبد الحميدبن هبه الله،شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،ج19،قم ،ايت الله مرعشي نجفي ،1404ق -اخترشهر، علي، اسلام و توسعه ،پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعي، گروه علمي مطالعات انقلاب اسلامي،انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي،1385 -انصاري ، عبدالله بن محمد ، منازل السائرين ، مترجم : عبدالغفور روان فرهادي – تهران – مولي 1384 - امين،سيده نصرت ، مخزن العرفان در تفسير قران، ج15 ،تهران ،نهضت زنان مسلمان ،1361 - بحراني ،سيدهاشم ،البرهان في تفسير القران ،ج4 ،تهران ،بنياد بعثت ،1416ق - بيات زنجاني، بيت الله، فقر ستيزي – قم، انتشارات شکوري -1373 – بستاني ، محمود ، اسلام و جامعه شناسي ، ترجمه موسي دانش ، مشهد ، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1389 - بستانى، فؤاد افرام/ مهيار، رضا، فرهنگ ابجدى،تهران، انتشارات اسلامي ، 1375ش -بني هاشمي ، محمد ، عقل ، جلد سوم - به قلم امير مسعود جهان بين – تهران – بنا – 1385 -پاينده ،ابوالقاسم ،ترجمه نهج الفصاحه،تهران ،1382 -پسنديده ،عباس ،رضايت از زندگي ،قم ، دارالحديث ،1390 - پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ،مباني اقتصاد اسلامي، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني،1379 -جلالي ، سيدمحمد فريد ، برنامه ريزي استراتژيک درکم کردن فقرازطريق کسب وکار ، تهران ، نشرنيکزاد 1388 -حسيني دشتي، سيد مصطفي ، معارف و معاريف (دائره المعارف جامع اسلامي )ج 8 ، موسسه فرهنگي آرايه -حميد زاده گيوي ، اکبر، قطره اي از دريا (گذري و نظري بر حکمتهاي نهج البلاغه )–تهران ،انتشارات پيام نوين 1383 - حرعاملي، محمدبن حسن ، وسائل الشيعه ، ج17، قم ، موسسه آل البيت عليهم السلام ، 1372 - حراني ، ابو محمد ، تحف العقول عن آل رسول، ترجمه صادق حسن زاده ، قم ، انتشارات آل علي عليه السلام ، 1382 -حکيمي، محمد، معيارهاي اقتصادي در تعاليم رضوي ، بنياد پژوهشهاي اسلامي استان قدس رضوي ، 1370 -.......................،محمدرضا ، علي ،الحياة ،ترجمه احمد آرام ،تهران ،دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،1380 -حيدري نراقي، علي محمد ، اخلاق نراقي ، قم ، انتشارات مهدي نراقي ، 1390 -جوادي آملي، عبدالله ، انتظار بشر از دين ، قم ، نشر اسراء ، 1375 - جمعي از نويسندگان ،پديده شناسي فقر و توسعه ، ج1 ، دفتر تبليغات اسلامي شعبه خراسان ، بوستان کتاب قم ، 1380 -خير اللهي ، احمد ،تربيت عقلاني و اخلاقي انسان در نهج البلاغه، اصفهان ، طراحان هنر ،1388 - دري نجف آبادي ، قربانعلي ، درسهايي از اقتصاد اسلامي – قم : واصف لاهيجي – 1390 – دلشاد تهراني ، مصطفي ، رهزنان دين ( اسيب شناسي دين و دينداري در نهج البلاغه ) تهران ،دريا ،1379 – دشتي ،محمد ، ترجمه نهج البلاغه ، قم ، موسسه تحقيقاتي اميرالمومنين عليه السلام ، 1380 -ديلمي ، حسن بن محمد ،ارشاد القلوب الي الصواب ،قم ،نشر شريف راضي، 1412ق - دهخدا ،علي اکبر ، لغت نامه دهخدا ، ج11 ،انتشارات و چاپ دانشگاه تهران ،1377 -راغب اصفهاني ، حسن بن مخمد ، مفردات الفاظ قرآن ، ترجمه مصطفي رحيمي نيا ، تهران ، سبحان 1385 - رهايي ، يحيي و رافت نيا ، مسعود ، مجموعه مقالات همايش منطقه اي پيامبر اعظم « اسوه حسنه» - اصفهان – طوبي نصف جهان – 1385 رئيس دانا، فريبرز و شادي طلب ،ژاله و پيران،پرويز، فقر درايران (مجموعه مقالات) ، تهران ، دانشگاه علوم بهزيستي وتوانبخشي ، 1379 - رسولي محلاتي ، سيد هاشم ، غررالحکم و درر الکلم ، ج2و1 ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، 1377 -رحيمي ،امين ،امام خميني و عرفان اسلامي ،تهران ،انتشارات پژوهشکده امام خميني ،1385 -زاهدي مازندراني ، محمد جواد، توسعه و نابرابري ، تهران ، مازيار، 1382 - ساجدي فر ، محمود ، شاخصه هاي فقر زدايي ازديدگاه امام علي عليه السلام ، تهران ، نسل کوثر ، 1382 –سجادي ، سيد احمد ، لغت نامه و ترجمه صحيفه سجاديه ، تهران ، پيام عترت ، 1386 -سيوطي ،جلال الدين/محلي ،جلال الدين،تفسير الجلالين، ج1،بيروت ،موسسه النور للمطبوعات ،1416ق -..................................، الدر المنثور في تفسير الماثور ،ج3 ،قم ،کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي ،1404 ق -شرقاوي ، حسن محمد ،گامي فراسوي روانشناسي اسلامي يا اخلاق و بهداشت رواني دراسلام ، ترجمه سيد محمد باقرحجتي ، دفترنشرفرهنگ اسلامي ، 1366 -شريف الرضى، محمد بن حسين - فيض الاسلام اصفهانى، على نقى، ترجمه و شرح نهج البلاغة (فيض الإسلام)، تهران، مؤسسه چاپ و نشر تأليفات فيض الإسلام ، 1379 ش. - شريف لاهيجي ،محمدبن علي،تفسير شريف لاهيجي ،ج1،تهران ،نشر داد،1373 -شعيري ، محمد بن محمد ،جامع الاخبار ، نجف ، مطبعةحيدريه - صدر، سيد محمد باقر، اقتصاد ما ، ترجمه محمد کاظم موسوي ، انتشارات برهان ، 1350 – صانعي ، مهدي ، بهداشت روان در اسلام ، قم ، موسسه بوستان کتاب ، 1382 -طيب ،سيد عبد الحسين ،اطيب البيان في تفسير القران ،تهران ،انتشارات اسلام ،1378 عباس نژاد، محسن و سيدي،حسين و رستمي، محمد حسن ، مجموعه مقالات قران و علوم روز ، قرآن روانشناسي و علوم تربيتي 2 ، مشهد، بنياد پژوهش هاي قراني حوزه و دانشگاه ، 1389 –............................................ ، قرآن و اقتصاد ، مرکز اطلاع رساني و کتابخانه تخصصي قران و علوم روز ، مشهد ، بنياد پژوهشهاي قرآني حوزه و دانشگاه ، 1384 –........................................... ، قرآن ، روانشناسي و علوم تربتي ، مرکز اطلاع رساني و کتابخانه تخصصي قرام و علوم روز ، مشهد بنياد پژوهشهاي قرآني حوزه و دانشگاه ، 1390 - غزالي ، محمدبن محمد ، کيمياي سعادت ،تصحيح احمد آرام ،ج2 ،تهران ،گنجينه ،1379 – غياثي کرماني ،محمدرضا ، اخلاق و سلوک (برگرفته از مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه) ،قم ،صحيفه معرفت ،1386 - فصيحي ، امان الله ، اسلام و سرمايه اجتماعي با تاکيد بررويکرد فرهنگي، تهران ، پژوهشگاه فرهنگ ، هنر و ارتباطات، 1389 - فراهاني فرد ، سعيد ، نگاهي به فقر و فقر زدايي از ديدگاه اسلام - موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر –کانون انديشه جوان 1378 -فراهيدي ،خليل بن احمد ،ترتيب کتاب العين ،ج1 ، قم ، سازمان اوقاف و امور خيريه ،انتشارات اسوه ، 1383 - فرج پور، مجيد ، موانع توسعه: بررسي فقر، تبعيض و فساد ، تهران ، خدمات فرهنگي رسا ،1381 - فني زهره و ديگران ، تحليل وبررسي اقتصادي فقر، تهران ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني 1375 - فلسفي ، محمد تقي، اخلاق از نظر همزيستي و ارزشهاي انساني ( گفتار فلسفي) ،ج2 ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،1385 -فيض کاشاني ، محمد بن شاه مرتضي ، المحجة البيضا في تهذيب الاحيا فارسي ،راه روشن– ترجمه محمد صادق – مشهد بنياد پژوهشهاي اسلامي – 1379 - .........................................................،تفسير صافي ،ج2 ،تهران ،مکتبه الصدر ،1415ق - قمي ، علي بن ابراهيم ،تفسير قمي،ج1 ، قم ، نشر دارالکتاب ، 1404 ق - قمي مشهدي، محمدبن محمدرضا،تفسير کنزالدقائق و بحرالغرائب،ج10،تهران ،سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي،1368 -قرشى بنايى، على اكبر، قاموس قرآن،جلد5، دار الكتب الاسلامية - تهران، چاپ: ششم، 1412ق -قرائتي ، محسن ،تفسير نور ،ج9 ،تهران ،مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن،1383 -کاشاني ،ملافتح الله،تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين،ج10،تهران ،1336 -.............................،زبدةالتفاسير ،ج2 ،قم ،دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1423ق -کاشاني ،عز الدين محمودبن علي ،مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه ،به تصحيح استاد جلال الدين همايي،تهران ،کتابخانه سنايي ،1387 -کريمي، مظفر، راهبردهاي تحقق عدالت اجتماعي و اقتصادي درجمهوري اسلامي ايران ، تهران ، مجمع تشخيص مصلحت نظام ، مرکز تحقيقات استراتژيک ، 1388 – کرمي فريدني ،علي ، ظهور و سقوط تمدنها از ديدگاه قرآن ،قم ،نسيم انتظار ،1383 -کليني ، محمدبن يعقوب اسحاق ، اصول کافي ، ج 3 ، ترجمه سيد جواد مصطفوي، انتشارات علميه اسلاميه -..............................................، گزيده کافي ،تهران ، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي ،1363 - گالبرايت، جان کنت، ماهيت فقر عمومي ، ترجمه دکتر سيد محمد حسين عادلي ، 1371 -گرينزپان ، آلياندرو، سياستهاي فقرزدايي ، راهبردهاي مبارزه با فقردرکشورهاي درحال توسعه ، ترجمه دکترناصرموفقيان ، تهران ، موسسه عالي پژوهش تامين اجتماعي، 1382 - مازندراني ،محمدصالح بن احمد،شرح الکافي- الاصول و الروضة،تهران ،مکتبه الاسلاميه ،1382ق -مترجمان ،ترجمه مجمع البيان في تفسير القران،ج10 ،تهران ،انتشارات فراهاني ،1360 -................ ،ترجمه مجمع البيان في تفسير القران،ج23 ،تهران ،انتشارات فراهاني ،1360 -..............،ترجمه تفسير جوامع الجامع،ج3،مشهد ،بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي،1377 -..............،ترجمه تفسير جوامع الجامع،ج5،مشهد ،بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي،1377 -محمدي ري شهري ، محمد، ميزان الحکمه ، ترجمه حميد رضا شيخي ، ج10 ،قم ،انتشارات دار الحديث ،1377 -........................................، حکمت نامه لقمان ، قم، دارالحديث ، 1385 - مجلسي، محمد باقر ، عين الحيوه ،ج2، قم ،مهر 1376 - مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ،ج25،بيروت، دار إحياء التراث العربي ، 1403 ق. -مصطفوي ،حسن،تفسير روشن،ج12 ،تهران ،مرکز نشر کتاب ،1380 -مطهري، مرتضي، حکمتها و اندرزها ،تهران ،صدرا ،1382 - ........................، تعليم و تربيت در اسلام ، تهران ، صدرا ، 1382 - ........................، عدل الهي ، تهران ،صدرا ،1389 -موسوي همداني، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان ، ج11، قم ، دفتر انتشارا ت اسلامي – 1386 - ميرمرشدي ، احمد محي الدين ، کمال اجتماعي درجهاد اقتصادي ، اصفهان، سازمان فرهنگي تفريحي شهرداري ، 1390 -ميناگر ،عبد الرضا،تحليلي درباره هفت مقام عرفاني ،تهران ،ابتکار دانش،1386 -مکارم شيرازي ،ناصر ، تفسيرنمونه ،ج1، تهران ،نشر دارالکتب الاسلاميه ،1374 - مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، قم ، مؤسسه اسماعيليان ، 1414 ق. -منسوب به امام صادق عليه السلام ، مصباح الشريعة ، بيروت ، نشر اعلمي ، 1400 ق - موسوي اصفهاني، سيد جمال الدين ، ملاحظاتي پيرامون پيامهاي اقتصادي قران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي -1368 –موسوي لاري ،مجتبي ،رسالت اخلاق در تکامل انسان،قم ،بوستان کتاب ،1386 - ميسمي، حسين، فقر، نابرابري درآمدي ومولفه هاي سرمايه انساني از ديدگاه اسلام ، تهران ، دانشگاه امام صادق عليه السلام ، 1388 – معين ، محمد ، فرهنگ فارسي معين ،ج 1 ، به اهتمام عزيز الله عليزاده و محمود نامني ، تهران ،ثامن ، 1384 -موسايي، ميثم، دين، توسعه و فرهنگ ، تهران، انتشارات جامعه شناسان ، 1390 -ميرزايي،نجفعلي ،شگفتيهاي آفرينش از زبان امام صادق (عليه السلام)- توحيد مفضل- قم ،انتشارات هجرت، 1376 - نور بخش، جواد ، فقر و فقير ، تهران ، انتشارات يلدا قلم ، 1381 - نيلي ، مسعود ، اقتصاد و عدالت اجتماعي ، تهران ، نشر ني ، 1385 -نراقي ، احمدبن محمد مهدي، خزائن ، به تحقيق علامه حسن زاده املي ، قم ، انتشارات قيام ، 1378 - ورام بن ابي فراس، ابو الحسين، مجموعه ورام «اداب و اخلاق در اسلام » - ترجمه محمد رضا عطايي ، بنياد پژوهشهاي اسلامي -1369 – وطن دوست ، رضا ديگران و فرهنگ روابط اجتماعي در آ موزه هاي اسلامي – گروه پژوهشي علوم قرآن و حديث ، مشهد – دانشگاه علوم اسلامي رضوي 1387 - هجويري ، ابوالحسن علي بن عثمان ،کشف المحجوب ، تهران ، سروش انتشارات صدا و سيما ، 1383 - هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله/ حسن زاده آملىٍ، حسن و كمره اى، محمد باقر، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة و تكملة منهاج البراعة (خوئى) ، تهران ،مكتبة الإسلامية ، 1400 ق.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

نگین ایران زمین دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید